به گزارش شبکه خبری هزاره سوم، به نقل از روابط عمومی کتابشهر بهارستان، در ابتدای این نشست محمدصادق علیزاده با بیان اینکه فضای شکل گرفته درباره این رویداد به یک فرهنک استادیومی شبیه شده که کسی درباره اصل رویداد صحبت نمیکند و هم به گرفتن موضع مخالف یا موافق بسنده کردهاند و اصطلاحا با هم کلکل میکنند گفت: من فکر میکنم چنین پدیدهای و پدیدههای مشابه باید در چند سطح مورد بررسی قرار گیرد. در هر کدام از این سطوح شاید بشود با همگرا کردن پاسخهایی که داده میشود، قدری به پدیده نزدیک شد و به تحلیل دقیقتری دست پیدا کرد. سطح اول، سطحی است که در آن این واقعه به عنوان یک محصول فرهنگی تحلیل شده و با خط و معیارهای زیباییشناختی و فرهنگی و هنری و ادبی ارزیابی میشود. اینکه این محصول از نظر شعر و موسیقی چه نمرهای میگیرد. چه نمرهای میگیرد و چه سطحی را خواهد داشت.
وی در ادامه افزود: وقتی یک عقبه اجتماعی این شکلی مشابه سلام فرمانده پشت قضیه میآید، باقی ماندن در لایه قبل منجر به آدرس غلطهایی میشود که تحلیل را ابتر خواهد گذاشت و پدیده را فرو خواهد کاست. از این منظر بررسی هاله اجتماعی شکل گرفته در اطراف آن از نگاه ارتباطات، جامعهشناسی و مطالعات فرهنگی معنادار خواه بود.
علیزاده در ادامه با بیان اینکه بررسی این قبیل رویدادها از منظر ارتباطات آیینی به شدت جذاب جلوه میکند افزود: این مکتب ارتباطی، جدیدترین مکتب ارتباطاتی است. این مکتب، به هندسه و چینش شبکه ارتباطاتی جامعه به عنوان یک شبکه منتزع از جامعه نگاه نمیکند. شبکه ارتباطاتی جامعه را کانالها و مجاری تبادل و انتقال معنا میداند. به همین دلیل هم ارتباطات یک جامعه را در نسبت فرهنگ آن مورد بررسی قرار میدهد. نظریهپردازان سابق علم ارتباطات از زمان جنگ جهانی دوم به بعد از تحلیل پدیدههایی که در جوامع غیرغربی میافتاد عاجز بودند. سلام فرمانده از منظر ارتباطات آیینی به شدت قابل تحلیل است.
سلام فرمانده و بیکفایتی و ناکارآمدی تببینهای جامعهشناختی
در ادامه این جلسه دکتر سجاد صفار هرندی هم با تاکید بر اینکه رخدادهایی مثل سلام فرمانده، فراتر از خود این سرود و چیزی که حول آن شکل گرفته و ایجاد شده است را یک رخداد و پدیده بدانیم، باید اعتراف و اذعان کنیم که درباره این پدیدهها کم میدانیم گفت: من هرگونه ادعایی که بخواهد مدعی تسلط روی این پدیده شود را نمیپسندم. اینکه مثلا بگوییم میدانیم که چرا این اتفاق افتاده است را از این جهت که شگفتی جاری در خود رخداد را دارد به تعلیق میبرد و انکار میکند.
در مورد سلام فرمانده اتفاقی افتاده است که در مرحله اول باید قبول کنیم اتفاق عجیبی است. مشکل اول من با تبیینهایی که اتفاق افتاده است این است که میخواهند عجیب و شگفتی بودن این پدیده را نفی کنند. این انکار و داعیه علم داشتن چیزی است که ما را از نزدیک شدن به خود این پدیده و رخداد و تجربه آن باز میدارد. من خودم شخصا چند مرتبه درباره این موضوع گفتگو کردهام آغاز حرفم را از نقطه اعتراف به جهل قرار دادهام. تقریبا همه تبیینهایی که دارد درباره این موضوع ارائه میشود چه آنهایی که سمت و سو و جهتگیری مثبت دارند و چه منفی، بدون استثنا اگر با نگاه سنجشگرانه و نقادانه علمی و عقلی و شواهد تاریخی به سراغشان برویم بیکفایتی و ناکارآمدیشان میشود.
این دانشآموخته جامعهشناسی در ادامه با نقد کسانی که این رویداد را پروپاگاندای حاکمیت توصیف میکنند افزود: نگاهی که سلام فرمانده را پروپاگاندای رسمی حکومت میداند مگر این خواست و میل و انگیزه در گذشته کم بوده است؟! مگر آثار کمی تولید شده؟! مگر این اولین سرود در فضای کودک است که حتی در بخش و فضای مذهبی هم تولید شده است و رسانههای رسمی ما هم آن را ضریب میدهند؟! این موضوع ولو آنکه بگوییم بخشی از بستر ماجرا را توضیح میدهد اما نمیتواند توضیحدهنده و تبیینکننده این اتفاق باشد که تقریبا به صورت نامنسجم و بیسابقه و اعجابآوری با گونهها و تنوعهای متعدد فرهنگی و قومی یا حتی زبانی را در نسبت با این سرود میبینیم که خودش را بازتولید میکند. اگر به واقع یک سیستم دارای چنین توانایی بود علیالقاعده باید جمهوری اسلامی مثلا سالی یک سلام فرمانده تولید میکرد. مساله این نیست. این نوع تبیینها نمیتواند کنه موضوع و به واقع مطالب پی ببرد و تبیین کند. در حالی که میدانیم برای چیزهایی که برای نظام حیثیتی است ما چنین چیزهایی را نداریم. اگر چنین توان شبک ه بسیجگر و گوش به فرمان فراملی وجود داشت در بسیاری از دیگر مناسبتها و موضوعات چه بسا اولویت هم میداشت. چرا این اتفاق برای این کار ایجاد شده است؟
چرا باید سلام فرمانده را با ملاصدرا مقایسه کرد؟!
مدیر پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی در ادامه سخنان خود گفت: مقام دیگر، مقام ارزیابی است. این روزها هم بحث آن پررنگ است. در مقام ارزیابی، مساله یک اظهار رای و ارزیابی و نظر درباره کیفیت این پدیده است چه خودش به عنوان یک اثر چه به واسطه آن ارزیابی این حاشیهای که برای آن به وجود آمده است. اینجا هم باز دو طیف و دو گرایش داریم. از یک طرف، نگاهی که با ملاکها و شاخصهای خاصی مساله را نگاه میکند. فرض کنید با سنجه و چارچوبهای نقد زیباییشناختی هنری به موضوع نگاه میکند. به این توجه دارد که مثلا این سرود سرود تا چه اندازه نسبت با سنتهای موسیقی اصیل ما دارد یا اینکه کیفیت زبانی و شعری این کار چطور است. غالبان هم کسانی که این موضع را اتخاذ میکنند به یک ارزیابی بد و منفی از کار میرسند و در تولید چنین اثری به خصوص در اقبال به چنین اثری نشانههایی از زوال و انحطاط و ابتذال فراگیر و امثالهم مییابند. یک مقام دیگر، مقام کسانی است که نه از منظر نقد هنری بلکه از منظر اندیشهای با موضوع مواجه میشوند. نوشته دوست عزیزی را میدیدم که از این صحبت میکرد که ما پیشینه و گذشتهای داریم که ملاصدراها و بوعلیها بودهاند و آن زبان ما الکن شده و به نقطهای رسیدهایم که زبان ما سلام فرمانده است. زبان ما این شده است که «بیا... جون من بیا»! در مقابل هم ارزیابی مثبتی هست که این را نشانه یکجور آمادگی قلوب برای ظهور حضرت صاحب(عج) یا موفقیت سیاستهای فرهنگی جمهوری اسلامی میداند.
صفار هرندی در ادامه با تاکید بر اینکه از هر پدیدهای باید به اندازه خودش توقع و انتظار داشت افزود: پدیدهها را در حد و ابعاد و اندازه خودشان بشناسیم، به جا بیاوریم و در همان حد آنها را ارزیابی کنیم. بخشی از این سوء برداشتها و ارزیابیهای نادرست چه مثبت چه منفی این است که پدیده را از حد و اندازه خودش یا از جایگاه و مقام خودش خارج میکند و بر اساس این کار درباره آن قضاوت میکنند. مثلا برای من خیلی عجیب است که چرا باید کسی سلام فرمانده را در ترازویی بگذارد که بخواهد با ملاصدرا مقایسه کند. نه اینکه از جهت تخفیف و تحقیر نمیگویم چون مساله فولکلور مساله مهمی است. یک وقت میبینید که از ملاصدرا مهمتر باشد.
سلام فرمانده یک اثر عامهپسند است
این دانشآموخته جامعهشناسی دانشگاه تهران با بیان اینکه از نظر من سلام فرمانده متعلق به خانواده اتل متل توتوله و اشعار کودکانه عامهپسند است ادامه داد: چرا ما باید آن را به جایی ببریم که بخواهیم آن را با ملاصدرا مقایسه کنیم؟ این محصول متعلق به حوزه فرهنگ عامه و عامهپسند است. من در فرهنگ عامه بودنش تخفیف و تحقیری هم نمیبینم. بعضیها ممکن است فکر کنند که این یعنی چیز بد و نازلی است. چه بسا از تاثیر آثار عامه در متن و ضربان زندگی اجتماعی و فرهنگی جامعه از آن آثار فاخر خیلی بیشتر باشد. کسی نباید از این موضوع، تخفیف و تحقیر جایگاه را برداشت کند. مساله، طبقهبندی امور است. با ملاکهای ارزیابی هنری این اثر، محصول ویژهای نیست. منطق توجه و اینکه یک چیزی تبدیل به یک امر فراگیر و وایرال بشود، این هم تابع ملاکها و شاخصها نیست. مگر اشعار کودکانه که من بعضی از آنها را مثال زدم ویژگی هنری دارند؟ به لحاظ شعری در اوج ضعف و بیمعنایی هستند ولی به موضوعی تبدیل شدند که نسل به نسل چرخیده و ماندهاند و کار کردهاند و در فرهنگ نقش دارند. چه بسا در شکلگیری عمیقترین صورتبندیها فرهنگی ما نقش و تاثیر دارند.
عامهپسندها پرفروشترین آثار ادبی نیمقرن اخیر بودهاند
در ادامه این نشست علیزاده هم با تایید این نکته که سلام فرمانده از حیث طبقهبندی امور در طبقه آثار عامهپسند قرار میگیرد گفت: من هم نظرم همین است. متوجه نیستیم که این محصول کجای طبقهبندی خودش قرار میگیرد. ما اگر بفهمیم سلام فرمانده یک اثر عامهپسند است خیلی از موافقتها و مخالفتهای بعدی موضوعیت خودشان را از دست میدهند. آقای صفار اتل متل را مثال زد، من یک قدم جلوتر میروم و تعزیه را مثال میزنم. ما در تعزیه با این مورد مکرر مواجه هستیم که مثلا یک مرد نقش زن را بازی میکند. تعزیه جای مهمی در هنرهای نمایشی عامهپسند بر بستر مذهب دارد و نسل به نسل جلو آمده یک وجه تاریخی هم پیدا کرده است. باید سلام فرمانده را در طبقه عامهپسندها بررسی کرد. فارغ از جهتگیری ارزشی و قضاوت هنجاری، طبعا به دلیل اینکه زبان مستقیمتری که انتخاب کرده، از انتزاعات عالم و فضای هنری و ادبی فاصله محسوسی دارد، از بیانهای استعاری فاصله دارد، به یک معنا تنه به تنه شعار میزند. کارکرد و جایگاهی که دارد، کارکرد و جایگاهی است که شعار دارد. پس حالا باید در این سطح به آن نگاه کرد و کارکرد آن را بررسی کرد.
این کارشناس ارشد ارتباطات در ادامه با بیان اینکه طبق اعلام مراجع رسمی، پرفروشترین آثار ادبیات داستانی نیمقرن اخیر هم آثار عامهپسند است افزود: اینها آثار نویسندههایی مانند مودبپور، فهیمه رحیمی و حاجسیدجوادی و امثالهم است که در حوزه رسانه هم نامی از آنها نیست ولی وقتی شما نگاه میکنید پرفروشترین آثار از نظر فروش تعداد نسخه مربوط به این نویسندگان است. در صورتی که اصحاب فرهنگ و هنر و رسانه هیچ توجهی به اینها نمیکنند و سراغی از آنها نمیگیرند ولی شبکه خودش را تشکیل داده است و جلو میرود.
صفار هرندی هم با ذکر یک نمونه تاریخی از این موارد گفت: در حوزه ادبیات داستانی در تاریخنگاری رسمی این را به ما میگوید که دهه 1320 دهه صادق هدایت است. دههای که هدایت اوج میگیرد و تبدیل به چهره هژمون میشود. در همان دهه ما نویسندهای داریم که مجلات عامهپسند آن زمان بر سر جذب این آقای نویسنده با هم رقابت داشتند و او به اصطلاح نویسنده پرفروش آن دوره بوده است. تقریبا اسمی هم از او در حوزه عمومی ادبیات نمانده است. در آن زمان خواننده ایرانی خیلی بیشتر از هدایت، این چنین نویسندههایی را میخوانده. نمیخواهیم بگوییم او برتر از هدایت بوده است. هر چیزی در جایگاه خودش باید دیده شود. اگر با ملاکهای هنری بخواهیم بررسی کنیم یک موضوع است اما اگر قرار باشد یک محصول را با معیارهای خودش بررسی کنیم مساله دیگری میشود. مثلا در حوزه پاورقی نوشتن، ملاک موفقیت همین اقبال عمومی است. به این معنا من میگویم سوای اینکه شعر و موسیقی سلام فرمانده چیست و چه پایگاه و جایگاهی دارد، نفس اینکه بر زبانها جاری شده و نفس این اجتماعاتی که شکل داده و همصدایی و همسخنی که حول ان رخ داده است یعنی کار خودش را کرده است. ولو اینکه بگوییم بعضیها به عنوان یک کشف عجیب و غریب میگویند این موج تمام میشود و فراموش میشود. چه بسا همین هم باشد. عامهپسندها همینجور هستند و چیزی از اهمیت آنها کم نمیکند.
منطق ارزیابی سلام فرمانده همان منطق اخراجیها و گلهای داوودی است
وی با تاکید بر اینکه اگر به موقعیتی رسیدیم که از دل بدنه مذهبی ما یک کار میتوان بجوشد که خصوصیات عامهپسند را پیدا کند باید به مثابه دستاورد با آن برخورد کرد نه به مثابه نشانه زوال و انحطاط افزود: مهمترین نکته من در کل این دعواها این است. ما باید داشتههای جمعی، جبههای، ملی و تمدنی خودمان را به جایی بیاوریم و به رسمیت بشناسیمو متاسفانه این کار را نمیکنیم. مشکلی که با آن مواجهیم این است که امر کسب و کار نقد و کار نقادی به عنوان یک امر اصیل برای ما موضوعیت پیدا کرده است. این موضوعیت پیدا کردن باعث میشود که به مثابه یک جبهه یا حتی فراتر از جبهه انقلاب، توجهی که به سلام فرمانده شد را نمیشود در چارچوبهای تعریف شده جبهه انقلاب در نظر گرفت. خیلی به نظر من گستردهتر و فراتر است. اگر اینجوری به قضیه نگاه کنیم حتی داشتههای ملیمان را ما نمیتوانیم به جا بیاوریم و در حد خودشان به رسمیت بشناسیمشان و به واسطه آنها احساس دارا بودن و غنا و توانایی و عمق و بعد داشتن بکنیم. از یک موضع خیلی تنزهطلبانه بالایی نسبت به همه چیز و همه کس حکم صادر میکنیم و این به خصوص در این موقعیتی که الان هستیم مساله سازندهای نیست. اگر منطق اخراجیها، گلهای داوودی و کلاه قرمزی را بفهمیم میتوانیم دریچههایی به فهم سلام فرمانده هم باز کنیم. ضمن اینکه این را هم معتقدم که پدیدههای این شکلی به راحتی به چنگ دانش نمیآیند. به همین دلیل هم آرشیو دانشی ما در این زمینهها فقیر است که مثلا من بگویم همانطور که درباره رمان بامداد خمار خانم فتانه حاج سیدجوادی بحث شده است حالا میشود درباره این مساله هم به این شکل نظر داد.
عامهپسندها؛ سکس و خشونت و غفلت
در بخش دیگری از این نشست علیزاده با تاکید بر اینکه عامهپسندهای فرهنگ ایرانی و اسلامی به خصوص بعد از انقلاب تفاوتهای محسوسی با همطبقههای خودشان در دنیای سرمایهداری دارند گفت: اسکلت اصلی صنعت فرهنگ عامهپسند در دنیا سکس و خشونت است. در مورد آثار عامهپسند ما بعد از انقلاب اتفاقی که افتاده اینکه این آثار فاصله محسوسی با سکس و خشونت دارند. طبعا بخشی بخاطر سیاستگذاری سیستم است که مانع از تولید چنین آثاری میشود. نکته بعد اینکه عموم عامهپسندها در نظام سرمایهداری که تمدن فعلی غالب بشر است عمدتا در خدمت غفلت قرار میگیرند. به همین علت سکس و خشونت جزو ابزارهای اصلی هستند. عامهپسندهای ما که بعد از انقلاب تولید شدهاند چه بار ایدئولوژیک نسبت به ارزشهای نظام حاکم داشته باشند چه نداشته باشند و صرفا در حوزه صنعت سرگرمی باشند از این نظر به شدت متفاوت میشوند. در مورد آثاری مانند سلام فرمانده هم که قضیه کاملا عکس میشود.
صفارهرندی در ادامه این نشست با بیان اینکه آکادمی ما عار دارد از اینکه تجربههای خودمان را مورد مطالعه قرار دهد گفت: بخشی هم ناشی از سوگیری ایدئولوژیک است یعنی آنقدر از این پدیده دلخور و ناراحت است که دلش نمیخواهد حتی به عنوان یک کیس آن را بررسی کند. هنگام مواجهه با آن هم تکلیفش هم مشخص است. اصلا سوال ندارد. میگوید بخاطر کارکردهای دستگاه ایدئولوژیک فلان و پروپاگاندای سیستمی است. با ساندیس و پروپاگاندا و شبکه سه و همه چیز را توضیح میدهد و سوال ندارد درصورتیکه اولین نقطه علم، سوال داشتن است. مثلا چه شد در یزد این حجم از افراد برای این سرود جمع شدند؟ و مناسبت خاصی هم نیست.
آدرس غلط دادن با پروپاگاندا
علیزاده در ادامه صحبتهای صفار هرندی ضمن نقد پروپاگاندا دانستن سلام فرمانده به تشریح مفهوم پروپاگاندا پرداخت و گفت: پروپاگاندا مفهومی است که از فضای علوم اجتماعی و ارتباطاتی سالهای قبل و بعد از جنگ جهانی دوم بیرون آمده است. همان فضای اجتماعی و تبلیغاتی که در بستر آن هیتلر دست به آن آتشافروزیها میزند. بستر زمانی و اجتماعی آن مهم است که در چه بستری پروپاگاندا رخ داد؟! خب بستر آن زمان بستری است که رسانه به اندازه امروز در دسترس بشر نیست، فضای جامعه صنعتی غرب اروپاست که فرهنگهای مختلف دورهم جمع شدهاند و عقبه یک نظام صنعتی را تشکیل میدهند. مخاطب حق انتخاب چندانی ندارد. رسانه چندانی هم در اختیار ندارد. اتفاقا در این فضاست که نظریه تزریقی ارتباطات هم مطرح میشود که محورش پروپاگانداست. میگوید جامعه یک توده بیشکل است که از طریق رسانه، هر آنچه را که به او تزریق کنی به همان شکل در میآید. فرقی نمیکند سلام فرمانده باشد یا هر چیز دیگر. هر چیز را که با پروپاگاندا به جامعه تزریق کنی وایرال میشود. حالا آن بستر و مختصات و مخاطب آن روز را با بستر و مختصات و مخاطب امروز مقایسه کنید. خب مخاطب امروز اصلا قابل مقایسه با مخاطب ۷۰ سال پیش نیست. مخاطب امروز قدرت انتخاب دارد. پیامها و رسانهها متعدد در اختیار دارد. مواجههاش با پیام و رسانه، منفعل نیست بلکه کاملا فعالانه است. این مخاطب، مخاطب بیشکل جامعه صنعتی ۷۰ سال پیش اروپا نیست. چطور میشود از بطن چنین بستری رای به تاثیرگذاری مطلق پروپاگاندا داد؟ آکادمیسین و تحلیلگر ما وقتی اینها را نادیده میگیرد همان نسخهای را برای مخاطب امروز میبندد که که برای مخاطب 70 سال پیش بسته بود.
کدام توده؟!
صفارهرندی هم در تایید این نگاه افزود: این نگاه شما درباره توده را میشود بسط داد. بر سر زبانها افتاده که اینها کنشهای تودهای و تودهوار است. صورتبندی جامعهشناسان آمریکایی درباره الگوهای پیوستن مردم به هیتلر چه بود؟ میگفتند آدم تودهای، آدمی اتمیزه و منقطع از شبکه روابط سنتی خودش است. چون بند روابط اجتماعیاش ضعیف و سست شده، پروپاگاندا مثل یک آهنربای قوی این ذرههای پراکنده را میتواند جمع کند و به دنبال خودش بکشد. در ادامه میگویند در جامعهای که سنتهای قوی و شبکههای سنتی قوی وجود داشته باشد فاشیست پیروز نمیشود. جایی پیروز میشود که توده شکل گرفته. خب الان همین مساله با همین معیارها چطور درباره سلام فرمانده قابل تبیین میشود در حالی که عموم کسانی که در آن شرکت میکنند نه به صورت تودهای به این معنا بلکه به صورت خانوادگی و جمعی است یا اگر خانواده هم نباشد، موجودیتهای جمعی کاملا اجتماعی مثل بچههای یک مسجد، هیات یا یک مدرسه است؟ این موجودیتهای جمعی با تعلقات جمعی و متنوع و متکثر چه ربطی به آدم اتمیزه شده و تک افتاده دارد که میگفتند که دنبال هیتلر راه افتاده؟!
وی در ادامه با تشریح تجربه خود از حضور در مراسم جمعخوانی این سرود در استادیوم آزادی گفت: در همین اجرای سلام فرمانده در استادیوم آزادی هم همین فضا حاکم بود. فضا اصلا اتمیزه و تودهای نبود. حال وهوا کاملا خانوادگی بود. پدر و ماردهای عمدتا دهه پنجاهی و دهه شصتی که دست بچههای دهه هشتادی و نودی را گرفته بودند و به استادیوم آماده بودند. حال و هوایخیلی شبیه حال و هوای شرکت در مجالس مذهبی بود. با مشقت هم همراه بود. من بارها برای تماشای فوتبال به استادیوم آزادی رفتهام. هیچ دفعهای به اندازه این مرتبه مشقت نکشیدم. پارکینگ خالی بود ولی ماشینها را کنار اتوبان پارک کردیم. سختی بود اما کسی غر نمیزد و ناراحت نبود. حالی شبیه حال قصد قربت بود. تنوع تیپ و تنوع سبک زندگی به نحو خوبی قابل لمس بود و مثلا این شکلی نبود که حجاب و ظواهر همه ایده آل و مذهبی و حزباللهی باشد هرچند فضای غالب این بود. بگذریم. مقصود اینکه ظواهر و مختصات میدان به شدت متفاوت است با پیشفرضی که جامعهشناسان آکادمیک بود از این رویدادها دارند.
جالب است که انقلاب اسلامی را هم با همین دست فرمان توجیه میکنند. حسین بشیریه انقلاب اسلامی را با جامعه تودهوار توضیح میدهد. سوال اینجاست که این چه نوع انقلابی است که شبکه جدی نداشته و همه چیزش همین شبکه روابط درون جامعه مثل مسجد و هیات و دوستان و بچه محلهایها و خانوادهها بوده؟! اینها که درست نقطه مقابل توده هستند! مشکل این است که جامعهشناس مقلد ما نمیتواند با تجربه زنده جامعه خودش مواجه شود و در موردش تأمل کند و به آن فکر کند به همین خاطر هم سریع آن را به جامعه تودهای تشبیه میکند که هیچ ربطی به زمینه بحث ما ندارد. اگر جمهوری اسلامی پروپاگاندای حرفهای بلد بود که وضعش این نبود!
شباهت سلام فرمانده و تواشیح
در ادامه نشست دکتر صفار هرندی در پاسخ به سوال یکی از بانوان حاضر در این نشست مبنی بر اینکه این سرود با وجود گستردگی بالایش چقدر میتواند در تعمیق معرفتی و نظری بچهها اثر داشته باشد در حالی که کودکان و نوجوانان از فهم بسیاری از گزارههایش عاجز هستند گفت: کاری که این سرود میکند این نیست که معارف عمیق را به بچهها منتقل کند. این تصور یک تصور خام است. واقعیت و کارکرد این سرود این نیست. ببینید ما دهه شصتیها در دوره مدرسه گروه تواشیح داشتیم. ما سرودی را به زبان دیگری میخواندیم که حتی از کلمات و عباراتش هم هیچ فهمی نداشتیم ولی خواندنش حسی به ما میداد و در عواطف یادها و تداعیها موثر بود. نگاهی میگوید بچهها را درگیر بحث سیاسی نکنید خب با این نگاه اختلافات مبنایی در فهم ماهیت دین و نسبت دین و سیاست و مسئله ولایت و براعت داریم. از این جهت من فکر میکنم که این مشکل اساسیای نیست که بشود این کار را کار نامناسبی دانست.
به واقعیات جامعه خودمان برگردیم
علیزاده هم در بخشهای پایانی این نشست با اشاره مجدد به این مساله که باید سلام فرمانده را ذیل ارتباطات آیینی تحلیل کرد گفت: در ابتدای بحث گفتیم اینکارها ذیل مکتب ارتباطات آیینی میگنجد. این مکتب دنبال چه بود؟ علمای ارتباطات که با پروپاگاندا و نظریه تزریقی رفتار تودهای آلمان زمان هیلتر را توجیه میکردند بعدها و به خصوص در جوامع غیرغربی با پدیدههایی روبرو شدند که به هیچ وجه با این نظریهها قابل فهم نبود. زور هم زدند که بفهمند قضیه جیست ولی نظریه تزریقی و پروپاگاندا و امثالهم جواب نداد. اینها با پدیدههایی روبرو شده بودند که دیتای خاصی بین فرستنده و گیرنده منتقل نمیشد اما آدمها را دورهم جمع میکرد. به همین علت از واقعیتی که در جریان بود تئوریهای دیگری مانند همین مکتب ارتباطات آیینی را استخراج کردند. آیین چیست؟! آیین به مفهوم جامعهشناختی خودش کنش جمعی تعدادی از انسانهاست که به صورت ارادی در آن حضور مییابند. حضور ارادی در این کنش باعث میشود که فرد، خود را در نسبت با یک جمع انسانها نزدیک ببیند و خودش را از آنها بداند که ممکن است حتی با آنها همعصر و هممکان هم نباشند. آدم وقتی آگاهانه در آیین شرکت میکند خودش را از لحاظ ماهیتی به این جمع انسانی نزدیک میکند و خودش را از نظر ماهیت و هویت به آن جمع گره میزند کارکرد آیین، پیوستن و هم تیمشدن است. ب
این کارشناس ارشد ارتباطات و روزنامهنگار فرهنگی در ادامه گفت: مادربزرگ ۸۰ و چند ساله بیسواد من ۸۰ سال است که در روضه محلی روستای خودشان شرکت میکند. آن روحانی و مداح هم در این 80 سال مدام همان حرفهای قبلی را تکرار میکند و دیتای جدیدی به او نمیدهد. همه دیتاهای این رویداد تکراری است اما سوال اینجاست است چرا این پیرزن 80 سال است عزاداریاش ترک نشده؟ او در یک آیین شرکت میکند و با این کار هویتش را گره میزند به جمعی از انسانها که 1400 سال قبل در صحرای کربلا برایشان اتفاقی افتاده. اتفاقی که نه از نظر زمانی با این پیرزن همعصر است نه از نظر مکانی اما این پیرزن برای اینکه خودش را جزئی از کاروان و هویت کربلا بداند 80 سال است که در این آیین شرکت میکند. این مدل رویدادها جزو مصادیق ارتباطات آیینی است. سلام فرمانده هم از همین سنخ است. در چنین پدیدههای جمعی - چه کودک و چه بزرگسالی که میخواند خودش را به یک هویت جمعی گره میزند – با شرکت ارادی در این رویداد خودش را به یک مفهوم و هویت گره میزند. آیین های عاشورایی هم همین کار را میکنند. به نظر من وقتی یک اثر عامهپسند مذهبی و انقلابی موفق به خلق یک کنش کلان معرفتی و اجتماعی در فضاهای متفاوت جغرافیایی شده و باعث شده تا افرادی که هزاران کیلومتر باهم فاصله دارند را به هم متصل کند به شدت ارزشمند است و باید به آن دمید به خصوص وقتی این را مد نظر قرار دهیم که ما در عصر زندگی میکنیم که همه ابزارهای تبلیغاتی و رسانهای و فرهنگی در خدمت غفلت ابنای بشر قرار گرفتهاند.
صفارهرندی هم در پایان این نشست گفت: اینکه یک اثر هنری با این مختصات توانسته چنین نقشی را ایفا کند و کارکردی داشته باشد باید آن را به رسمیت شناخت و در همین حد است اما اینکه شاعرش برود شورای شعر صدا و سیما، این غلط است و از قاعده خودش خارج شده.