به گزارش شبکه خبری هزاره سوم به نقل از پارس توریسم آقای حاتمی کیا در بخش هایی از این مصاحبه با بیان این خاطره، گفته است: از بیان این خاطره قصد دارم رفتار خودم با پدرم را مقایسه کنم. ما در خیابان پامنار زندگی می کردیم. در جریان 17شهریور وقتی تیراندازی ها شروع شد، قصدداشتم به همراه پسر عموهایم از حانه فرارکنم و به خیابان بروم. پدرم در خروجی خانه را بست و حتی برای اطمینان پشت بام را هم بست. هیچ راه فراری از خانه برای ما باقی نگذاشت. بعد هم تاکیدکرد، اگر شما ها از خانه بیرون بروید چنین و چنان می کند. آن موقع کلی به پدرم تیکه انداختیم و ایرادگرفتیم که ببینید این آدم چه قدر به زندگی وابسته شده که جرات ندارد از خانه بیرون بیاید و قدم به خیابانی بگذارد که بوی باروت و شهدا می دهد.
در سال 88 این اتفاق به شکل دیگری برای من تکرارشد. گرایش فکری و سیاسی بچه های من همگی به آقای موسوی بود و در کوران حوادث پس از انتخابات سال 88 این ها به پشت بام می رفتند و با بلندگوی کارگردانی من الله و اکبر می گفتند. حاتمی کیا افزوده است: این همان بلندگویی بود که در همه فیلم ها از آن استفاده می کنم. حالا دست بچه ها افتاده بود. من بین دوراهی مانده بودم. یا به همان روش پدر یا به روش نوجوانی خودم.
دقیقاً همان لحظات یاد ایشان افتادم. اگر می خواستم روش ایشان را ادامه بدهم، باید راه پشت بام را می بستم. اگر جلوی این ها را نگیرم بچه ها با بلندگو کل محله را زیر سرشان گذاشته بودند و ممکن بود، مشکلاتی درست کنند. مدام از خودم سوال می کردم که مانع بشوم یا نشوم؟ همۀ این دغدغه ها طی چند ثانیه مدام در ذهن من می گشت. تنها کاری که توانستم بکنم این بود که به بچه ها بگویم بلندگویم را پس بدهید.