سخن روز :
پژواک
شناسه خبر: 5629 منتشر شده در مورخ: 1393/2/8 ساعت: 08:51 گروه: صفحه نخست  
در جستجوی یاران (قسمت سی و یکم)
سفرنامه

در جستجوی یاران (قسمت سی و یکم)

علاقه مندان(درجستجوی یاران)می توانند قسمتهای بعدی این سفرنامه مهیج را در روزهای زوج در شبکه خبری هزاره سوم پیگیری نمایند

کردکوی شهر عاطفه ها

فاصله چندانی با شهر کردکوی نداشتیم، قبل از حضور در شهر زیبای کردکوی به روستای النگ رسیدیم، روستایی نسبتاً بزرگ و سرسبز در سمت چپ جاده قرار داشت روستایی با 24 شهید دفاع مقدس که یادآور دلاوری‌های مردانی بزرگ در سرزمین‌های تف دیده جنوب است.

دلاوری‌های از جان گذشتگانی که موجب بقای امنیت، اقتدار و عزت میهن اسلامی گردیده است برایم ستودنی بود، مقابل روستای النگ  در سمت راست جاده موتور آبی با فوران آبی زلال ما را به وسوسه انداخته بود،

تصمیم گرفتیم نماز و نهار را در همان مکان به استراحت بپردازیم، از صاحب مزرعه جهت استراحت و آب تنی کسب اجازه نمودیم، پیرمردی مهربان که ملک شخصی خود را از آن خدا می‌دانست! و رهگذران خسته را نعمت الهی قلمداد می‌کرد.

 به باور وی خدا بر وی منت نهاده است که رهگذران از نعمت خدادادی وی استفاده می‌برند، ایده‌ای  پاک و صادقانه که مختص مومنین موحد می‌باشد.

مهدی خان زاده روستای النگ اردیبهشت 1391

طبق تجربه‌ای که داشتیم ماست و خیار یکی از مواد اصلی تشکیل دهنده غذایی برای نهار را تشکیل می‌داد، خوردن ماست و خیار برای رفع عطش در سفرهای طولانی و پر تحرک بسیار نافع می‌باشد.

خیار را برای خنک شدن داخل آب گذاشتیم، بساط نهار را فراهم کردیم،

 قبل از هر کاری آقا مهدی خان‌زاده طنابی ویژه سفر برای پهن کردن لباس‌ها تهیه کرده بود که برای رخت آویز آماده نمود.

یکی از خصوصیات برجسته و ستودنی آقامهدی دقت در برنامه ریزی‌ها بود. وی سالیان متمادی با توریست‌های رهگذری که به مقصد کشورهای آسیای‌میانه که مسیر شهر قوچان را انتخاب می‌کردند در ارتباط بود.

مهدی با درایت تمام تقریباً پیش‌بینی تمام احتیاجات را نموده بود. لباس‌ها را تمیز شستیم تا در هوای نسبتاً گرم بهاری خشک شوند، از فرصت استفاده کردیم و در پناه موتورخانه تنی به آب زدیم.

آب‌تنی در آب زلال و خنک نشاط آور بود و خستگی روزانه را بطور کامل بر طرف کرد، بعد از کمی استراحت که تمام انرژی از دست رفته را باز گرداند نهاری دلچسب و ساده را در محیطی با صفا و صمیمی آماده کردیم.

امروز صبح بر خلاف روز گذشته روزی دلچسب و مفرح بود، تجربه کرده بودم که معمولاً در چنین حالاتی که سرخوش می‌باشیم سرعت رکاب‌زنی نیز بطور محسوسی افزایش می‌یافت،

آشپزی برعهده مهدی بود من نیز وظیفه شستشو و پهن کردن لباس‌ها را برعهده داشتم با  تابش شدید خورشید مطمئن بودم البسه شسته شده طی مدت استراحت نیم‌روزی ما کاملاً خشک خواهد شد.

طی تماسی تلفنی گزارش روز گذشته و نیم‌روز را به طور کامل در اختیار سیدمحسن حیدری و حجه‌الاسلام عبدالکریم مازندرانی قرار دادم تا جهت درج در سایت تکریت 11 در معرض دید علاقه‌مندان سفر قرار دهد

 البته سیدمحسن هرگاه تاخیری در کارم داشتم تماس می‌گرفت گویا مشغله خانوادگی وی به دلیل ایام تعطیل وی را نیز از تهیه گزارش روزانه غافل نموده بود!

نقشه راه یک‌بار دیگر مرور گردید تا با توجه به شرایط موجود مکان توقف احتمالی شبانه را معین کنیم احتمالاً می‌بایست شب را در گلوگاه استراحت نماییم و سپس طبق برنامه پیش بینی شده به مسیرمان ادامه دهیم.

به دلیل مساعد بودن هوا و رکاب‌زنی مطلوب طی 8 روز گذشته از برنامه پیش‌بینی شده سفر جلوتر بودیم، از این رو آرامش خاطر داشتم،

ابتدای سفر آنچه برایم نگران کننده بود احتمال ضعف بدنی من در برابر بدن ورزیده و آماده آقامهدی بود، با وجود جراحات دوران دفاع مقدس و دوران اسارت که بخشی از آن مربوط به سیستم تنقسی بود هر احتمالی را ممکن می‌کرد، اما طی 8 روز رکاب‌زدن متوالی و بی وقفه این نقیصه را هرگز شاهد نبودم خدا را به خاطر الطاف خاصی که نصیبم کرده بود شاکر بودم.

احساسم این بود که شعار میثاق با شهدا و تشویق فرهنگیان و آزادگان سراسر کشور در کنار استقبال‌های بی نظیر مردم میهمان نواز وطنم همتی بلند و اراده‌ای پولادین را به وجود آورده است.

مورتورخانه ای در پنج کیلومتری شهر کردکوی، علی قربان پور ، اردیبهشت1391

آقامهدی مکرر سئوال مینمود که مدت تمرینات من چقدر بوده است؟ وقتی به وی یاد‌آور شدم که تمریناتم برای آماده سازی جسمانی کمتر از یک ماه بوده است که البته بخشی از آن نیز با پیاده روی و دو صبح‌گاهی شروع شده است تعجب وی را بیش از بیش بر می‌انگیخت!

 هوای دل انگیز بهاری موجب گردید تا ساعت 4 بعد را به استراخت بپردازیم،

آقامهدی وسایل را جمع و جور نمود، من نیز لباس‌ها را جمع کردم، آقای حسین محمدی از آزادگان دلیر تکریت 11 از مسیر حرکت ما مطلع شده بودند تماس گرفتند، وی برای استراحت شبانه ما در شهر نکا سویتی را تدارک دیده بود، حسین‌آقا از کارکنان مسئول شرکت کشتیرانی  بندرامیرآباد می‌باشد.

حدس زدم امکان رسیدن به شهر نکا دور از ذهن باشد لذا از وی پوزش طلبیدم اما به اصرار وی قول نهار را برای روز بعد در بندرامیرآباد به وی دادم، گرچه مسیر پیش‌بینی شده بیش از پنجاه کیلومتر دورتر از برنامه ریزی‌های ما شده بود اما تجربه بازدید از امکانات بندری برای من و آقامهدی هیجان‌انگیزتر آز آن بود که دعوت دوستی دیرینه را اجابت ننماییم، دیداری که یقیناً باعث انگیزه‌ای مضاعف برای ادامه مسیر می‌گشت.

ساعت 4 بعد از ظهر بعد از استراحتی 3 ساعته و دلچسب و آب تنی فرح‌بخش مهیای سفر شدیم احساس خوبی داشتم به قول شاعر:

 ابر و باد و ماه و فلک دست در دست هم داده بودند تا سفری را که روزی برایم دست نیافتنی بود به حقیقت بپیوندد!

از اینکه تا این لحظه توانسته بودم قدمی کوچک را برای تجلیل از مقام والای شهدا و هم‌سنگران دیروزم  بردارم خرسند و راضی بودم، هنوز 1 کیلومتری از مسیر دور نشده بودیم که متوجه شدم بخشی از البسه را در کنار موتور آب جا گذاشته‌ام!

بدون فوت وقت برگشتیم گرچه چند کیلومتری را اضافه رکاب زدیم اما از طولانی شدن زمان ناراضی نبودیم، با جمع کردن باقی مانده البسه مالک مزرعه نیز برای خداحافظی به جمع ما پیوست.

از حسن برخورد و میهمان‌نوازی وی که تمام  تلاشش را برای آسایش چند ساعته ما نموده بود تشکر نمودم، از اینکه وی موتور آب را به احترام حضور ما ساعتی بیشتر روشن نگه داشته بود تا فرصتی برای شستشو و آب تنی را فراهم نماید  قدردانی خودم را ابراز داشتم،

با نیم ساعت تاخیر اجباری به مسیرمان ادامه دادیم، با تمام دقتی که برای جمع آوری وسایل انجام دادم باز هم رخت آویز را جا گذاشتم!

اولین باری نبود که وسایل را جا می‌گذاشتم، آخرین بار نیز نخواهد نبود زیرا در طول مسیر حرکت هنگام استراحت بویژه زمانی که برای حرکت تعجیل داشتم جزئی از وسایل را در محل استراحت جا می‌گذاشتم.

بازگشت مجدد برای ما امکان پذیر نبود و ناچاراً ادامه مسیر دادیم،

شهر زیبای کردکوی را که از آخرین شهرهای استان گلستان بود پیش روی خود داشتیم، برای جبران تاخیر پیش آمده مجبور شدیم با شدت بیشتری رکاب بزنیم، در طول مسیر حضور زنان هم وطنی را شاهد بودم که با تلاشی خستگی‌ناپذیر زیر آفتاب سوزان میان گل و لای شالیزارها در مزارع دوشا دوش مردان و حتی بیشتر از آنها کار می‌کردند.

کنجکاو شده بودم تا با بعضی از آنها لحظاتی را به پرسش و پاسخ بپردازم اما فرصتی برای این مهم پیش نیامد،

 در فاصله 5 کیلومتری شهر کردکوی تعدادی از شیرزنان و کودکان خردسال منتظر تراکتور بودند تا به وسیله تریلر یدکش به منازلشان مراجعت کنند!

وقتی از ساعات کار و میزان دستمزدشان سئوال کردم پاسخ صادقانه آنها حالت روحی‌ام را منقلب نمود!

مادری با اخلاص ساعت کارش را تا ده ساعت در روز عنوان کرد و میزان دستمزد روزانه‌اش را نیز6  هزار تومان! مبلغی که در برابر زحمت طاقت فرسای روزانه بیان نمود برایم غیر قابل باور بود! کاری طاقت فرسا در کنار وظایف مادری! بدون هیچ چشم داشتی صرفاً برای کسب روزی حلال مقایسه کار شیرزنان مازندرانی با ریخت پاش‌های سایه نشینان مرفع حالم را دگرگون کرده بود، با خود فکر کردم ای‌کاش طرح عظیم یارانه‌ها به جای اینکه به تمام اقشار که گاهی بی نیازان را نیز در بر می‌گرفت در کانال صحیح‌تری هدایت می‌شد.

 برای من باور پذیر نبود که جمعی از هم وطنانم حتی در خارج کشور از آن بهره‌مند گردند و عده‌ای این چنین در پی صرفاً لقمه نانی صورت خود را با سیلی سرخ نگه دارند، احساس کردم به دوران برده داری برگشته‌ام!

تلاش شیرزنان ایرانی در مزارع شالیزار شمال، اردیبهشت 1391

 

نمی‌توانستم برای خود پاسخی قانع کننده برای این استثمار بی‌رحمانه بیابم.

 صاحب‌کار گویا از حضور ما در جمع کارگران نگران شده بود از همان فاصله دور با داد و فریاد تماس کارگران را با ما منع نمود! وی تصور کرده بود ما احتمالاً خبرنگار باشیم زیرا با وجود اینکه دو عدد عکس تهیه کرده بودیم اجازه تصویربرداری از صحنه مظلومیت مادرانی بی ادعا را نداد!

با اشاره صاحب‌کار، کارگران نیز که لحظاتی قبل با طیب خاطر به سئوالات ما پاسخ می‌دادند از ما فاصله گرفتند!

احساس دل تنگی کردم برای من باور حقیقتی تلخ که با آن روبرو شده بودم بسیار مشکل بود بعد از توقف کوتاه و تاسف‌بار به سمت شهر کردکوی رکاب زدیم.

هوای خنک عصرگاهی و استراحت کاقی انرژی کافی برای حرکتی سرعتی را فراهم نمود از صحنه‌ای که دیده بودم کمی عصبانی بودم به سرعت رکاب می‌زدم!

خیلی سریع به روستای حسین‌آباد در فاصله 5 کیلومتری شهر کردکوی رسیدیم برای ادای احترام به سه شهید دفاع مقدس آبادی لحظاتی توقف نمودیم مجدداً ادامه مسیر دادیم

1 کیلومتر بعد برای تجلیل از 3 شهید روستای ابراهیم‌آباد توقفی کوتاه داشتیم.

 لحظاتی بعد به شهر زیبای کردکوی رسیدیم لحظاتی برای ادای احترام بر گلزار شهدا توقف کردیم، مجدداً به رکاب‌زدن ادامه دادیم، با توجه به توقف نسبتاً طولانی بین راه برنامه خاصی برای توقف در شهر زیبای کردکوی را نداشتیم.

فاصله کردکوی تا بندرگز 15 کیلومتر بیش نبود مسیر باقی مانده را را بدون توقف رکاب زدیم.

 در جستجوی یاران علی قربان پور (علی فاروج)

twitter facebook داغ کن - کلوب دات کام
ایمیل: info@h3nn.ir
شماره پیامک: 300074370003
منبع: هزاره سوم
کلید واژه
 
نظرات بینندگان
سید سعید قاسمی مشهد مقدس 1393/2/9 - 09:30
rateup0
ratedown0
پاسخ
comment سلام حاج علی خدا قوت ما را به یاد شمال انداختی جالب بود ما هم انشا الله فردا عازم شمالیم .
نظر شما
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
نظر:
آخرین اخبار

بررسی راهکارهای جلوگیری از قاچاق سوخت و تقویت معیشت مرزنشینان در جلسه شورای‌ اقتصادی

محاکمه پسر معتاد به اتهام قتل دختر جوان

رویارویی جذاب پیکان و ری‌را، نماد اصالت و آینده ایران‌خودرو

نمادهای پرتقاضای بورس ۲۲ آذر ۱۴۰۲/ کدام نمادها مثبت ۷ درصد شدند؟

لطیفی: میزان رضایتمندی مردم از کارکنان دولت رصد می‌شود

صادرات ایران به همسایگان با رشد ۹ درصدی به ۱۸ میلیارد دلار رسید

دهلیزهای زیرزمینی مالخران زیر نورافکن‌های پلیس!

افزایش ۴۰ درصدی نرخ خرید تضمینی برق از نیروگاه‌های بادی

دهه فجر؛ تحویل ۲هزار واحد مسکونی نهضت ملی پرند

تیر خلاص فرزین بر یادگار صالح آبادی / دلار توافقی تمام شد / رئیس کل بانک مرکزی: دلار را بدون صف و به نرخ تابلو بخرید

ضرورت توجه به صنایع پایین دستی پتروشیمی/ چین تنها بازار ما در صنعت متانول است

افزایش تعداد شهر‌های با وضعیت «نسبتا پرخطر» کرونایی در کشور

سازمان سنجش: اختیار کامل در مورد نحوه قطع اینترنت در کنکور با وزارت ارتباطات است

یک بازی دو سر باخت !

برخی ها مایلند حرفه وکالت لاکچری بماند!

۹ رویداد بی‌سابقه در سال ۲۰۲۲؛ از اولین نخست‌وزیر رنگین‌پوست بریتانیا تا سفر در زمان به موهبت تلسکوپ جیمز وب

تولید ۳ نوع اسید آمینه مورد نیاز بیماران متابولیک برای نخستین بار در کشور

استقبال ۶۵ هزار نفر از طرح آموزش رایگان هنر در کشور

بهره‌وری سرمایه‌گذاری در کشاورزی ۳ برابر صنعت

روسیه: جهان ۵ تا ۱۰ سال آینده با کمبود انرژی مواجه می‌شود

قهوه و خواص درمانی شگفت انگیز آن

تاکید اژه‌ای بر گوش شنوای دستگاه قضایی برای استماع نقطه نظرات حقوقی

وجود گسل پنهان در مرکز تهران که تاکنون شناخته نشده بود

دو تصمیم در دو فرودگاه اصلی کشور؛ جیب مسافران فدای نفع تاکسی‌های فرودگاه

هیچ اعتمادی بین نظام و مردم وجود ندارد/ جوانان دستگیر شده بعد از آزادی سریعا فوت می‌کنند!

ایزدخواه، نماینده تهران: در شروع دولت سیزدهم قیمت دلار ۲۶ هزار تومان و امروز ۳۹ هزار تومان است؛ یعنی افزایش قریب به ۵۰ درصد / قدرت پول ملی کشور جنگ زده سوریه ۸ برابر از ما بیشتر است / زمان حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی ما فریاد زدیم که مسئله، ارز ۴۲۰۰ تومانی نیست بلکه کاهش ارزش پول ملی است

چگونه از جزئیات دریافت سود سهام عدالت مطلع شویم؟

امروز از بحران جمعیتی رنج می‌بریم/لزوم جمع آوری اطلاعات و آدرس‌های حقوقی توسط ثبت احوال

توپ گرانی در زمین سازمان حمایت از مصرف کننده افتاد

ثبت نام بدون کنکور علمی و کاربردی در مقطع کاردانی و کارشناسی

پربیننده ترین ها
  • 13
  • :
  • 1
  • :
  • 9
اپلیکیشن موبایل هزاره سوم - نسخه اندروید
Page Generated in 0/3316 sec