پایگاه خبری نامه نیوز
کد خبر: 3261
روایت بیبیسی از اوکراین
ذکر خیر احمدینژاد اینجا فوران میکند!
خبرنگار شبکه تلویزیونی بیبیسی فارسی در گزارشی از کریمه به میزان نفوذ ایران در این شبه جزیره اشاره کرد.
خبرنگار اعزامی بیبیسی فارسی به اوکراین در وبلاگ خود از محبوبیت ایران در میان مردم شبه جزیره کریمه و شهر استوپول گزارش داده و نوشته است: " مردمی که دوربین ما چشمشان را گرفته بود، با بیبیسی مشکل کمتری داشتند، اما داشتند. صرفاً به دلیل این که یک رسانۀ غربی است. دقیقاً نمیدانستند مال کجاست، اما غربی بودنش ضامن نفرتشان بود. میگفت شما در آلمان فقط میدان استقلال را نشان میدهید و چه و چه. تا گفتیم از بخش فارسی بیبیسی هستیم و برای ایران برنامه تهیه میکنیم، چهرهها به یکباره باز شد و مزین با لبخند: «ایران؟ خب ایران که دوست ماست! شما حرف حق را به مردم میرسانید!» ذکر خیر احمدینژاد از گوشه و کنار ازدحام فوران میکرد. این جمعیت ایران را دوست داشتند، به خاطر احمدینژادش.
وی در عین حال به چهره نامطلوب کشورهای غربی در افکار عمومی مردم شهر استوپول اشاره کرده و نوشته است:" یک مرد روس آمد و پرسید که ما از چه شبکهای هستیم و چرا آرم شرکتمان روی دوربین و دستگاههایمان نیست. میگفت حتماً باید آرم شرکتتان را داشته باشید، وگرنه ممکن است مردم فکر کنند که شما از شبکۀ ۵ (اوکراین) هستید و به خدمتتان برسند. «شبکۀ ۵» کییف بهصراحت از میدان استقلال حمایت میکند و طبعاً مردمی که اینجا تجمع کردهاند، فقط آرزومندند که دستشان به گریبان یک کارمند آن شبکه برسد.
اما با غربیها سخت نامهربان بود این شهر ارجمند. به رستورانی رفتیم که مثل تقریباً همۀ دیگر اماکن عمومی این شهر تلویزیون روسیه در آن روشن بود. گزارشگر شبکه «۲۴» روسیه با شادی و مسرت آشکار میگفت: «شهردار خارکف میخواست پرچم اوکراین را بر فراز ساختمان شهرداری برگرداند، اما مردم مانعش شدند و همان طوری که میبینید، پرچم سهرنگ ما همچنان بر فراز این ساختمان برافراشته است!»
داریوش رجبیان خبرنگار اعزامی بیبیسی فارسی در پایان این گزارش بار دیگر از نگاه منفی مردم این شهر علیه رسانههای غربی که در یک رستوران شاهد آن بوده گزارش میدهد و مینویسد: پیشخدمت رستوران که نخست ما را با خوشرویی پذیرفت و سفارش غذا را گرفت، تا صحبت انگلیسی شنید و شاید چشمش به کارت بیبیسی خورد، گفت: «ببخشید، اما آبمون قطع شده، آب نداریم. نمیتونیم غذاتون رو تهیه کنیم». این را که میگفت، شیر آشپزخانه باز بود و صدایش روی صدای پیشخدمت، افتاده. آبمیوهای را خواستیم که در یخچالش میدیدیم. با بیمیلی داد. بعد از پنج دقیقه آمد و گفت: «ببخشید، رئیسمون میخواد درِ رستوران رو ببنده. لطفاً تشریف ببرین بیرون».