به گزارش شبکه خبری هزاره سوم به نقل از میدان 72؛ ملائکه که مظهر اسم خدا هستند یکى مثلًا مظهر اسم «علیم» و دیگرى مظهر اسم «قدیر» و دیگرى مظهر اسم «قابض» است و آنها مجرد هستند. پس آدم که مظهر تمام اسماء الهیه است وفوق تمام ملائکه، بلکه فوق تمام موجودات عالم است، و از طرفى این بدن جسمانى نمی تواند مظهر اسم الهى باشد، پس معلوم مىی شود چیزى در کار است که فوق التجرد است، و آن نفس است که از صُقع ربوبى است و به تمام ملائکه امر شد بر او سجده کنند و آن همان مظهر اسم جامع «اللَّه» است، که وقتى ملائکه اعتراض کردند که ما تسبیح و تقدیس مىی کنیم، فرمود: «إنّى أعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ». پس به آدم فرمود: خود را به ملائکه عرضه کن و ملائکه تا دیدند، بلافاصله گفتند: خدایا می دانى که ما نمی دانیم مگر آنچه شما بر ما تعلیم فرمودید. معناى تعلیم این نیست که به آدم زیادتر درس داده و به اینها کمتر درس داده بود، بلکه معناى تعلیم این است که وجود اینها مظهریت محدودى داشته است و وجود آدمى مظهر همه اسماء الهیه بوده است. انسان مظهریت اسم اعظم الهى را داشته و اسم اعظم، جامع همه اسماء الهى می باشد و تمام اسماء الهیه در او فعلیت داشته؛ لذا آدم توانسته است خودش را به ملائکه عرضه بدارد تا بدانند کمالات آدم از آنان بیشتر است، هر چه همه دارند او تنها دارد.
اگر آدم نبود، همین کمالات محدود هم برای ملائکه نبود
البته فقط آن آدم نبود که مظهر همه اسماء بود، بلکه ما همه آدمیم؛ و لیکن فرق ما و او این است که در ما این قوه هست که مظاهر اسماء الهى بتواند در ما فعلیت پیدا کند، ولى افسوس این قوه در حالت قوه مانده و به فعلیت نرسیده است و نخواهد رسید، در نتیجه ما نمی توانیم خودمان را به ملائکه عرضه بداریم و نمی توانیم آن اسماء الهیه را نمایان کنیم. و لیکن خوب می توانیم حیوانیت را عرضه بداریم، تمام شئون حیوانیت را به طور کمال فعلى و به نحو فعلیت اتمّ- از شهوت و حرص و طمع و غضب و درندگى و حقد و حسد- می توانیم عرضه کنیم، ولى هیچ یک از شئون انسانى و آدمى را نمی توانیم عرضه کنیم. به خلاف آدم که در او این مظهریت تامه فعلیت داشته است و توانسته است عرضه بدارد، و ملائکه اللَّه هم تا دیدند، دانستند که آدم اشرف است و قابلیت آن را دارد که مقدّم باشد. براى اینکه بر خلاف آدم، علم و توکیل و مظهریت آنها محدود بوده، بلکه آنها از ابو البشر روحانى متعلَّم بودند. و اگر آن ابو البشر نبود، این کمالات محدود هم براى آنان نبود. و آن ابو البشر عبارت از نور نورانى محمّد صلى الله علیه و آله و سلم است که مظهر اسم اعظم الهى بود. لذا در روایات فرمودند: « سَبَّحنا فَسَبّحَت المَلائکه و قَدّسنا فَقَدَّست الملائکه». پس آن آدم روحانى، ابو البشرِ نورانى اوّلى است که به ملائکه اللَّه تعلیم الهیه داد و ملائکه از اظلّه او هستند. ( تقریرات فلسفه، ج۳، ص: ۴۸)
هرچه در عالم هست در انسان هم می باشد
این انسان که یک عالم صغیر است و سراسر عالم کبیر در سراسر قامت اوست، به طورى که اگر این یک فرد انسان را منشرح کرده و باز نموده و بسط بدهند، کاملًا با عالم کبیر، مانند انطباق مثل بر مثل، منطبق می باشد، پس هر چه در عالم کبیر هست، در این انسان و عالم صغیر هست و این انسان هر چه می داند، آن را از مطالعه ذات و وجود خود می فهمد بدون اینکه به خارج و عالم کبیر راهى داشته باشد. بلى چون آنچه در خودش است با خارج ربط دارد؛ یعنى خارج مثل اوست، لذا خارج به وسیله او منکشف می شود.( تقریرات فلسفه ، ج۳ ص: ۱۲ )
بدان که انسان، تنها وجودى است که جامع همه مراتب عینى و مثالى و حسى است و تمام عوالم غیب و شهادت و هر چه در آنهاست در وجود انسان پیچیده و نهان است، چنانکه خداى تعالى می فرماید: «عَلّمَ الآدَمَ الاَسماءَ کُلّها : خداوند همه نامها را به آدم آموخت .»
و مولاى ما و مولاى همه توحیدیان( صلوات اللّه علیه) بنابر نقل بعضى شعرى بدین مضمون فرموده است:
« اَتَزعَـمُ اَنّکَ جـِرمٌ صَغــیــرٌ وَفیکَ انـطَـوَی العـالَـمُ الاَکبــَرُ
تو پندارى همین جرم صغیرى جهــانى در نهاد تو نهان است»
بنابراین آدمى با مُلکیان، مُلکى است، و با مَلکوتیان مَلکوتى، و با جَبروتیان جَبروتى. و روایت شده از آن حضرت و حضرت صادق – علیهما السّلام – که فرمودند: «بدان که صورت انسانى بزرگترین حجّتهاى الهى است بر خلقش، و او همان کتابى است که خداى تعالى آن را با دست خود نوشته است، و او همان هیکلى است که آن را با حکمت خود بنایش نموده، و اوست مجموعه صورت جهانیان، و اوست مختصرى از لوح محفوظ، و او بر هر غایبى شاهد است، و اوست راه راست به هرگونه خیر و نیکى، و همان راهى است که در میان بهشت و دوزخ کشیده شده است.»
انسان، جامع همه ی صورت های الهیه
پس انسان خلیفه خداست بر خلق او، و بر صورت الهى آفریده شده است، [ در روایات آمده است که :«ان الله خلق آدم علی صورته» واین است که انسان ] متصرف در بلاد خداست و خلعتهاى اسماء و صفات خداوندى را در بر کرده و در گنجینه هاى ملک و ملکوت او نفوذ دارد، روحش از حضرت الهیه بر او دمیده شده، ظاهرش نسخه اى است از ملک و ملکوت، و باطنش گنجینه هاى خداى لایموت. و چون جامع همه صورتهاى الهیه بود، از این رو در تحت تربیت اسم اعظمى که به همه اسماء و صفات محیط بود و بر همه رسمها و تعیّنها حکومت داشت قرار گرفت، پس ربِّ انسانِ جامعِ کامل، همانا حضرت الهیه است و سزاوار است که او خداى را به نامى که با مقامش تناسب دارد و او را از امورى که با او سازگار نیست محافظت می کند بخواند، و از این روست که باید در مقام استعاذه و پناهندگى از شیطان رجیم به نام «اللّه» پناهنده شود نه دیگر نامها[ وبگوید : اَعوذُ بالله مِنَ الشّیطانِ الرّجیم »]، و طبق آیه« قُلْ اعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ» به او امر شده است تا به پروردگار مردم پناهنده شود از شر کسى که با مرتبه او و کمالات او ضدّیت و تنافر دارد، و آن وسوسه باطنى است، و پناه به خدا برد از کسى که در باطن او وسوسه ایجاد می کند و در راه معرفت، راهزن اوست.
عارف کامل کمال الدین عبد الرزاق کاشانى در تأویلات مىی گوید:
« انسان همان وجود جامعى است که همه مراتب وجود را در انحصار خود قرار داده است. پس پروردگارى که او را ایجاد کرده و کمال انسانى را به او افاضه فرموده همان ذات خداوندى است، به اعتبار همه اسماء به حسب بدایت که از آن به «اللّه» تعبیر می شود، و از این روست که خداى تعالى به شیطان فرمود:«چرا سجده نکردى به آنچه من با دو دستم او را آفریدم؟»[ یعنی] دو دست متقابل، مانند دو دست لطف و قهر و یا دو دست جلال و جمال که شامل همه اسماء است.»
پس کسى که بازگشت انسان را از اسفل سافلین به عهده گرفته و او را از دوزخ تاریک، به محل کرامت و امن الهى باز می گرداند و از تاریکى ها به نور مى کشاند و از راهزنان سلوک محافظت مى کند همان اللّه است، چنانکه فرمود:« اللَّهُ وَلیُّ الذینَ آمَنوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إلَى النُّور : اللّه ولىّ کسانى است که ایمان آورده اند و آنان را از تاریکى ها به نور مى کشاند.»
پس سالک که با قدم معرفت سلوک إلى اللّه مى کند مانند مسافرى است که در راه وحشتناک تاریکى، بار سفر به سوى حبیب خود را بسته است و شیطان، راهزن این راه است و خداى تعالى با اسم جامع محیطش حافظ و نگهبان اوست، پس بر دعا کننده و سالک لازم است که به نگهبان و مربى خود توسل جسته و با گفتن «اللهم» یا «یا اللّه» تضرع به او نماید. و سرّ اینکه بیشتر دعاها با این کلمه شروع مى شود همین است. ( شرح دعاء السحر(ترجمه فارسى)، ص: ۳۵ – ۳۷ )