به نام خداوند ایران زمین
خداوند کوروش، شه راستین
درودی به گرمی تابنده مهر
بر ایرانیان شکیبا سپهر
کنونت بگویم من این داستان
فسانه نخوانش بود راست آن
پس از بیست و پنج قرن آمد پدید
که چون او کسی شیر مردی ندید
مدیری مدبر، امیری دلیر
به شب پارسا و به روز است شیر
ز بیگانگانش نباشد هراس
همی کیش ایرانیان داشت پاس
به گیتی بر افراشت ایران شکوه
ستم کارگان راست سدّی چو کوه
بتازد به تزویر و زور و زر، او
فریدون خصال است و جمشید خو
مپندار تو، اهرمن شاد بود
کز او کاخ بی داد بر باد بود
درون، ویژه خواران بر او تاختند
برون، دشمنان نقشه ها ساختند
ز بیرون، تحریم و فتنه، درون
دلش را نمودند دریای خون
ز بس تیر تهمت بر او ریختند
چنین حق و باطل در آمیختند
به هر حیله ای شاخ و برگش زدند
به جنگ حقیقت ، همه آمدند
کنون جنگ احزاب شد آشکار
بر او تاخته، لشگری بیشمار
اگر چه به جز بی وفایی ندید
ز خدمت به ایران، نشد نا امید
ز یک سو، کند رزم با اهرمن
مبادا که نابود گردد وطن
سر افراز سازد ز سوی دگر
همی نام ایران به هر بوم و بر
از او پایمردی و جان باختن
بر او اهرمن، یکسره تاختن
برای جدایی مردم از او
به هر حیله ای چنگ در زد عدو
گرانی و هر مشکلی را که بود
«از او باشد»، اینگونه شد وانمود
ولی آریایی نژادان تیز
دهند اهرمن را ز خوبان تمیز
بدانند او خادمی راستگوست
که سربازی میهنش آرزوست
نتابند هرگز از او روی را
و باطل نمایند جادوی را
به یاری کاوه به پا خاستند
سزاوار خود ناخدا خواستند
به زودی فرا می رسد نو شدن
گلستان شود جمله، مام وطن
علیرضا محمدبیگی نیا