به گزارش گروه سیاسی شبکه خبری هزاره سوم، از زمان های بسیار دور در ایران و به خصوص در طی سه قرن اخیر ، جایگاه روحانیت در بین مردم از جایگاه بلند و رفیعی برخوردار بوده است . مردم همواره به روحانیون اعتقاد داشتند و آنها را شایسته ی احترام و اعتماد میدانستند . هرچند بودند اشخاص نادانی که بدون درنظر گرفتن این جایگاه رفیع و مقدس ، اقدام به تخریب و توهین به این نهاد مذهبی و اجتماعی و تا حدودی سیاسی میکردند و هرچند بودند آخوندهای درباری که با رفتارهای شنیع و بوقلمون صفتانه ی خود ، آبروی روحانیت را میبردند .
همواره روحانیون مردمی پنداشته میشدند و به دلیل ساده زیستی که داشتند ، مردم از هر قشر و گروهی به راحتی میتوانستند با این گروه ارتباط برقرار کنند . نمونه ی بارز این موضوع را میتوان در تحریم استعمال تنباکو توسط آیت الله میرزای شیرازی دید . و یا همین انقلاب خودمان ، که از 15 سال مانده به عمر منحوس رژیم پهلوی ( رژیمی که ملت را تحقیر میکرد و بذر ما نمیتوانیم را در اذهان کاشت ) مبارزه ی ملت انقلابی به رهبری امام خمینی رحمه الله علیه آغاز شد و تمامی گروه ها و اقشار ایران حتی کمونیست ها نیز مطیع کامل ایشان بودند .
بعد از انقلاب شکوهمند ملت ایران که مردم با رای قاطع 98 درصدی خود ، جمهوری اسلامی را به عنوان سیستم سیاسی خود برگزیدند ، روحانیت گزینه ی مطلوب ملت بود که این را میتوان در انتخابات ریاست جمهوری ادوار گذشته ی نظام و به خصوص در دروه های اولیه ی نظام دید . اما متاسفانه در بسیاری از دوره ها ، خدشه ای بزرگ به اعتماد ملت در رابطه با جایگاه روحانیت وارد شد . این ضربه و خدشه ی وارده به اعتماد مردم نه به خاطر فشار اقتصادی و تورم بود ، و نه به خاطر تبلیغات سوء که از تلویزیون و رادیو های بیگانه .
بگذارید از یک دید دیگر به مساله نگاه کنیم ؛ در بحث علوم سیاسی ، سیاستمداران و دانش آموختگان علم سیاست معتقدند که مهم ترین چالشی که رهبران یک حکومت با آن روبرو هستند ، چیزی نیست جز امنیت . در بحث علوم اجتماعی و خانواده ، مهم ترین موضوعی که همسران ، پدران و مادران باید به آن به عنوان یک چالش بسیار مهم نگاه کنند ، امنیت روانی و آرامش خانواده و فرزندان است .
در بحث اجتماع و رابطه ی بین حکومت و مردم ، رهبر و ملت ، نیز این موضوع صادق و از مهم ترین موضوعاتی است که باید به آن توجه شود .
رهبران و نخبگان جامعه و علمداران پیشرفت جامعه به سمت تعالی علمی و اخلاقی ، باید مردم را به سمت خودباوری و اعتماد به نفس و عزت نفس سوق دهند ، اینگونه میشود که ملت احساس عزت و اعتماد به خود را همراه با احترام به رهبران و اعتماد به آنان به دست می آورد ، و بالعکس در صورت تحقیر ملت و کوچک شماردن آنان ، نه تنها احساس ضعف و ناتوانی در مردم بوجو می آید ، بلکه دیگر هیچ اعتقاد و اعتمادی به رهبران خود ندارند .
برای مثال میتوان به حکومت پهلوی اشاره کرد هنگامیکه نخست وزیر وقت در پی ملی شدن نفت اعلام کرد : (( ما نمیتوانیم یک لولهن بسازیم چه برسه به ملی کردن نفت )) . نتیجه همان میشود که وقتی در تظاهرات ضد رژیم ، شاه ملعون با هلیکوپتر نظاره گر تظاهرات است با تعجب فراوان میگوید : (( من چه چیزی برای این مردم کم گذاشتم ، چرا حرف من را نمیفهمند )) .
البته ناگفته نماند که این خصلت فاسد ، به صورت یک مشکل روان شناختی تلقی میشود ، و معمولا افرادی که خود را بالاتر و برتر از دیگران میدانند و دیگران را تحقیر میکنند از یک خود کوچک بینی و خود تخریب گری رنج میبرند که این حس ذلیلانه را میخواهند با کوچک کردن دیگران از بین ببرند .
متاسفانه در این که افرادی با چنین مشکل روان شناختی در جامعه وجود دارند و گرد ناامیدی و حقارت را بر مردم میپاشند ، شکی نیست ، اما آن چیز که وضع را کمی بحرانی و غیر قابل تحمل میکند این است که این افراد به عرصه های حیاتی کشور وارد بشوند ، که بعضا این افراد با وجود برخی رابطه های ناپاک وارد شریان های حیاتی کشور میشوند . افرادی که ملت را در هیئت دولت و جایگاهی که ملت آنها را به عنوان برگزیده انتخاب کردند ، با گدا مقایسه میکنند و برای انصراف مردم از دریافت حق طبیعی خود ، از عبارت (( باب السائلین)) استفاده میکنند . یا کسانی که مردم را از اظهار نظر در رابطه با امورات کشور خودشان منع میکنند و با به کار بردن الفاظ بسیار نامناسب در سطح یک مسئول ، آنها را لبو فروش و تاکسیران میخوانند . کسانی که دکتر احمدی نژاد آنها را با لقب پاپتی های تازه به دوران رسیده یاد میکند : (( کسانی که وقتی وارد مسئولیت ها شدند دوزار نداشتند خرج کنند حالا میلیاردر شدند )) . کسانی که یک زمانی پابرهنه بودند و در دورانی مانند دوران کارگذاران جیب ملت را با رانت های بزرگ خالی کردند و حالا شده اند ولی نعمتان و اربابان بزرگ رعیت . مردم را تحقیر میکنند . مردم را به گونه ای میپندارند که انگار در غار بزرگ شده اند و هیچ چیز نمیفهمند . البته باید به این نکته توجه کنیم که این رعیت فلک زده فقط و فقط در یک زمان خاص تبدیل به یک انسان فهیم و با فرهنگ و بزرگوار میشود و آن هم زمانی است که نظرشان با نظرات حضرات یکسان باشد . ( البته نظر حضرات نباید با نظر رعیت یکی باشد ، نظر رعیت باید مطابق با نظر اربابان باشد )
برای این دسته انسان ها ، مفاهیم شعارها بسیار متفاوت تر از آن چیزی است که عوام فکر میکند ؛ مثلا مفهوم سازندگی در ذهن این افراد بسیار متفاوت است از آن چیزی که مردم میپندارند . یا خصوصی سازی که در ذهن آن ها به معنی خصوصی سازی اتاق بازرگانی است و این در صورتی است که در ذهن عوام ، به معنی اجازه دادن به اقشار مردم برای دخالت در اقتصاد است .
در پایان به نظر میرسد که متاسفانه مرض خودبزرگ بینی در بین برخی از روحانیون نیز شایع شده است ، و با دیکتاتوری تمام نظام ارباب و رعیت را دورباره تئوریزه کردند . امروز دیگر نه خبری از پهلوی است نه خبری از قاجار ، اما بعضی از افراد مستبد درهر لباسی پای بر عرصه ی خودکامگی گذاشته اند .