به گزارش شبکه خبری هزاره سوم به نقل از تسنیم، با توجه به سخنان اخیر ریاست محترم جمهوری مبنی بر اینکه "به زور شلاق نمیشود مردم را راهی بهشت کرد" در این یادداشت به اجمال به این سوال پاسخ داده می شود که آیا اساساً دولت و حکومت درباره سرنوشت و بهشت و جهنمی شدن مردم خود وظیفهای دارد یا خیر؟
«ماهیت حکومت» از جمله مباحث بسیار مفصل و طولانی در طی تاریخ است که از دیرباز مباحث بسیار زیادی حول آن شکل گرفته و نظریات بسیاری در این خصوص ارائه شده است؛ و عمدتاً پاسخ به ماهیت حکومت در جواب به پرسش اساسیتر دیگری شکل گرفته است که آن همانا ماهیت طبیعت انسان(اعم از آنکه انسان طبعاً سیاسی است یا غیرسیاسی؟ انسان طبعاً فردگراست یا جمع گرا؟ انسان طبعاً کمالپذیر است یا کمال ناپذیر و ...) و همچنین مباحثی حول معرفتشناسی و هستیشناسی است که سخن گفتن از جزئیات این موارد، قطعا در حوصله و مجال این یادداشت نخواهد بود.
با این حال در یک گونه جمع بندی کلی، امروزه نظامها و حکومتهای دنیا را به ۲ گونه نظام میتوان تقسیمبندی کرد. یک دسته از نظامها که سکولاریسم را پیشه خود کردهاند و دسته دیگر نظامهای توحیدی که بر اساس یک سلسله مباحث عمیق معرفشناسی، هستی شناسی و انسانشناسی، جهانبینی توحیدی را در پیش گرفتهاند که نظام جمهوری اسلامی ایران، معتبرترین و اصیلترین نظام موجود از این نظامهای گونه اخیر است.
اما تفاوت این نظامها دقیقا در کجاست؟ پاسخ به این سوال میتواند گره این مسئله بگشاید که آیا حکومتها در سرنوشت انسانها وظیفهای دارند یا خیر؟
در نظامهای مبتنی بر اندیشه به اصطلاح مدرن(مدرن به معنای اندیشهای و نه تکنولوژیک) که "فردیت" جوهره اساسی آن را تشکیل میدهد، هرگونه "مرجعیت بیرون از انسان" نفی میشود و خود انسان تبدیل به غایت میشود؛ نه اینکه انسان به دنبال غایت یا هدفی در این دنیا باشد؛ چه آنکه اساساً در این نوع نظامات هدفی غایی برای خلقت جهان به طول کامل نفی میگردد(رجوع کنید به آرای اسپینوزا فیلسوف یهودی). و از طرف دیگر در اندیشه فیلسوفان اصلی این اندیشه(نظیر کانت) وجود خدا نیز مسئلهای غیرقابل اثبات تلقی میگردد. خلاصه آنکه در اندیشه حاکم بر جهان غرب امروز، هستی و خلقت به مثابه کتابی در نظر گرفته میشود که صفحه اول(مبدأً) و صفحه آخر(معاد) آن افتاده و به معنایی و عبارتی دیگر از ۴ علت(فاعلی، مادی، صوری و غایی) دو علت فاعلی و غایی برای جهان حذف و صرفاً علت های مادی و صوری باقی میماند.
بدین ترتیب در اندیشه رژیمهای سکولار غربی، به دلیل حذف مبدأ(خدا) و معاد از زندگی و جایگزینی انسان به جای خدا، اصولاً دولتها هیچ وظیفهای درباره سرنوشت انسانها ندارند بلکه دولتها به تعبیر توماس هابز (از فلاسفه مشهور غربی)، در حقیقت صرفاً لویاتان(غول) هستند که مردم فقط باید از آن بترسند و از ترس این غول، به یکدیگر ضرر و زیان نرسانند. چراکه اساساً در چنین اندیشهای انسانها نه یک سری مخلوقاتِ به دنبال سعادت، بلکه گرگهایی هستند که وقتی روبه روی هم میخوابند باید یک چشمشان باز باشد تا همدیگر را ندرند.(تعبیر "انسان گرگ انسان است" در اندیشه هابز)
در چنین شبه اندیشههای انحرافیِ منکرِ مبدأ و معاد، دولتها به عنوان "شر ضروری" تلقی میشوند که تنها وظیفه آنها تامین امنیت و رفاه است و هیچ وظیفهای در راستای سعادت انسان ندارند.
در بین فلاسفه اخیر غربی نیز، جان استوارت میل فیلسوف انگلیسی به عنوان یکی از بنیانگذاران لیبرالیسم مدرن، به صراحت در رساله مشهور خود (رساله آزادی) که جزو کتابهای مقدس! لیبرالهاست، در ذیل بحثی با عنوان مشروعیت حکومت، بر لزوم نادیده گرفتن مسالهای با عنوان "سعادت(کمال) انسانها" تاکید کرده و مینویسد که "تنها دلیلی که در اعمال قدرت نسبت به یک عضو جامعه متمدن و به رغم میل او قابل توجیه است، همانا برای بازداشتن او از اضرار به دیگران است. اما سعادت شخص او، چه مادی و چه معنوی، به هیچ وجه دلیل موجهی نمیباشد."(رساله درباره آزادی، جان استوارت میل، ویرایش ماری وارنوک، ۱۹۶۲، صفحه ۱۵۳). مستندات بسیار فراوانی از بیتوجهی به این مولفه اساسی یعنی سعادت در آثار فلاسفه برجسته غربی از جمله هابز، لاک، رالز و ... وجود دارد اما با توجه به آنکه میل را مهمترین بنیانگذار لیبرالیسم مدرن میدانند، تنها به ذکر مستندی از رساله مشهور وی بسنده میکنیم)
اما در جهانبینی الهی که نظام جمهوری اسلامی ایران بر اساس آن شکل گرفته، جهان هستی و جهان خلقت، کتابی که اول و آخرش افتاده و انسان در این دنیا به صورت حیران و سرگشته و بیهدف باشد قلمداد نمیشود، بلکه هستی، خالق مدبری دارد و انسانها نیز سرنوشتی دارند و حکومت نیز به طور قطع در این زمینه وظیفهای دارد که همانا فراهم آوردن امکانات و شرایط لازم برای نیل انسانها به سعادت، آنهم بر اساس تمایل فطری انسانها به سعادت است.
از جمله نتایج اساسی این ۲ رویکرد متفاوت در اندیشه و حکومت در ۲ جهان بینی متفاوت مادی و معنوی نیز آنجاست که در جوامع غربی، که فردیت انسان بر هرچیز غلبه دارد، هدف اصلی، رسیدن به سود حداکثری مادی در این دنیاست و همانطور که از زبان جان استوارت میل نیز اشاره شد، سعادت هیچ نقشی در قانونگذاریها، نظارتها، هدایت ها و ... ندارد. و این در حالی است که همه چیز در نظام اسلامی در راستای سعادت بشری تنظیم میشود و حتی فقرزدایی از جامعه و تلاش برای رفاه انسان در این دنیا نیز در راستای نیل انسان به سعادت شکل میگیرد.
بر همین اساس است که در جامعه اسلامی عدالت اجتماعی به عنوان زمینهای برای سعادت همگان، اهمیت محوری مییابد و در مقابل علیرغم برخی تلاشها در غرب برای تئوریزه کردن این موضوع، بعضاً همین تلاشها با تخطئهها و هجمههای شدیدی روبرو میشود با این مضمون که "اساساً عدالت چه ارتباطی به حکومت دارد؟ وظیفه حکومت تنها فراهم کردن رفاه و امنیت است و عدالت یک مسئله انتزاعی است". در این زمینه میتوانید به هجمه فیلسوف نئولیبرالی همچون فونهایک به جان راولز، دیگر فیلسوف لیبرال که سعی داشت عدالت را-آنهم بر اساس اصالت سود غربی- تئوریزه کند، مراجعه کنید"
در جامعه اسلامی، حتی نوع پوشاک و تغدیه مردم نیز برای دولت و حکومت به عنوان یک مسئله مهم مطرح است، نه از باب سختگیری و شلاق؛ بلکه از این باب که نظام اسلامی برآمده از رای مردم و با مشروعیت الهی رهبری آن، درباره حلیّت، طهارت و سلامتی خوراک و پوشاک مردم نیز مسئول است.
پ.ن۱: متاسفانه امروز برخی از مشاوران و تصمیمسازان در دستگاهها، همزبان با اندیشه مادی غربی، وظیفه حکومت را چیزی جز "تامین امنیت" و "نظارت کلان اقتصادی" نمیبینند و به طور تلویحی با هیچگونه وظیفه دولت در راستای تامین سعادت مردم توافقی ندارند. «هر حکومتی در دنیا تنها دو وظیفهی اصلی دارد: یک تأمین امنیت، و دو نظارت کلان اقتصادی» دکتر محمود سریعالقلم در همایش مربوط به توسعه در رشت، ۲۲ اردیبهشت ۹۳.»
پ.ن۲: درباره این جمله رئیسجمهور مبنی بر اینکه "به زور شلاق نمیشود مردم را راهی بهشت کرد" باید تاکید شود که هیچگاه جمهوری اسلامی معتقد به بکارگیری شلاق برای هدایت مردم نبوده، بلکه تمام تلاش بر فراهم آوردن امکانات و شرایطی است که مردم را به سمت سعادت سوق دهد و از سوی دیگر برخی برداشت های ناصحیح از سخنان رئیسجمهور که بوی اباحهگری از این برداشتهای ناصحیح به مشام میرسد، نتیجهای جز اینکه "حکومت باید مردم را به زور به جهنم ببرد!" به بار نمیآورد. کما اینکه در برخی رژیمهای سکولار غربی که هرگونه تظاهر به دینداری در سطح جامعه با مجازات روبرو میشود، دقیقا مصداق به جهنم بردن اجباری مشهود است!
تبلیغ و ترویج همجنسبازی، تئوریزهکردن شهوتگرایی، تئوریزه کردن خودکشی، تئوریزه کردن استعمار و استثمار مردم در نظامهای کاپیتالیستی و ... از جمله موارد تشویق و سوق دادن مردم به سمت جهنم است که در نظامهای غربی رواج دارد و هرکدام از آنها سرفصلی است که میتوان ساعتها درباره آن سخن گفت و کتابها نوشت.