اظهارات متفاوت آمنه بهرامی قربانی اسیدپاشی/ پشیمان از بخشش اسیدپاش
آمنه بهرامی بخشش خود درباره قصاص عامل اسیدپاشیاش را ظلمی به دیگران عنوان کرد.
|
به گزارش شبکه خبری هزاره سوم، آمنه بهرامی، قربانی اسیدپاشی است که 12 آبان ماه سال 83 زندگی برای همیشه به روی وی تاریک شد. مجید، خواستگار سمج این دختر دانشجو بود که در اقدامی کینهجویانه وقتی به خواسته خود نرسید، با اسید سر راه آمنه 27 ساله سبز شد و در یک لحظه نقشه شومش را اجرا کرد. آمنه بهرامی در ادامه پیگیر شکایت از خواستگار سمجش شد و پس از کش و قوسهای زیاد توانست تایید حکم قصاص چشمهای مجید را از دیوان عالی کشور دریافت کند.
حکم قصاص مجید قرار شد 9 مردادماه سال 90 اجرا شود اما چند ثانیه تا اجرای حکم قصاص چشم، آمنه بهرامی از کوری مجید گذشت کرد و در میان بهت و حیرت کادر پزشکی، مدیران و خانوادهاش محل اجرای حکم را ترک کرد.
آمنه پشیمان از بخشش اسیدپاش
آمنه بهرامی درباره بخشش فرد اسید پاش اظهار داشت: من وقتی بخشیدم تا آخر پیش رفته بودم و قصاص را گرفته بودم اما در آخرین لحظه فکر کردم باید به خودم و خانوادهام نگاه کنم و اینکه چه چیزی به روح من آرامش میدهد. وی افزود: قصاص را قبول دارم و هنوز هم به آن قائلم اما در آن لحظه بخشیدم با این شرط که دیه را بگیرم چرا که میدانستم مجید موحدی نمیتواند دیه را بپردازد و چون شرط کرده بودم که تا دیه را ندهد حق ندارد از زندان بیرون بیاید، مطمئن بودم که در زندان برای همیشه باقی میماند چرا که هر سال بر میزان دیه افزوده میشود اما کارکرد دادگستری و ظلمی که به من شد باعث شد بفهمم بخشش من بیفایده بوده و من امروز احساس پشیمانی میکنم.
انتشار بوی تعفن حقوقبشر غربی
این قربانی اسید پاشی درباره مدافعان حقوقبشر مانند دولت نروژ، بلژیک و انگلیس که حکم قصاص را حکم بربریت و غیرانسانی تلقی کردند نیز بیان داشت: همیشه با اعدام و قصاص موافقم اما درباره این مدعیان حقوقبشر که این حکم را بربریت مینامند این را میدانم که زمانی از نظر سیاسی با یک کشور خوب هستند و با کشور دیگری بد.من بارها به آنها گفتهام که شما را باید در سطل آشغال بریزند و درش را ببندند تا بوی تعفن حقوقبشر مورد ادعای شما دنیا را نگیرد.
شیرین عبادی: پول اضافی نداریم
بهرامی خاطرنشان کرد: من در بارسلون از آنها کمک گرفتم حتی الان هم از سازمان حقوقبشر کمک میخواهم، 10 سال است که در حال درمان هستم باید دولت اسپانیا به من کمک میکرد اما کمکی نکرد، به سازمان حقوق بشر شکایت کردم هیچ کاری برایم نکردند فقط نشستهاند دور گود و حرف خودشان را میزنند. وی همچنین تصریح کرد: از شیرین عبادی نیز 7 میلیون تومان به صورت قرض کمک خواستم تا خواهرم برای درمان در بارسلون کنارم باشد همان موقع شیرین عبادی جایزه صلح نوبل را برده بود به میزان یکمیلیارد و 200 میلیون تومان. 7 میلیون برایش رقمی نبود اما گفت خانم ما پول اضافی نداریم خرج کنیم. بعد هم در صدای آمریکا گفته بود آمنه از من 200 میلیون تومان خواسته بود. آمنه بهرامی گفت: من هم در پخش مستقیم گفتم: خانم تو چکارهای که من به خاطر تو نبخشم؛ تو همانی هستی که 7 میلیون تومان به من قرض ندادی بعد ادعا کردی که 200 میلیون از تو خواستهام حالا که دیدی چه سوژه جالبی هستم دست گذاشتی روی من؛ من همانی هستم که در ایران گمنام بودم و تو کمکم نکردی.
سیاسیکاری دولتهای غربی
آمنه به سیاسیکاری دولتهای غربی اشاره کرد و افزود: من کاندیدای جایزه صبر و شکیبایی سینگه یونسکو شدم اما در آخرین لحظه 3 زن عرب که از نظر سیاسی فعال بودند جایزه را گرفتند؛ من در طول این سالها از این سازمانهای حقوقبشر چیزی ندیدم که بتوانم تاییدشان کنم. آمنه اظهار داشت: هنرمندان و ورزشکاران فقط دوروبر من بودند، به عنوان نمونه علی دایی قرار بود به من کمک کند یا باشگاه راهآهن قرار بود به من کمک مالی کند؛ مرا دعوت کردند و این همه با من عکس یادگاری گرفتند اما بعد از جلسه و زمانی که با آنها تماس گرفتم و گفتم کمک مالیتان چه شد گفتند ما پولی نداریم به شما بدهیم.
پشیمانی از بخشش مجید
این قربانی اسیدپاشی همچنین درباره بخشش مجید، عامل اسیدپاشی یادآور شد: اگر دادگاه عادلانه بعد از بخشش من آن چیزی را که میخواستم اجرا میکرد، پشیمان نبودم. دادگاه دیه من را نداد با اینکه شرط من برای بخشش مجید پرداخت دیه بود و امروز من از بخشش خود پشیمان هستم به خاطر آنکه آنطور که فکر میکردم پیش نرفت و مجید موحدی بدون آنکه دیه کامل را بدهد از زندان آزاد شد.بعد هم گفتند عفو رهبری شامل وی شده اما بعد از پیگیریها فهمیدم که دفتر رهبری به آقای لاریجانی نامه داده است.چرا که رهبری هیچ عفوی برای اسیدپاش قائل نمیشوند؛ ما هنوز داریم پیگیری میکنیم چرا که مجید موحدی به ناحق آزاد شده است و من احساس میکنم این روندی که بعد از بخشش پیش رفت ظلم بزرگی در حق من بود.
لینک مطلب: | http://h3nn.ir/News/10398.html |