سخن روز :
پژواک
جستجوی پیشرفته
از تاریخ:
تا تاریخ:
سرویس:
متن جستجو: کلید واژه ها:  ( جداسازی با , )  
ماجرای خواندنی از شهید شاهرخ ضرغام
زن در حالی که سرش رو بالا نمی گرفت گفت: مهین هستم، شوهرم چند وقته که مرده، مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بیام اینجا! شاهرخ ،حسابی به رگ غیرتش برخورده بود ،دندانهایش را به هم فشار می داد ،رگ گردنش زده بود بیرون ،بعد دستش رو مشت کرد و محگم کوبید روی میز و با عصبانیت گفت: ای لعنت بر این مملکت کوفتی!!
از وقت گذرانی در کاباره تا عاقبت به خیری در جبهه

  • 19
  • :
  • 18
  • :
  • 5
اپلیکیشن موبایل هزاره سوم - نسخه اندروید
Get our toolbar!
پکنوما (پویش کارآفرینی نابینایان و معلولان ایران) پلتفرم فروشگاهی آتی‌استور گروه معادن و کارخانجات عبدالهی بیمه پارساگاد نمایندگی محمدبیگی نیا www.cinemabaz.ir
Page Generated in 0/2471 sec