به گزارش شبکه خبری هزاره سوم به نقل از تسنیم، مرکز فرهنگی حیات یک موسسه فرهنگی است که توسط تعدادی از اساتید و دانشجویان مشغول به تحصیل در دانشگاههای اروپایی ایجاد شده و اداره میشود. این مرکز در معرفی خود و ارائه شناختی از فعالیتهایش عنوان کرده که به دنبال گسترش علم در جامعه است و بنا دارد با تعصب فکری سطحی و واکنشهای اجتماعی تند و غیر انسانی و جهالت عمومی که امروز در بخشهای زیادی از جهان نمودهای مختلفی دارد، مقابله کند. این مرکز ارتباط با دانشگاه و دانشگاهیان به منظور اصلاح این رویه و تعصبات را کارآمدترین شیوه میداند و به همین دلیل مخاطب اصلی خود را جامعه دانشگاهی انتخاب کرده است.
تشویق دانشگاهیان به منظور شرکت در بحثهایی که هدف آنها فاصله گرفتن از تمام تعصبات قومی و نژادی است، از جمله فعالیتها و انگیزههای این موسسه برشمرده شده است. این مباحثهها صحبتها میان افراد انتخاب شده و گروههای کوچک آکادمیک در این مرکز بر قرار میشود و موسسان مرکز فرهنگی حیات معتقدند این گفتوگوها در آینده اثرگذاریهای بزرگی خواهد داشت و روح انسانیت را در وجود بشر امروز متجلی میکند. آنها به نوعی از جریانات آلترناتیو و مستقل جهان امروز در کشورهای غربی برشمرده میشوند که روز به روز طرفداران قابل توجهی پیدا کردهاند.
مرکز فرهنگی حیات بر روی مسائل ایران و جهان عرب تمرکز ویژهتری دارد و آنطور که برآورد شده در میان اعضای گروههای آکادمیک این مرکز دانشجویان ایرانی و عربزبان که در کشورهای خارجی زندگی و تحصیل میکنند، هم حضور دارند. شاید این یکی از دلایل این تمرکز باشد.
این مرکز در جدیدترین مطلب منتشر شده بر روی سایت خود به بررسی نامه رهبر معظم انقلاب به جوانان اروپایی و آمریکایی پرداخته است و درباره آنچه سانسور ویژه این نامه در رسانههای غربی خوانده، به راائه بحث و تحلیل پرداخته است. متن کامل این گزارش کوتاه را در ادامه میخوانید:
دشمنیها و خصومتها را درک میکنیم، رقابتهای سیاسی را درک میکنیم، متأسفانه حتی مفهوم کلی این جمله که «ما مالک رسانهها هستیم، از اینرو تصمیم گیرنده آنچه که بر روی آنتن خواهد رفت هستیم» را نیز درک میکنیم- همان چیزی که به معنای واقعی کلمه به رسانههای خبری جریان اصلی شخصیت میبخشد- ولی باید پذیرفت که تنها یک «دیوانه» میتواند، مدعی شود که نامهی آیت الله خامنه ای- رهبر روحانی ایران که امروز مرجع فقهی میلیونها مسلمان در کشورهای مختلف است- ارزش خبری ندارد.
روی همرفته، همین شبکههای تلویزیونی و وب سایتها کاملاْ واقفند که تقریباْ از نظر مذهبی مجبورند که تمامی لفاظیهای سمی و نفرت انگیزی که توسط تروریستهای نسل کش از جمله ابوبکر بغدادی، ابوبکر شکائو، زرقاوی و دیگر افرادی که خدا آنها را میشناسد منتشر میشوند را ترویج دهند. بنابراین چرا زمانی که رهبر فرضی سرزمینی که توسط غرب «محور شرارت» خوانده شده، تصمیم میگیرد با جوانان غرب سخن بگوید، آنها سکوت کرده و گوش فرا میدهند. اوباما به نوشتن نامههای مکرری به [آیتالله] خامنهای معترف شده است، از اینرو با جرأت به این سؤال میرسیم که چرا مکاتبات [آیتالله] خامنهای نباید در اختیار مردم کشورهای غربی قرار گیرد؟
این تنها چیزی است که می توان پنداشت. اگر رهبران غربی قصد مارش دادن در خیابانهای پاریس و برافراشتن پرچم آزادی بیان را دارند، آنها ممکن است برای حفظ شأن و مقام خود، اجازه به کار بسته شدن این پیام را صادر کنند. از سویی دیگر، ممکن است تصور کنید که پشت صحنه امور، چیز دیگری است. شاید رسانههای جریان اصلی بر آنند که افکار ما را با تصویر یک سویه و طراحی شدهای از اسلام جنگجو و تشنه به خونی بمباران کنند که آرزوی کشتن همه ما را دارد. شاید پیام آخر [آیتالله] خامنهای، نقطه مقابل جوّی است که رسانههای جریان اصلی غرب با دقت بسیار در مورد اسلام و تمامی آموزههای آن در استودیوهای خود طراحی کرده و ترویج دادهاند؛ جوّی که هر روزه بواسطه شبکهای از گزارشهای شرورانه و منحرف، قصد بزرگنمایی کوچکترین سوء کردارهای بیماران روانی ناشناسی را دارند که در لباس مسلمان مرتکب این رفتارهای شرورانه میشوند. در مقابل، آنها چیزهایی را که ممکن است مردم را به سوی ارزیابی متوازن و روشنفکرانه جامعه و تمدن جامعه ۱.۷ میلیون نفری جهان سوق دهد، نادیده میگیرند . بنابراین «سگهای نگهبان» رسانههای خودگمارده از چه چیزی اینگونه هراس دارند؟ آیا برای مسلمانان ضرورت دارد که جهت جلب توجه همگان به گفتارهای آنها، سر از گردن مردم جدا کنند؟
بنابراین آیت الله خامنهای دقیقاً قصد آموختن چه چیزی را به جوانان ما دارد؟ [آیتالله] خامنهای برای افرادی که سرتاسر جهان را از چشمانداز جهان بینی قرون وسطایی میبینند، به گونه تعجب برانگیزی از روشنفکری و تحقیقات بیطرفانه در مورد اسلام و آموزه های آن میگوید. [آیتالله] خامنهای با بازتاب نگرانیهای تعداد کثیری از فعالان خود جوش جهان غرب در رابطه با قدرت مثال زدنی رسانههای شرکتی بر اطلاعاتی که به مردم اروپا و آمریکای شمالی میرسد، جوانان را به از بین بردن این موانع «خیالی» پند میدهد. به نظر میرسد که این پیام انعکاسی از حال و هوای عصر حاضر است، پیامی که ۹۹ درصد از افراد را خطاب قرار میدهد و از آنها میخواهد که روایتهای جعلی را که ساخته شرکتها و سازمانهایی است که توسط یک درصد جمعیت اداره میشود، نادیده بگیرند.
نکته دیگری که آیت الله خامنهای به آن اشاره میکند مربوط به تاریخ کلیشه ساز و نفرت افکن غرب میشود. ما به شدت مایل به فراموش کردن گرایش خطرناک و خفته به سمت خشونت افکنی و رفتارهای تعصب برانگیزی هستیم که درست زیر صورت خوش لباس تمدن غرب قرار گرفته است. ما به راحتی فراموش میکنیم که در زمانهایی نه چندان دور، قاره اروپا– نه توسط وحشیان شمشیر باز بلکه توسط مردان خوب آریایی که صلیب شکسته را به اهتزاز در میآوردند- مورد تاراج قرار گرفت. [آیتالله] خامنهای تلنگری به خاطرها زد و دامنههای لغزنده تعصب که سفید پوستان دیوانه را از آمریکا به سوی گودالهای فساد اخلاقی هدایت کرد، را به خاطر ما آورد. آیا حقیقت دارد که سالها قبل، پسران خوب سفید پوست، مردان و زنان و کودکان سیاه پوست را در سیاهی شب از خانههای خود بیرون کشیده و آنها را بسان حیوانات و بدون هیچ دلیلی اعدام کردند؟ ما که تولد مارتین لوتر کینگ را جشن میگیریم، کسی که به دلیل حقوق مدنی جهانی به شهادت رسید، پس به چه دلیل فراموش نمودهایم که کسی که در نهایت خونسردی به وی شلیک کرد، از تروریستهای خارجی نبود. [آیتالله] خامنهای یادآور این حقیقت میشود که ما به تدفین شدن در زیر انبوهی از خاطرات همیشگی خود عادت کرده ایم.
اما، در نامه آیت الله خامنهای یک سوال ساده اما نگران کننده، با انشعابات بی حد و حصر، از اهمیت به سزایی برخوردار است. وی از ما میخواهد که تعمق کنیم که «چرا افکار عمومی غرب با تأخیری چندین ساله بیدار شده و به خود میآیند؟» چرا ما باید پیش از تصمیم نهایی برای درک متقابل و همزیستی صمیمانه، در انتظار وقوع فاجعه باشیم؟
این سوالی بود که در روزهای اخیر فکر ما را به خود مشغول کرد، و دیری نپایید که صنعت سرگرمی، حال و هوای ما را به حالت فراموشی اصیل خود بازگرداند. حالتی که شخصیت جامعه ما را به تصویر میکشد و خبرهای جریان اصلی با اطلاعات کذب خود افکار و مشاعر ما را مورد هجوم خود قرار داد.