پایگاه خبری نامه نیوز
کد خبر: 4947
میهمانی کِرم ها دربدن یک اسیر!
یکی از همان سربازها گفت: کل اسیری که عراق تا حالا تونسته بگیره، صد و پنجاه نفر بوده که اکثرشون هم مثل تو مجروحیت سخت دارن.

به گزارش شبکه خبری هزاره سوم ، خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده محمدجواد سالاریان است:

تمام مشکلات و مصایبی را که در استخبارات داشتیم، اینجا هم با آنها دست به گریبان بودیم، مخصوصا از لحاظ مسایل بهداشتی، حسابی به سوز و خارش افتاد. در دژبان مرکز، عراقی­ها که در طول روز دایما خودشان مزاحم ما می ­شدند، شب­ها هم چراغ­هایی با ولتاژ قوی را روشن می ­گذاشتند تا ما لحظه­ای احساس راحتی و آرامش نداشته باشیم.

توی جایم نشستم و پارچه شلوارم را به زحمت زدم بالا تا محل زخم را ببینم. ناگهان از چیزی که دیدم، شوکه شدم! تعدادی کرم ریز و سفید، توی قسمت عفونی شده می ­لولیدند و از سر و کول هم بالا می ­رفتند! موضوع را به بچه­ ها گفتم. سیخ کبریت پیدا کردند و تاجایی که می ­شد، کرم­ها را یکی یکی آوردند بیرون و سر به نیست شان کردند. وقتی موضوع را به درجه داران و حتی افسران عراقی گفتیم تا شاید فرجی بشود و دوا و درمانی بکنند، هیچ ترتیب اثری ندادند. یکی­شان می ­گفت: اینها هم مخلوقات خدا هستن، بگذارین چند روزی از شما بهره­ ای ببرن.

دقیقاً نمی ­دانم چند روز از ورودمان به آنجا می ­گذشت که یک روز بالاخره خدا به دل فرمانده­شان انداخت تا چند امدادگر برای ما بفرستند. بعد از آن، آنها هر روز می ­آمدند  زخم­های ما را تمیز می ­کردند و قدری پماد و چیزهای دیگر به آن می ­زدند و بعد هم باندپیچی و تمام. ولی این دوا و درمان قطعی زخم­های ما نبود و روز به روز سیاهی و عفونت آنها بیشتر می ­شد.

در همین مدت، هر روز نیروهای جدیدی به جمع ما اضافه می ­شد و بند و بساط بازجویی از آنها برقرار بود. برای همین هم، من هر روز باید برای ترجمه می ­رفتم شاهد همان صحنه­ های وحشیانه شکنجه می ­بودم.

یادم هست تا آخرین روزی که آنجا بودیم و نفرات اتاق کوچک ما به بیست و دو نفر رسیده بود، یکی از همان سربازها گفت: کل اسیری که عراق تا حالا تونسته بگیره، صد و پنجاه نفر بوده که اکثرشون هم مثل تو مجروحیت سخت دارن.

خودمان هم بعداً تحقیق کردیم، دیدیم این خبر درست است و حال آنکه بچه­ های ما صدها نیروی دشمن را اسیر کرده بودند و هزاران نفر از آنها را کشته بودند.

یکی از پررویی­ های دشمن، نصب چند بلندگوی بزرگ در راهرو بود که تقریبا در طول شبانه­ روز روشن بود و با صدای بلندی، سرودها و آهنگ­های حماسی و هیجانی پخش می ­کرد؛ و دایم از پیروزی خیالی خود و شکست افسانه­ای ما می ­گفت! و حال آنکه ما اطلاعات دقیق و کاملی از تلفات بالا و کمرشکن آنها در این عملیات داشتیم؛ مثلاً می ­دانستیم فقط حدود هفتاد فروند جنگنده دشمن منهدم شده، بیش از پنجاه هزار نفر کشته و زخمی، و حدود دو هزار نفر اسیر داده بودند. علاوه بر این کلی اسلحه و تجهیزات نظامی مثل سکوی پرتاب موشک، تانک، توپ و مهمات و خیلی چیزهای دیگر، صحیح سالم به دست نیروهای ما افتاده بود.

در واقع یکی از دلایل برخوردهای وحشیانه­ شان با ما، همین شکست­های افتضاح آور بود. این یکی از علت­های ضعف و خواری دشمن بود که؛ وقتی در جبهه کم می ­آورد، دق و دلی­اش را سر یک عده اسیر مجروح و بی تمکین خالی می ­کرد.
*سایت جامع آزادگان


Page Generated in 0/0094 sec