امام علی علیه السلام میفرمایند:
لا تنظر إلى من قال و انظر إلى ما قال. نگاه نکن چه کسی حرف میزند، بلکه نگاه کن چه حرفی زده میشود.[۱]
شنبه سوم خرداد حجة الاسلام روحانی در همایش بیمۀ سلامت همگانی جملهای را به زبان آورد که تاکنون محل نزاع بین جریانات مختلف سیاسی شده است:
« بگذاریم مردم در سلامت روحی باشند، در زندگی مردم هرچند با نیت دلسوزی حق دخالت نداریم. بگذاریم مردم راه بهشت را خودشان انتخاب کنند زیرا نمیتوان به زور و با شلاق آنها را به بهشت هدایت کرد.»
پس از این سخنان گروهی از جریانات حزب اللهی با استناد به سخنان ۲۳ اردیبهشت رهبری معظم انقلاب مدعی تناقض بین آن و گفتههای رئیس دولت یازدهم شدند.
واکاوی و تدقیق سخنان رئیس دولت یازدهم نشانگر این موضوع است که این سخنان با مبانی دینی در تباین نبوده و تطبیق این گفتار با بیانات رهبری انقلاب نیز مبین این حقیقت تا به امروز مکتوم مانده است که در این مدعای حجة الاسلام حسن روحانی هیچگونه تضادی با اشارات صریح رهبری مشاهده نمیشود؛ چرا که رهبری، وظیفه حاکم جامعه اسلامی را رسانیدن مردم به بهشت دانستند و رئیس دولت یازدهم نیز، رسانیدن مردم به فردوس را «به واسطۀ زور و تحکم» محکوم کردند.
نگارنده در این مقال نه در پی دفاع از حجة الاسلام روحانی است و نه در پی انکار اختلافات مبنایی متعدد رهبری و رئیس دولت یازدهم در مسائل گوناگون، ولیکن دقت در برخی مسائل به ظاهر جزئی میتواند راهگشای جریان ارزشی باشد، برای جلوگیری از تکرار در بازی دشمن قرار گرفتن جریان اخیر الاشارة!
به نظر میرسد اختلافات رهبری و دولت یازدهم را باید در مسائل دیگری که نویسنده این متن نیز بارها در نوشتههای خود به آن اشاره کرده است جستجو کرد، و نه موضوع بهشت و جهنم و اختیار و جبر! چه اینکه جریان موسوم به حزب الله باید فراتر از ظاهر امر را نگریسته و اولا بیانات رهبر خویش را به طور کامل و نه تقطیع شده، ملحوظ در ادعایش بنهد و ثانیاً به راستی جریان حزب اللهی اندیشیده است که با اصرار بر القای این تضاد (که به نظر ما و بر اساس دلایل مشروح بعدی؛ تضادی غیرواقعی و بیاساس است) رهبری را هم ردیف با برخی ظاهر مسلکان کرده که مدعیاند باید همه مردم را با زور و خشونت هدایت کرد؟!
رهبری در مورد بهشت و جهنم چه فرمودند؟
اول: رهبری معظم انقلاب وظیفه حاکم جامعه اسلامی را رسانیدن مردم به بهشت دانستند ولیکن بلافاصله پس از بیان این وظیفه، رسانیدن بر اساس «زور و فشار و تحمیل» را رد نمودند[۲].
دوم: پس از بیان وظیفه حاکم جامعه اسلامی از سوی رهبری، ایشان بلافاصله معیار و مصداق برجسته این وظیفه دولت را عمل به اسلام در «جنبههای مادی، علم، معیشت و …» دانستند.[۳]
سوم: امر به معروف و نهی از منکر را وظیفه مسئولین حکومتی دانستند[۴] ولیکن بلافاصله و به جهت تقریب اذهان (و جلوگیری از نتایج دیگر که با یادآوری کلمه «امر به معروف و نهی از منکر» تنها و تنها حجاب و چند تار موی جوانان به اذهانشان متبادر میگردد) مهمترین مصداق امر به معروف و نهی از منکر را «بهبود معیشت مردم، رفع بیکاری و از بین بردن شکاف طبقاتی» دانستند:
«از جملهى چیزهایى که مردم را به بهشت نزدیک میکند، بهبود معیشت مردم است؛ کادَ الفَقرُ اَن یَکُونَ کُفرا (از هر دری فقر وارد شود، از در دیگر کفر وارد میشود) جامعهاى که در آن فقر باشد، بیکارى باشد، مشکلات معیشتىِ غیر قابل حل وجود داشته باشد، اختلاف طبقاتى باشد، تبعیض باشد، شکاف طبقاتى باشد، حالت آرامش ایمانى پیدا نمیکند. فقر، انسانها را به فساد میکشاند، به کفر میکشاند؛ فقر را باید ریشهکن کرد. کار اقتصادى، فعّالیّت اقتصادى باید بهطور جدّى در برنامههاى مسئولین قرار بگیرد».
چگونه است که جریان به ظاهر حزب اللهی کدهای این سخنان رهبری که کنایهای است به وعدههای تماماً اقتصادی دولت یازدهم (مثل وعدۀ ۱۰۰ روزه! و …) را نمیتواند مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد؟ خصوصاً که رهبری انقلاب در ۱۴ خرداد سال پیش کاندیداها را از دادن وعدههایی که در توانشان نبود برحذر داشته و به آنها هشدار دادند به گونهای شعار ندهند که اگر فیلم سخنانشان را سال آینده (اشاره به سال ۹۳) در برابرشان قرار دادند خجل شده و مجبور شوند تقصیرات را بر گردن دیگران بیندازند!
چهارم: ایشان در پایان و به جهت تأکید بر معنای مد نظرشان در باب امر به معروف و نهی از منکر و جلوگیری از برداشت های متحجرانه و خشونتآمیز و تحکمبرانگیز از بیاناتشان، جوانان کشور را علاقمند به دین و ملیت و اسلام و قرآن دانستند.[۵]
به راستی جریان به ظاهر حزب اللهی که در جو مسموم رسانه ای سالهای ۹۰ تا ۹۲ بر علیه دولت خدمتگزار، اسیر بازیهای رسانهای جبهه مقابل و مشغول به نقشآفرینی در پازل موهوم انحراف دولت دهم شد، نباید این بار با دقت و ظرافت بیشتری موضعگیری کرده و در پازل جبهه مقابل ایفای نقش ننماید؟
آیا معرفی رهبری انقلاب و در تضاد نشان دادن ایشان با ایدۀ «با زور و فشار نمی توان کسی را به بهشت رهنمون کرد» بازی در پازل جبهه مقابل رهبری و تضعیف جایگاه ایشان در نزد عوام نخواهد بود؟
نکتۀ مهم و حیاتی دیگر، ملون بودن رسانههای اصلاحطلب و تلاش آنان برای معرفی دکتر احمدینژاد به عنوان «لیدر جریان تحمیلگر و فشار»ی است که «قصد دارد مردم را به زور به بهشت ببرد»!
به طور مثال، سایت انتخاب (نزدیک به هاشمی) در مطلبی با عنوان «جدال در ایران بر سر بهشت» نوشت:
(در این بحث و جدال، برخی چهرههای حامی رییس جمهور قبلی (محمود احمدینژاد) در مقابل حسن روحانی رئیس جمهور میانهرو قرار گرفتهاند و در مرکز این بحث، «بهشت» و «راه رسیدن به آن» قرار گرفته است.)
این در حالی است که کسانی که این سایت به عنوان حامیان احمدینژاد از آنها نام میبرد، در دو سال پایانی دولت دهم به شدت در پی مقابله با دولت بوده و احمدینژاد را به اتهام آنچه مسامحه در فرهنگ مینامیدند بارها مورد تخطئه و سرزنشهای توهینآمیز قرار داده بودند.
به راستی چه شده است که هاشمی که طراح اصلی تئوری «انحراف» دولتهای نهم و دهم بوده و بارها از طریق منابر گوناگون بالاخص پایگاه اطلاعرسانی خود، دولت احمدینژاد را به جهت برخی مواضع روشنفکرانۀ برخاسته از شریعت (مثل عدم اعتقاد به برخوردهای قهری در فرهنگ و …) در مقابل روحانیت و در تضاد با ولایت و منحرف از آرمانهای امام خمینی (ره) نامیده بود، این بار در چرخشی ۱۸۰ درجهای، منتقدان صریح دوسال پایانی دولت وی را یاران احمدینژاد میخواند؟
آیا میتوان به جهت برخی مسائل اعتقادی و بنیادین (مثل عدم اعتقاد به کار جبری و خشونتآمیز در مسئلۀ فرهنگ) یک جریان را زمانی با کلیدواژۀ «انحراف» حذف کرد و در سال بعد از آن، همان جریان را متهم به مسئلۀ دقیقاً در تضاد با آن (خشونتآمیز بودن و معتقد به جبر و زور در بردن مردم به بهشت) نمود؟
نظر دکتر احمدینژاد در مورد اختیار و مسئلۀ بهشت با زور و جبر چه بود؟
بازخوانی سخنان دکتر احمدینژاد در مسئلۀ اختیار و جبر در این مقال خالی از لطف نیست:
« آگاهی و آزادی انتخاب رمز کمال انسان است. انتخاب بهترین ارزشها بدون آزادی و آگاهی و از روی اجبار یا مسیری غیر از آزادی، فاقد ارزش است. حتی انتخاب عبودیت و توحید و عدالت زمانی ارزش دارد که همراه با آگاهی و آزادی باشد؛ زمانی کمالآفرین است که همراه با آگاهی و آزادی باشد. اگر قرار بود ارزشهای الهی به بشریت تحمیل شود، پیامبران و بزرگان ما قادرتر و بهتر بودند. پیامبر عزیز ما از خداوند خطاب دریافت میکند که تو تنها تذکردهنده هستی و بر انسانها سیطره نداری».
______________________________________________________
پانوشتها:
[۱] غررالحکم صفحه ۴۳۸
[۲] گاهى شنیده میشود کسانى در گوشه و کنار وقتى صحبت از هدایت و راهنمایى و بیان حقایق دینى و مانند اینها میشود، میگویند آقا، مگر ما موظّفیم مردم را به بهشت برسانیم؟ خب بله؛ بله، همین است. فرق حاکم اسلامى با حکّام دیگر در همین است: حاکم اسلامى میخواهد کارى کند که مردم به بهشت برسند؛ به سعادت حقیقى و اُخروى و عقبائى برسند؛ [لذا] راهها را باید هموار کند. اینجا بحثِ زور و فشار و تحمیل نیست؛ بحثِ کمک کردن است.
[۳] فطرت انسانها متمایل به سعادت است، ما باید راه را باز کنیم؛ ما باید کار را تسهیل کنیم براى مردم تا بتوانند خودشان را به بهشت برسانند؛ این وظیفۀ ما است، این کارى است که امیرالمؤمنین بار آن را بر دوش خود گرفته است و احساس وظیفه میکند که مردم را به بهشت برساند.
جامعۀ اسلامى جامعهاى است که اگر از لحاظ جنبههاى مادّى به اسلام عمل بکند، بدون تردید در قلّه قرار خواهد گرفت؛ از لحاظ علم، از لحاظ صنعت لازم، از لحاظ معیشت، از لحاظ روابط اجتماعى، از لحاظ عزّت و شرف دنیائى و عمومى و ملّى و بینالمللى در اوج قرار میگیرد.
[۴] امیرالمؤمنین میفرماید من میخواهم مردم را به بهشت برسانم؛ این وظیفۀ ما است. نهى از منکر باید بکنیم، امر به معروف باید بکنیم، وسائل عمل خیر و حسنات را در کشور فراهم کنیم، وسائل شُرور و آفات را از دسترسها برداریم؛ این وظائف مسئولین حکومت است.
[۵] یک عدّهاى وقتى نگاهشان به جوانها مىافتد، نمونهها و گونههاى معدود ناهنجار را مىبینند؛ بله، ناهنجارى هم هست – نه اینکه نیست – ما هم اطّلاع داریم؛ امّا این هنجارِ عمومىِ ملّت ایران و جوانان ما، هنجار دینى است؛ هنجار علاقهمندى به دین و میهن و اسلام و قرآن و معنویّت و ملّیّت و مانند اینها است؛ این را نباید از یاد برد و فراموش کرد. جوانهاى ما بحمدالله جوانهاى خوبى هستند. از جملۀ وظائف ما این است که کمک کنیم این جوانها خوب بمانند و خوب پیش بروند و انشاءالله براى کشورشان بخوبى و کمال، مفید واقع بشوند.