به مناسبت درگذشت ناصر میناچی، پیام نو گفتگویی با احسان شریعتی، فرزند دکتر علی شریعتی، انجام داده که در آن به مبنای اختلاف بین دکتر شریعتی و استاد شهید آیتالله مطهری پرداخته است.
آنچه در پی میآید بخشی از گفتگوی پیام نو با احسان شریعتی است:
آقای دکتر! چندی پیش دکترعلی مطهری در مصاحبه ای گفته بود که اختلافات شهید مطهری بیش از اینکه با دکتر شریعتی باشد با مدیریت حسینیه ارشاد بود. از نظر شما این سخن تا چه اندازه صحیح است و اساسا چه اختلافی میان برخی از سخنرانان با دست اندرکاران حسینیه ارشاد وجود داشت؟
در پاسخ به این سوال فقط خاطرهای نقل میکنم که تا حدودی روشنگر قضیه است. زمانی که این بحث مطرح شد که از جانب مرحوم مطهری اختلافی با مدیریت حسینیه ارشاد پیش آمده که به دکتر شریعتی مربوط میشود، دوستان مشهدی مانند مرحوم امیرپور و … پیشنهاد دادند جلسهای با حضور استاد مطهری و دکتر شریعتی ترتیب داده شود تا به گفتگو بنشینند و مسئله حل شود. در نتیجه به همراه دکتر روحانی شوهرعمه ما که برادر خانم استاد مطهری بودند و دکتر شریعتی به این جلسه رفتیم. استاد مطهری در این گفتگو از آقای میناچی انتقاداتی میکردند که مثلا در اطلاعرسانی عمومی سخنرانیهای دکتر شریعتی آگهی دادن در روزنامه کار درستی نیست. دکتر شریعتی شناخته شده هستند و نیازی به تبلیغ نیست و… تا آخر این جلسه نیز بیشتر استاد مطهری اینگونه انتقادات را به نحوه مدیریت مرحوم میناچی و هیات مدیره حسینیه مطرح میکردند. دکتر نیز که به ایشان احترام میگذاشت، همدلانه سکوت تاییدآمیز میکرد، چون اصولا با ایشان مشکلی نداشت. نسبت خانوادگی هم پیدا شده بود و رفت و آمدی هم یادم میآید در جوانی سفری به فریمان داشتیم. پس از آزادی دکتر از زندان هم دید و بازدیدی با استاد، اما بعدها از مرحوم همایون و میناچی شنیدیم که از نامهای سخن میگفتند که در آن استاد مطهری گویا شروط و ملاحظاتی در مورد نحوه تداوم کار سخنرانان و به صورت تلویحی دکتر شریعتی در ارشاد را مطرح کرده بودند و به دلیل پذیرفته نشدن از سوی مدیریت حسینیه ارشاد موجب رنجش و کنارهگیری ایشان شده بود.
نکتهای که مطرح می شود این است که پس از وقوع این اختلافات شهید مطهری از حضور در حسینیه ارشاد منع شد یا به گونهای عذر ایشان برای سخنرانی خواسته شد. این موضوع تا چقدر صحت دارد؟
هرگز! در واقع درست این است که استاد مطهری پس از این اختلافنظر با مدیریت حسینیه ارشاد بر سر شروطی که ایشان توصیه میکردند، خودشان با حالت قهر از حسینیه ارشاد کناره گرفتند. این تعابیر که مطرح میشود، صحیح نیست. تحلیل من این است؛ از آنجا که به لحاظ فکری بخشی از جامعه سنتی مذهبی در مقابل حسینیه ارشاد داشت، استاد مطهری میخواستند میانه را بگیرند؛ بنابراین ترجیح دادند از حسینیه فاصله بگیرند. ازسوی دیگر، جو حسینیه با حضور دکتر شریعتی قدری به لحاظ سیاسی تند شده بود و تیپ هایی مثل سیدحسین نصر و امثال او نیز که ادعای نزدیکی به استاد را داشتند، نسبت به این موقعیت و جوّ حسینیه ارشاد احساس خطر میکردند و فشار میآوردند و هشدار آن را نیز به حکومت میدادند. اتهام آنها این بود که اینجا مکان و پاتوقی برای محافل رادیکال و انقلابی میشود.
اما از نظر ظاهری چیزی که از بیرون مشاهده می شد، اختلافات اداری بود و میگفتند که باید در اینجا امور منظمتر شود. دکتر شریعتی هم که معروف بود یک مقدار بینظم است و گاه در رسیدن سرموقع به سخنرانیها تا دوساعت هم تاخیر میکرد و عجیب بود که جمعیت نه تنها منتظر میماند که دو ساعت هم مجلس بیشتر طول میکشید و تحمل میکرد و پس از آنهم میآمدند تو کوچه به سؤال و جواب! اینها مسائلی بود که باعث میشد که بگویند باید نظم مشخصی در کار موجود باشد. با همه این تفاسیر، پس از شهادت و فوت استاد مطهری یادداشتهایی از ایشان توسط خانواده منتشر شد که نشان میداد ایشان در خصوص اسلامشناسی هم حواشی و ملاحظاتی انتقادی داشتهاند.
البته به نظر میرسد مخالفتهای امثال دکتر سیدحسین نصر با رویکردهای دکتر شریعتی و حسینیه ارشاد طبیعی باشد…
بله، ایشان رئیس دفتر و دست راست علیاحضرت فرح دیبا بودند. آقای دکتر مظفری، استاد دانشگاه کپنهاگ که آن زمان به ایران آماده بودند و کتابی زیر عنوان «نظامهای تک حزبی» نوشته بودند و تلقی میشد که در زمان نهاوندی به دستگاه نزدیک میشود، در خاطراتشان تعریف میکردند که در مجلسی نزد خانم فرح رفتم و اعلام کردم که در خصوص اسلام وشیعهشناسی مطالعات و پژوهش هایی داشتهام و میخواهم در اینجا کار کنم. خانم فرح در جواب گفنتد که سیاست فرهنگی اسلامی ما را دکتر نصر ترسیم میکند، پیش ایشان بروید. از سوی دیگر، ایشان اخیرا ادعا کردهاند که با مرحوم مطهری ارتباط خوبی داشته و اتهام زده که به توصیه استاد چنین مسئولیتهایی را پذیرفته تا «نظام سلطنتی اسلامی» بسازد و میان علماء و دستگاه شاه پادرمیانی کند! خلاصه این گونه عناصر هم آتش بیار معرکهها بودند.
اینجا یک مسئله تاریخی دیگر هم وجود دارد که به نامه مشترک شهید مطهری و مرحوم بازرگان باز میگردد. نامهای که به انتقاداتی از آموزههای ارائه شده توسط دکتر شریعتی در آن سالها باز میگشت…
در متن آن نامه تنها مطرح شده بود که دکتر شریعتی را ما میشناختیم؛ ایشان مسلمان بوده و با وجود مطالعاتی که در زمینه اسلامشناسی داشته، چون تحصیلاتش در غرب بوده، ممکن است در برخی تحلیلهایش دچار اشتباهاتی شده باشد. این نامه را هم مرحوم بازرگان بعد از اینکه امضا کرد و مرحوم دکتر سحابی نسبت به انتشارش از ایشان انتقاد کردند، زنده یاد بازرگان نامه دومی منتشر و در آن تجدید نظر کرد، اما به غیر از این، گویا نامهای از سوی استاد مطهری به امام خمینی نگاشته شده که درباره دکتر شریعتی و حتی استاد محمدتقی شریعتی انتقاد تندی بیان شده که شان روحانیت را رعایت نمیکنند و این نامه البته پس از شهادت ایشان منتشر شده است.
شما در این باره هیچ وقت با فرزندان آیتالله مطهری صحبتی کرده اید؟
بله. اخیرا با آقا مجتبی صحبت کردم.
درباره چگونگی و دلیل انتشار این نامهها چه نظری داشتند؟
ایشان فرمودند که در نحوه انتشار این نامهها اشتباه صورت گرفته است. البته خود من در مورد بیان کردن مسائل تاریخی بهشکل پژوهش مشکلی نمیبینم؛ مگر اینکه چیزی خصوصی باشد و مولف نخواهد انتشار یابد. به هرحال از نظر من اینگونه مسائل آن قدرها هم فکری نبوده است، چنانکه پس از آزادی دکترشریعتی یک بار ما به خانه استاد مطهری رفتیم و در آنجا دکتر به ایشان گفت این احسان ما به کتابهای شما علاقهمند است و آنها را مطالعه میکند. حتی قرار شد من در حوزه چیذر که نزدیک منزل ایشان بود به تحصیل عربی (و جامع المقدمات و دروس حوزوی) بپردازم. اما از آنجا که مسیرش از منزل ما خیلی دور بود به آنجا نرفتم و جای دیگر شروع کردم. یکبار دیگر هم به یاد دارم که استاد مطهری به منزل ما آمدند و کتاب «بیست و سه سال» منسوب به علی دشتی که حاوی مطالبی علیه زندگی رسول اکرم بود را به دکتر شریعتی دادند و از او خواستند که به این کتاب پاسخ دهد. میخواهم بگویم که استاد مطهری از اول (با ویژهنامه «محمد خاتم پیامبران») تا پایان با این داستان، دکتر شریعتی را در زمینه تاریخ اسلام قبول داشتند.