به گزارش شبکه خبری هزاره سوم تابناک نوشت: تیتر خبر را درست خواندهاید؛ یکی از هموطنانمان به تازگی برای آنکه نشان دهد ثروتش به ده میلیارد تومان رسیده، چیزی حدود یکصد و پنجاه میلیون تومان هزینه کرده که البته در این میان یک سوم آن به آتش کشیده شده و تلی از خاکستر و اسکلت فلزی به یادگار مانده است!
هنگامی که میشنویم در وضعیت بغرنج اقتصادی حاکم در سالهای اخیر، برخی تصاعدی بر ثروت خود افزوده و به اصلاح عامه، دک و پزی برای خود به هم زدهاند، چه بسا افرادی چون «ب. ز» یا «جمشید بسم الله» بیش از مایهداران بالای شهرنشین که خودروهای میلیاردی سوار میشوند به ذهنمان راه یابد، ولی الزاما این گونه نیست.
این را میشود از امثال خبری دریافت که به تازگی منتشر شده و نشان میدهد، یکی از اهالی لرستان در جشن ظاهرا تازه باب شده میلیاردر شدن، خودرو زانتیای خود را به آتش کشیده و علاوه بر آن، حدود صد میلیون تومان هزینه برگزاری سور و سات شادی خود و اهالی روستایش نموده است.
آن گونه که سایت «لور» گزارش داده، این فرد که از اهالی یکی از روستاهای محروم در یکی از محرومترین شهرستانهای استان غربی کشورمان است، در حالی با آتش زدن یک خودرو زانتیا، دارایی خود را به رخ مردم فقیر و مظلوم روستا کشانده که اهالی روستایشان از مشکلات آب در رنج و عذابند!
بدین ترتیب آشکار میشود که این فرد چه بسا مدتها پیشتر به جرگه میلیاردرها پیوسته و وصله «نوکیسه» به وی چسباندنی به نظر نمیرسد، ولی به غایت شبیه نوکیسهگان عمل کرده و هرچقدر هم این ثروت را به کد یمین و عرق جبین گرد آورده باشد، باز جا خواهد داشت شماتت شده و تا به ابد سزاوار سرزنش باشد.
تا اینجای کار با اتفاقی باورنکردنی روبهرو هستیم که چه بسا شنیدن آن میتواند اندوهگینمان کرده یا خشممان را متجلی کند؛ این در حالی است که اگر آتش زدن خودرو گران قیمت را از خبر حذف کنیم، درخواهیم یافت که نه تنها رویداد چندان عجیب و غریبی در قیاس با اتفاقات روزمره جاری در کشور رقم نخورده، بلکه خبر آتش زدن خودرو در قیاس با بسیاری از رخدادها روایت نشده در دنیای خبر، از عنصر «صداقت» برخوردار است که جای تقدیر دارد.
برای درک این تعارض ظاهری کافی است امثال جشن طلاق را به یاد آوریم که چند سالی است بهانه برخی برای خرج کردن و گرد هم آمدن شده است؛ یا خودروهایی که نرخشان به اندازه بخشی از ثروت آن مرد روستایی است و افراد سرشناس جامعه سوار میشوند تا چشم همه را به خود خیره کنند، یا کیفهای پر از دلاری که امثال مه آفرید به امثال مدیران از خدا بیخبر هدیه داده و شاید در آینده هم بدهند تا گره از کارشان گشوده شده و در هر بند از معامله دهها برابر آن را پس بگیرند!
به این سیاهه هزینههای هنگفتی که برخی برای جشن عروسی انجام میدهند، هدیههایی که بعضی خرج یک لبخند میکنند، پولهایی که گاه صرف تجملاتی چون دایر کردن باغ وحش خانگی یا مفروش کردن اتاقهای منزل یا دلارهایی که صرف عیش و عشرت در نقاط دور دست دنیا میشود یا هزینه کردهایی از این دست را که بیفزاییم، بیگمان آتش زدن یک خودرو برای نشان دادن ثروتی که دستکم هم ولایتیهای فرد میدانند از کجا آمده، بسیار شرافتمندانه و صادقانهتر است.
میتوان سیاهتر به ماجرا نگریست و احتمالا بهره کمتر آن فرد روستایی از سواد را هم در مقام مقایسه با دکترای خارجی برخی ثروتمندان مورد تذکر قرار داد و دقت کرد کار کدام یک عجیبتر است؛ او که هنوز ساکن روستاست و جشنش را هم روستاییهایش پر میکنند و به اشتباه خودرو آتش زده یا آنانی که هم سیتیزن فلان کشور خوش آب و هوا هستند و هم درد مردم را نقد کرده و گاه به زمین و زمان میتازند، ولی حاضر نیستند خودرو میلیاردی خود را با نمونه چند صد میلیون تومانی عوض کرده و به جایش دهها مدرسه برای کپرنشینان بسازند؟
اگر کمک نکردن فردی ثروتمند از یک روستا برای حل مشکلات آب دوستان و اقوامش برای ما عجیب است، چرا عجیب نباشد میشنویم فلان بازیگر یا بهمان ورزشکار، میلیاردها تومان کاسبی میکند اما سهم جامعه را نمیتواند از پشت عینک دودی ببیند؟
جالب اینجاست که اگر به دنبال این خصلتهای عجیب و غریب در خودمان هم بگردیم و منصفانه قضاوت کنیم، درخواهیم یافت که خیلیهایمان تا اندازه بسیاری به آن فرد روستایی ـ که در آن شب جشن میلیاردر شدن بیشتر خودش را دیده تا دور و اطرافش را ـ شباهتهای انکارناشدنی داریم؛ اما چه کنیم که پول آتش زدنهایمان به نسبت آتش زدن زانتیا کم است و لاجرم رسانهای نمیشود تا نقدمان کنند و بنویسند میشد با آن مبالغ چه کارهای بهتری هم انجام داد!