ورود به استان سرسبز گلستان
با خاطراتی خوش و لحظاتی هیجانانگیز منطقه دشت آخرین نقطه خراسان شمالی را به مفصد استان گلستان ترک کردیم کمتر از10 دقیقه به تونل جنگل گلستان رسیدیم، تونلی که استان پهناور خراسان شمالی، سرزمین اقوام مختلف ایرانی را به استان سرسبز گلستان پیوند می داد.
با عبور از تونل وارد سومین استان گردیدیم، دیدن مناظر زیبای جنگل که در بسیاری از نقاط به دلیل آسیب شدید ازسیلاب دهه 80 هنوز نتوانسته بودند پوشش کامل جنگلی ایجاد نمایند، یادآور سفر تلخ زمان سیل دشت درچند سال گذشته را در ذهنم تداعی نمود.
سیل بنیان کنی که به دلیل آزاد شدن حجم عظیمی از آب تمام درختان کهن سال را در مسیر خود چنان پرکاهی درخود بلعید و چهره زشت خود را به طبیعت زیبای جنگل نمایاند. حادثه ای عبرت آموز و ویران گر که شاید حاصل تحمیل اشتباه بشر بر طبیعت بود.
جنگل کلستان، علی قربان پور مهدی خان زاده اردیبهشت 1391
در دل جنگل کنار رودخانه پرآب که آبی بسیار خنک درآن جاری بود توقف نمودیم لباسهای کثیف را شستشو دادیم ،درآفتاب پهن نمودیم، بساط چای را فراهم نمودیم و ماست و خیاری نیز برای خوردن مهیا نمودیم.
زوج جوان زائری به همراه فرزند خردسالشان در چند متری اطراق نمودند وقتی آرم میثاق با شهدا را بر روی لباس شسته شده دیدند با نصف هندوانه به استقبال آمدند باورهای مقدسی داشتند که احساس مسئولیت ما را دوچندان کرد اهداف سفر برای آنها آرزویی دست نیافتنی بود
دقایقی را به بهانه دعوت به چای در کنارشان بودم از اینکه می دیدم بعضی از هموطنان مهربانم چنین صادقانه التماس دعا دارند به اهداف سفر ایمان قلبی پیدا کردم ساعت چهار و نیم بعد از ظهر به مسیرادامه دادیم.
جنگل گلستان را به دلیل طبیعت بسیار زیبایش کمی آهسته تر رکاب زدیم و در چند نقطه نیز برای تهیه گزارش دقایقی توقف داشتیم، ساعت 6 بعد ازظهر جنگل را پشت سرگذاشتیم توقفی کوتاه در تنگراه داشتیم.
حاشیه رودخانه جنگل گلستان بعد از ظهر 20/2/1391
پست ایست و بازرسی تنگراه ازاوایل انقلاب دراین نقطه همچنان دایراست، با عبور از تنگراه به محلی در حاشیه چپ جاده رسیدیم بانویی زحمتکش برای تامین معاش خانواده همه روزه برای پخت نان محلی بر سرتنوری داغ که به همین منظور کنار منزل محقرش بنا نموده بود حاضر شده بود برای من سوژه جالبی بود، ارزش توقف و تهیه گزارشی کامل را داشت لذا با کسب اجازه از این بانوی سیده فداکار لحظاتی را در حالی که همچنان مشغول کار بود به گفتگو پرداختیم
بانوی سیده از درد پا و درد کمر ناشی از کار طاقت فرسایش کمی گلایه مند بود وی از عوارض تماس با آتش که منجر به تاثیر سوء بر چشمانش شده بود در رنج بود از بیکاری و مریضی همسرش سخن به میان آورد از سختی برای تهیه هیزم که مواد اولیه کارش را تشکیل می داد.
در ذهنم به دنبال جستجوی کلمهای بودم تا تلاش این بانوی سیده را به تصویر بکشد اما گویا گاهی کلمات نیز از به تصویر کشیدن ایثار و فداکاری و پای بندی به اصول بعضی از انسان ها برای توصیف قاصرند، تهیه آرد مورد نیازش از مشکلاتی بود که گاهی بخشی از زمان کارش را هدر می داد
خانه داری، تامین مخارج زندگی، رسیدگی به تربیت فرزند و تیمارهمسر بیمارش تمام زندگی روزمره اش را تشکیل می داد، استقامتی که تنها از یک مادر نمونه و همسری فداکار ایرانی امکان پذیربود.
نمونه ای ازتلاش و جلوه های ایثار یک بانوی ایرانی سخت کوش و خانواده دوست، تنگراه، اردیبهشت1391
چند قرص نان برای شام تهیه نمودم و با کسب اجازه چند عکس از تلاش هم وطنی فداکار را ثبت نمودم، طی نیم ساعت حضورم احساس کردم درس گذشت و بزرگ منشی را باید درمحضر چنین ایثارگرانی آموخت با اندوهی که برقلبم رخنه کرده بود به حرکت ادامه دادم، ذهنم از دیدن چنین صحنه ای مشوش شده بود گرچه روستاها و شهرهای شمال بسیار به هم نزدیک هستند و زیباترین نقاط کشور نیز درهمین منطقه قابل رویت می باشد اما به دلیل پریشانی حال، بهره کافی از بصر نبردم.
چند روستای کوچک و بزرگ را پشت سرنهادم با عبوراز رضا آباد و... و قرقی تابلوی آبشار زیبای لوه سمت چپ خودنمایی کرد، آبشار لوه درفاصله 4 کیلومتری جاده قرار دارد که با طبیعتی بکر وچشم اندازی زیبا چشمان هر رهگذری را به خود خیره می کند
گاهی روستاهای مسیر به اندازه ای به هم نزدیک بودند که احساس کردم فاصله ای بین آنها وجود ندارد، در فاصله 9 کیلومتری گالیکش زیارتگاه بابا تکیه درسمت چپ جاده در میان انبوه درختان جنگلی قرا دارد که به زیبایی جلوه ای خیره کننده دارد.
هوا کم کم رو به تاریکی می رفت به دلیل تردد زیاد وسایل نقلیه تلاش نمودیم تا خود را به اولین شهر(گالیکش) برسانیم با تلاش و سرعت در رکاب زنی غروب آفتاب به مدخل شهر زیبای گالیکش رسیدیم،
ورودی شهر گالیکش
با پرس وجو از کسبه و رانندگان بومی پارک لاله های انقلاب شهرداری شهر زیبای گالیکش را برای اطراق شبانه درنظر گرفتیم، خستگی در چهره هر دوی ما کاملاً مشهود بود.
امروز نسبت به تمام روزهای گذشته متفاوت بود زیرا علاوه بر ملاقاتی شیرین با توریست دوچرخه سوار ایرانی با توریستی حرفه ای اهل سوئیس آشنا شده بودیم و در چند مورد از نقاط ویژهای چون موزه حیاط وحش قره خور گزارش با ارزشی تهیه نموده بودیم.
ساعت 8 شب وارد شهر گالیکش شدیم شب را در پارک لاله های شهرداری چادر بر پا نمودیم، به توصیه مسئول و نگهبان مهربان پارک، آقای قربانعلی ملکا در کنار کیوسک نگهبانی پارک چادر را برپا کردیم ، گرچه برای من فرصتی برای گشت و گذار در شهر فراهم نگردید اما میهمان نوازی کارگر متدین و خوش اخلاق پارک برایم بسیار شیرین و بیاد ماندنی بود.
قبل از تهیه شام، چای داغی را میهمان آقای ملکا بودم بعد از اقامه نماز شام را که شامل سوپی ساده اما دلچسب بود با استفاده از چراغ الکلی کوچک، در برابر دیدگان کنجکاو آقای ملکا تهیه نمودم، شام را کنار آقای ملکا که چند لقمهای را به اصرار میهمان ما بودند صرف نمودیم، مهدی برای خواب به داخل چادر مراجعت نمود من و متصدی مهربان پارک تا پاسی از شب به نقل خاطرات پرداختیم آقای ملکا با 50 سال سن آخرین سال خدمتش را سپری میکرد وی ازاقامت توریست های خارجی در این پارک صحبت نمود.
محفلی دوستانه ، قربان علی ملکا نگهبان پارک وعلی قربانپور،اردیبهشت 1391
برای وی کمی عجیب بود چون کمتر با توریست های دوچرخه سوارایرانی برخورد کرده بود اهداف سفرمان نیز برای وی جالب و جذاب بود دیر هنگام ازهم خداحافظی کردیم و برای خواب و استراحت از هم جدا شدیم.
گالیکش اولین مکانی بود که با پشه های مزاحم مواجه شدیم به همین دلیل علیرغم هوای خوب بهاری ترجیح دادم شب را در درون چادر و در پناه توری محافظ سپری کنم.
امروز بعد ازسه روز متوالی موفق شدیم ضمن بهره مندی از ثبت چند سوژه بسیار جالب بیش از میانگین روزانه رکاب بزنیم و بخشی از تاخیر روزهای گذشته را جبران نماییم بیش از 125 کیلومتر رکاب زده بودیم که برای من بسیار دلگرم کننده و رضایت بخش بود.
برگرفته از سفرنامه در جستجوی یاران به قلم علی قربان پور یامی