پایگاه خبری نامه نیوز
کد خبر: 4233
سفرنامه
در جستجوی یاران (قسمت نوزدهم)
علاقه مندان(درجستجوی یاران)می توانند قسمتهای بعدی این سفرنامه مهیج را در روزهای زوج در شبکه خبری هزاره سوم پیگیری نمایند

گردنه زیبا و تاریخی بدرانلو

ساعت 11 آماده حرکت شدیم شیب تند گردنه بدرانلو را بدون رکاب زدن با رها کردن دوچرخه ها با سرعتی فوق العاده طی نمودیم، چندین بار به دلیل سرعت زیاد تا آستانه سقوط پیش رفتیم!

آقا مهدی که از سرعت زیاد به وجد آمده بود نمی توانست هیجانش را مخفی کند سر چند پیچ  تند ناچار شدیم ازسرعتمان بکاهیم، 10 کیلومتر از راه را همچنان ریسک نمودیم.

هنگامی که شیب جاده را طی نمودیم مهدی که سرعت سنج و کیلومترشماری را برای محاسبه مسافت پیموده شده و حداکثرسرعت روی دوچرخه نصب نموده بود با شادمانی اعلام کرد رکورد سرعت 70 کیلومتر را شکستیم!

 

ارتفاعات گردنه بدرانلو، 18/2/1391

عجیب بود در مسیری که تابلوی حداکثر سرعت 50 کیلومتر نصب شده بود ما ریسک خطرناکی کرده بودیم! کار جاهلانه‌ای که با تجربیات بعدی به آن واقف شدیم، گرچه حرکت ناآگاهانه وخطرساز ما ختم به خیرگردید اما تجربه‌ای گرانبها کسب نموده بودیم تا در طول مسیر هرگز دست به اعمال خطرآفرین نزنیم.

برای مهدی مخاطرات تخطی از سرعت مطمئنه را گوشزد نمودم و ضرب المثل ایرانی یک بار جستی ملخک، دوبار جستی ملخک، آخربه دستی ملخک را مثال زدم

من مسیر فوق را با ترسی فوق العاده طی نموده بودم، فقط برای اینکه از همسفرم عقب نمانم پا بپای وی با سرعت نامعقول تاخته بودم، تا آن لحظه نیز شانس با ما یار بود و‌گرنه در چند مورد شرایط برای یک فاجعه انسانی  فراهم بود.

این مورد از بزرگترین اشتباهات طول سفرم بود که مرتکب شدم، احساس کردم قاضی درونم مرا به محاکمه فراخوانده و آرامش را ازمن سلب نموده بود، دقایقی به آرامی  به رکاب زدن پرداختیم،

 به چوپان جوانی که خود را به شکل کابوی های آمریکایی در آورده بود رسیدیم، وی گله را در حاشیه جاده که به برکت باران های بهاری مملو از گیاهان و ریاحین بود می‌چراند، جوانی خوش رو و بذله گو بود به تصور اینکه ما خارجی هستیم با صدای بلندی داد زد هلو(سلام آمریکایی).

چوبان بذله گوی کرمانج در کنار آقا مهدی که لحظاتی موجب انبساط خاطرمان گردید

مهدی نیز برای مزاح با زبان کرمانجی  به وی سلام کرد، جالب اینکه وی کرمانج زبان بود با تعجب با زبان کرمانجی آب طلبید، فرصتی پیش آمده بود توقف نمودم، مهدی نیز چندمتر جلوتر توقف نمود، لحظاتی با هم به زبان کرمانجی به صحبت پرداختیم به خاطر موضوع پیش آمده  کلی خندیدیم، نوشابه ای را به وی هدیه دادیم به مسیر ادامه دادیم.

لحظاتی هرچند کوتاه اما شیرین را در کنارغریبه ای مهربان احساس آرامش نمودم من به زندگی بی آلایش و ساده چوپان و رفتار بی ریا و کلام صادقانه وی غبطه خوردم و از این که مردمانی مهربان و سخت کوش بدون ذره ای انتظار و توقع درعرصه تولید و خدمت پیشگام هستند برخود بالیدم.

براستی اگرهرکدام از ما همچون این هموطن بی ریا برای خدمت به این مردم لایق، کمر همت را بسته بودیم چه اتفاق بزرگی رخ می داد؟

زیباترین عکس یادگاری در طول سفر را با مردی خدمتگذار و بی ادعا برداشتیم براستی کار او کمتر ازعبادت نبود. دیدن جوان کرمانج صادق بی ریا چنان مرا مجذوب خود نموده بود که خستگی و سختی روزانه را بکلی فراموش نمودم کمی توقف ومزاحی شیرین انرژی و قوای ازدست رفته ما را تجدید نمود.

رکاب زنان به راه افتادیم این بار همسفر خوش ذوق و خوش الحانم با صدایی بسیار زیبا اشعاری از مولانا را با صوتی زیبا چون بلبلی خوش الحان چه چهه زد من از صدای گرم مهدی انرژی مضاعفی گرفتم اما گویا طبیعت براستی امروز با ما سر جنگ داشت! زیرا لحظاتی از حرکت ما نگذشته بود دوباره ابرهای سیاه با رعد وبرق‌های وحشتناک  برای ما عرض اندام  نمودند.

ناچاراً توقف نمودیم و قبل از شدت گرفتن باران بانجوها را به تن کردیم و تا پمپ بنرین کریک آنها را از تن خارج نکردیم در برابر طبیعت سرکش چون رقیبی بودیم که در لاک دفاعی فرو رفته بودیم در طول مسیر بجنورد ،آشخانه این چندمین باری بود که مبادرت به تعویض لباس می نمودیم.

با پشت سرگذاشتن آخرین پیچ جاده، شهر کوچک و زیبای آشخانه چون نگینی سبز در میان کوه های سر به فلک کشیده‌ای که چون کمربندی مستحکم بر دور آن احاطه یافته بود خود نمایی کرد در فاصله 2 کیلومتری شهر آشخانه، پمپ بنزین روستای کریک در حاشیه جاده قرار داشت

بارندگی‌ها کاملاً قطع شده بود برای تعویض لباس توقف کردیم سپس نوشیدنی نسبتاً خنکی صرف نمودیم و آماده حرکت شدیم یکی از مواردی که موجب آرامش خاطرم در کنار همسفر با تجربه ام گردیده بود تمهیدات ویژه ای بود که وی برای مواقع بحرانی در طول سفر اندیشیده بود.

تهیه کاورهای خاص برای خنک نگه داشتن بطری های آب معدنی از آن جمله بود ما با استفاده از پوشش مناسب کاورها تا بیش از8 ساعت از نعمت آب خنک و گوارا بهره‌مند بودیم

در طول مسیر بارها موفق شدیم در برابر لطف کارگران مزارع و چوپانانی که با شوق و ذوق به استقبال می آمدند در برابر پذیرایی و یا اهدا گل از جانب آنها با نوشیدنی خنک و گوارا ازاین عزیزان هموطن پذیرایی مختصری نماییم.

مناظر زیبای مشرف به شهر زیبای آشخانه

بارها نوشیدنی‌های خنک همراه در آن شرایط و موقعیت موجب بهت و حیرت هموطنان زحمتکش ما شده بود ساعت1 بعد از ظهر وارد شهر کوچک ومصفای آشخانه شدیم.

با وجود بارندگی های شدید بیش از 60 کیلومتر را طی نیم روز رکاب زده بودیم که برای من قابل فبول بود

برگرفته از سفرنامه در جستجوی یاران به قلم علی قربان پور یامی


Page Generated in 0/0110 sec