پایگاه خبری نامه نیوز
کد خبر: 4922
هتاکی و توهین به ملت به بهانه فروش فیلم ده‌نمکی و پرمخاطب بودن «پایتخت»
مسعود ده‌نمکی و سیروس مقدم اگرچه از نظر سبک کاری و افکار و عقاید اجتماعی با هم تفاوت‌های بسیاری دارند، اما یک نقطه اشتراک مهم در کارنامه آنها وجود دارد و آن، اقبال مردمی به آثار این دو کارگردان است.

به گزارش شبکه خبری هزاره سوم  ، مسعود ده‌نمکی و سیروس مقدم اگرچه از نظر سبک کاری و افکار و عقاید اجتماعی با هم تفاوت‌های بسیاری دارند، اما یک نقطه اشتراک مهم در کارنامه آنها وجود دارد و آن، اقبال مردمی به آثار این دو کارگردان است. نوروز مردم در بین فیلم‌های در حال اکران بیشتر سراغ «معراجی‌ها»ی ده‌نمکی رفتند و در بین سریال‌ها هم «پایتخت 3» سیروس مقدم بیشتر از بقیه مشتری داشت. اینکه چرا باید ده‌نمکی و مقدم در جذب مخاطب از سایرین جلوتر باشند، باعث شده تا به حال چندین نقد و گزارش در رسانه‌ها منتشر شود.

سوا از اینکه ده‌نمکی را شیفته آثارش بدانیم یا ندانیم آیا واقعاً مسئله این طایفه روشنفکری فیلم‌های ده‌نمکی است؟ این اظهارات «یکی از نویسندگان سایت خبر آنلاین» را بخوانید: «آیا می‌دانید که فروش «معراجی‌ها»، بردن بچه‌های مدارس ابتدایی برای دیدن «معراجی‌ها» و تبلیغات شبانه‌روزی تلویزیون برای «معراجی‌ها»، به معنای رأی مثبت شما به نگرفتن یارانه است؟ هموطن! اگر یارانه نگیری تلویزیون به سینمای ایران هم در حد اطلس مال و پریل احترام می‌گذارد و تبلیغات «طبقه حساس» را درست مثل «معراجی‌ها» پخش می‌کند. شاعر می‌فرماید: من نمی‌گم تموم دنیا میگن!» حالا این یادداشت را که در سایت «پارسینه» نوشته شده است، بخوانید: «حدود 10 سال بعد این جوان بعد از ساختن چندمستند به اصطلاح جنجالی تصمیم به ورود به عرصه‌ سینمای داستانی گرفت. هجو ماجرا آنجا بود که این جوان (که به قول خود در دهه‌ 80 احساس کرده بود تکلیف در ورود به جبهه‌ سینماست) برای یکی از اصلی‌ترین شخصیت‌های پروژه‌ سینمایی خود از همان بازیگری استفاده کردکه 10 سال پیش فیلمش را از پرده پایین می‌کشید!»

نویسنده این یادداشت می‌کوشد ده‌نمکی را آدمی نشان دهد که با «اکبر عبدی» مشکل داشته و استفاده از وی در چهار فیلم ساخته خودش «هجو ماجراست!» و البته طرفداران استاد سینما (وقتی در فیلم‌های روشنفکری بازی می‌کرد) به خاطر نمی‌آورند که اگر مسعود ده‌نمکی نبود و اکبر عبدی را «احیا» نمی‌کرد، احتمالاً شاهد حضور این بازیگر در سریال‌های طنز رو حوضی‌ای مانند «زیر آسمان شهر 3» بودیم وگرنه چه کسی است که نداند عبدی تقریباً از سینما کنار گذاشته شده بود.

باز نویسنده انگار دلش خنک نشده، بالاخره درد اصلی جریان روشنفکری را که تحت لوای کوبیدن ده‌نمکی صورت می‌گیرد، عیان می‌کند و یاد زخم رأی روشنفکرشکن تیرماه 84 افتاده و می‌نویسد: «امثال خانواده نقی معمولی در جامعه ما فراوانند! آنها که حسب تقدیر به «پایتخت»کشیده شدند و به‌رغم شهرستانی بودن‌شان در نهادهای قدرتمند اقتصادی (اطلس مال) مورد حمایت قرار گرفته‌اند. مخاطبان سینمای ده‌نمکی را می‌توان همان کسانی دانست که به مدیریت امام زمانی احمدی‌نژاد باور داشتند. بخشی از طبقات کم‌درآمد و اقشار ضعیف جامعه. این طیف مخاطب هدف ده‌نمکی هستند. کسانی که می‌توانند با سینمای ده‌نمکی و امثال وی ساعاتی خوش باشند و ملال فقر و اختلاف طبقاتی را فراموش کنند.»

نکته ماجرا مشخص شد؟ روشنفکران(!) معتقدند: رأی‌دهندگان به احمدی‌نژاد یعنی 17 میلیون نفر دوره اول و 63 درصد دوره دوم همگی افرادی «شهرستانی»‌اند (آلمان شهرستانی که بر حسب اتفاق پایش به شهر رسیده، ناشی از همان تفاخر مضحک شهری و دهاتی دوران طاغوت است) که خیلی هم معمولی‌اند! و مورد حمایت سرمایه‌داری در شهر مستقر شده‌اند. تفریح این افراد دیدن فیلم ده‌نمکی است. اگر به خاطر داشته باشیم، نشریه «محمد قوچانی» نیز فردا روز انتخاب احمدی‌نژاد در دور نخست تیتر زد: «قیام فرودستان» این تعریف چرک از رأی‌دهندگان را گوشه ذهن نگه دارید.

مخاطبان ده‌نمکی علاوه بر شهرستانی بودن، بی‌سواد، بی‌تخصص و بی‌درک از هنرند که اگر جز این بود، طبعاً به تماشای آثار روشنفکری می‌رفتند!

مخاطبان ده‌نمکی و تمام رأی‌دهندگان به احمدی‌نژاد آدم‌های فقیر و بیچاره‌ای هستند که با دیدن کارهای ده‌نمکی قدری از درد فقر خود را فراموش می‌کنند. نتیجه گیری: بیش از 22 میلیون نفر از جمعیت رأی‌دهنده کشور بی‌سواد، بی‌فرهنگ، فقیر، حاشیه‌نشین، معمولی، شهرستانی و فرودست!هستند. یعنی همان‌هایی که بخش اندکی‌شان مخاطب ده‌نمکی‌هایند! اما ناقض این یادداشت چیست؟ قطعاً رأی 51 درصدی رئیس محترم جمهور رأیی نیست که بشود همه‌اش را به روشنفکری نسبت داد اما به فرض چنین هم باشد رأی 21 میلیونی خاتمی چطور قابل تعریف است؟ براساس آمار چند درصد از آرای خاتمی و آرای احمدی‌نژاد مشترک بوده‌اند؟ در این صورت دقیقاً چه اتفاقی افتاده است؟ مطابق این تحلیل مضحک که حقیقت محض طرز تفکر روشنفکری است باید بپذیریم پس تمام رأی دهندگان به خاتمی کسانی هستند که (روشنفکر، فرهیخته، قشر متوسط شهری و غیر شهرستانی! خیلی ویژه- و نه معمولی- بالادستی، با فرهنگ و... ) بودند که ماحصل رأی آنها خاتمی را بر کرسی ریاست جمهور ایران نشاند. در این صورت چگونه است که ده‌نمکی یا احمدی‌نژاد و امثالهم توانسته‌اند تنها بعد از هشت سال از ریاست جمهوری خاتمی بر فرهیختگان، بخش بزرگی از این آرا را جذب نمایند؟ در اینجا تنها و تنها چنین احتمالاتی قابل بررسی است:

کلیه رأی‌دهندگان فرهیخته و فرهنگی بودند اما بخش بزرگی از آن بر اثر مدیریت دولت تبدیل به رأی‌دهندگانی غیر معمولی و بی‌سواد شدند. کلیه افراد رأی‌دهنده به خاتمی، افرادی اهل سینمای روشنفکری بودند که بر اثر وزارت فرهنگ دولت تبدیل به طرفداران فیلم‌های امثال ده‌نمکی شدند.

واقعیت ده‌نمکی اینهاست. مسعود خان برعکس آنکه فکر می‌کند چهار موتورش روشن است الحمدلله هنوز در همان موتور غریزه باقی است و به طور غریزی، آثار ده‌نمکی گرمند و اثر مقطعی دارند. اینها دقیقاً چیزی است که جریان روشنفکری را می‌آزارد. روشنفکری عقب‌مانده ایرانی، درد بزرگش ده‌نمکی نیست. بلکه ورود جریان مسلمان و انقلابی به پیکره سینماست. آنقدر که حتی ده‌نمکی را که با عموم همین بدنه سینما کار می‌کند، بر نمی‌تابد. حال فکر کنید سینمایی که از نویسنده تا تدوینگرش متعهد باشند. دست برقضا فیلم‌ها هم بفروشد...

روشنفکری عقب‌مانده ایرانی، درد بزرگش احمدی‌نژاد نیست. هراس از هشیاری و بیداری توده مردم مستضعفی دارد که به ضرب و زور واژه «فرودست» و «آسیب‌پذیر» در زیر چرخ‌های اقتصاد مریض مبتنی بر سوداگری‌شان له می‌شدند. هراس روشنفکری از «نه دی»هاست وخواهید پرسید وزارت ارشادی که نه دی را توقیف کرد، کوچک‌ترین برخوردی با چنین هتاکانی به ساحت ملت شریف خواهد کرد؟

روشنفکری عقب‌مانده ایرانی، درد بزرگش انتخابات است! این حق رأی لعنتی که باعث می‌شود شهرستانی و دهاتی و حاشیه‌نشین و کلاً «نقی‌های معمولی» همانقدر در سرنوشت کشور دخالت داشته باشند که این هنرشناسان! اگزوتیست و این با هر تعریفی یعنی «دیکتاتوری»؛ یعنی حقی که او دارد و من ندارم! حق برتری، حق توحش. حق تعیین تکلیف بدون پاسخگویی؛ حق زیر سؤال بردن همه مقدسات بدون زیر سؤال رفتن؛ حق کثیف احیای «اربابی و رعیتی». حالا روشن شد روشنفکری ما سر در کدام آخور دارد و چقدر واپسگراست؟ پس از کدام مدرنیسم حرف می‌زند؟ به هر تقدیر شاکریم به درگاه احدیت که عوامیم و هنوز لباس روحمان به چرک حسادت و مرض دیکتاتوری آغشته نشده و به قول جناب مولانا نصیحت‌شان می‌کنیم به بازگشت به دامن مردم پیش از آنکه همین «نقی‌های معمولی» قی‌کنندشان بر سر و صورت برلین و لندن و کن.


Page Generated in 0/0279 sec