میدل ایست آنلاین در گزارشی بررسی کرد:
دموکراسی آمریکایی به کجا رسیده است؟
نخبگان آمریکا کشورهایی مثل ایران و چین را به خاطر اینکه در آنجا کاندیداهای انتخابات قبل از ورود به رقابت از فیلتر عبور می کنند مسخره می کنند. اما در آمریکا نیز وضع همین طور است، به طوری که کاندیداها قبل از هرچیز باید تاییدیه پولدارها و خواص را دریافت کنند. اما این تنها یکی از مشکلات دموکراسی آمریکا است.
|
به گزارش شبکه خبری هزاره سوم به نقل از بولتن نیوز؛ لارنس دیویدسون یک پروفسور تاریخ در دانشگاه وست چستر پنسیلوانیا است. وی نویسنده کتابهایی مانند «سیاست خارجی: خصوصی سازی منافع ملی آمریکا»، «فلسطین آمریکا: از بالفور تا اسراییل»، و «بنیادگرایی اسلامی» است. اودر گزارشی که در وب سایت میدل ایست آنلاین منتشر شده است، حکومت آمریکا را نظامی شبه دموکراسی معرفی می کند که در آن منافع خواص (بخوانید شبکه صهیونیستی)، بر منافع عموم مردم غلبه کرده است و مردم تنها زمانی اهمیت دارند که انتخاباتی در پیش باشد.
نخبگان آمریکا کشورهایی مثل ایران و چین را به خاطر اینکه در آنجا کاندیداهای انتخابات قبل از ورود به رقابت انتخاباتی از فیلتر عبور می کنند مسخره می کنند. اما در آمریکا نیز وضع همین طور است، به طوری که کاندیداها قبل از هرچیز باید تاییدیه پولدارها و خواص را دریافت کنند. اما این تنها یکی از مشکلات دموکراسی آمریکا است.
با توجه به نتایج خطرناک انتخابات اخیر در آمریکا -انتخاباتی که در آن حزب دست راستی جمهوریخواه که مملو از نئوکان های جنگ افروز ، مرتجعان و پولداران است، کنترل سنا و مجلس نمایندگان را به دست گرفته است- شاید زمان آن فرارسیده باشد که نگاهی عاقلانه به دموکراسی آمریکایی بیندازیم.
در آغاز باید به به سخنی از وینستون چرچیل توجه کنیم: «دموکراسی بدترین نوع حکومت است، به جز تمام دیگر اشکال حکومتی که هر از گاهی امتحان شده اند.» نکته اصلی این است که دموکراسی واقعا آن سیستم بی نقصی نیست که خیلی از آمریکایی ها فکر می کنند هست.
برای نمونه، مردم در یک دموکراسی همانقدر در مقابل دستکاری توسط نخبگان مختلف و گروه های خاص آسیب پذیر هستند که در محیط های غیر دموکراتیک هستند. تفاوت در این است که دموکراسی یک فرآیند داخلی دارد که به شهروندان اجازه می دهد در مورد دستکاری های قبلی طور دیگری فکر کنند. آنها اجازه دارند عوضی هایی که خودشان ترغیب شده بودند سرکار بیاورند را بیرون بیندازند، حتی اگر تنها نتیجه این اقدام، جایگزینی آنها با تعدادی عوضی جدید باشد.
این فرآیند تکراری موجب می شود که تنها عاملی که موجب توقف آسیب رسانی به کشور توسط رهبران منتخب می شود زمان باشد. مطمئنا این امکان وجود دارد که سیاستمداری که به صورت دموکراتیک انتخاب شده است یک کشور را نابود کند (کشور خود و نیز دیگر کشورها را)، با وجود اینکه زمان محدودی در اختیار دارند.
انتخابات اخیر
نتایج انتخابات اخیر به ما نکات زیادی در مورد نقاط ضعف دموکراسی آمریکا نشان می دهد. برای مثال، در زمان انتخابات، یک دوم یا دو سوم آمریکایی ها به مسائل عمومی توجهی نمی کنند یا کم توجه می کنند. آنها نمی دانند، یا شاید اهمیتی نمی دهند که چه کسی برای کشورشان سیاست تعیین می کند، چه در اداره شهرداری باشد، چه کنگره و چه کاخ سفید.
اما، علی رغم این بی توجهی، سیاستمداران با استفاده از رسانه ها به راحتی می توانند آنها را فریب دهند. این امر اغلب با کمک تاکتیک های ترسناکی مانند دروغ های غیرمستقیم یا آشکار در مورد مسائلی که مردم از آن بی اطلاع هستند امکان پذیر است: تسلیحات کشتار جمعی عراق، اقدامات بربرمآبانه روسها در اکراین، تروریست های فلسطینی، و یکی از موارد اخیر، خطر شیوع ابولا در آمریکا. تنها عاملی که ممکن است باعث محدودیت ارائه این اطلاعات غلط به منظور تغییر نظر مردم گردد مقدار پولی است که کاندیداها و احزاب آنها می توانند برای تبلیغات تلویزیونی خرج کنند.
حتی با وجود صرف میلیونها میلیون دلار در راه مبارزات انتخاباتی، بردن آمریکایی ها به سمت صندوق های رای، به خصوص در انتخابات میان دوره ای مانند انتخابات اخیر، مانند این است که بخواهیم گربه ها را پیش کنیم. در انتخابات اخیر تنها 36.4 درصد از کسانی که می توانستند رای دهند به پای صندوق ها رفتند، آماری که در 72 سال گذشته بی سابقه بوده است. چنین روندی باعث می شود که کسانی موفق باشند که حوزه انتخابیه شان را بیشتر تحریک کرده باشند. هردو حزب تلاش کرده اند که این کار را انجام دهند، اما ظاهرا جمهوریخواهان در این نبرد موفق بوده اند.
این برتری ناشی از محور ایدئولوژیکی است که باعث مخالفت فعالانه جمهوریخواهان با خیلی از مسائل از کنترل سلاح، سقط جنین گرفته تا قدرت نظارتی دولت فدرال می شود، و تمام این مخالفتها به نام ترویج آزادی های شخصی صورت می گیرد. برای جلوگیری از به اصطلاح از دست رفتن آزادی های شخصی ، طرفداران سرسخت جمهوریخواهان حضور چشمگیری در انتخابات دارند، مخصوصا در جنوب و غرب میانه آمریکا.
نقاط ضعف دیگری نیز وجود دارند، مانند تقسیم بندی غیرمنصفانه حوزه های انتخابیه توسط حزبی که قانونگذاری کشور را کنترل می کند، تا تعداد حوزه های انتخابیه تحت تسلط حزب رقیب کاهش یابد. با تقسیم ناعادلانه حوزه های انتخابیه، شما می توانید بدون اینکه در مجموع آرا از رقیب پیش باشید، اکثر کرسی های کنگره را از آن خود سازید. این در واقع نوعی تقلب است، اما امروزه چنین کاری قانونی است.
و حزب دموکرات نیز کمی احمق است. رهبران حزب دموکرات مهارت زیادی در طراحی کمپین هایی دارند که طبقه شاغلان، فقرای روستایی و اکثر جمعیت غرب آمریکا را نادیده می گیرد. ما می دانیم که مردم غرب آمریکا حضور دارند و فعال هستند، چون پیش از هر انتخابات کشوری، تعدادی از طرح های مترقی و خوب از دید آنها به قانون تبدیل می شود.
به طور کلی، این مسائل در مورد دموکراسی آمریکا به ما چه چیزی را نشان می دهد؟ این به ما نشان می دهد که درست مانند اشکال استبدادی تر حکومت،این سیستمی است که به صورت رسمی امکان فریب و نیرنگ را ایجاد می کند. این به ما می گوید که این دروغگویی و دیگر اشکال فساد آنقدر در طول زمان ریشه دوانده اند که اکثر مردم آمریکا را با فرآیند های سیاسی بیگانه ساخته اند.
و در نهایت، این به ما می گوید که دموکراسی ها در مقابل عواقب منفی ایدئولوژی هایی که کاملا بر نیازهای ملی غلبه می کنند مصون نیستند. این مساله را می تواند در آنهایی که به دلایل ایدئولوژیک (آزادی های شخصی و ...)، با لایحه کنترل سلاح یا نظارت دولت بر امور مالی، تجاری و محیط زیستی مخالفت می کنند.
دموکراسی و سیاست خارجی
ما باید نظر چرچیل را به یاد داشته باشیم که دموکراسی یک سیستم سیاسی بی نقص نیست که در قلمرو سیاست خارجی محبوب باشد. برای مثال، این ادعا که دموکراسی ها با یکدیگر نمی جنگند چندان درست نیست، و در بهترین حالت یک ساده سازی بیش از حد است. اینکه دموکراسی ها کمتر به طور آشکار با یکدیگر می جنگند تنها به این دلیل است که طرف قوی تر هیچ ترسی از واژگون کردن حکومت طرف کوچکتر به دلایل استراتژیک و یا اقتصادی ندارد.
این رفتار شامل تلاش های مکرر برای تبدیل دموکراسی های مستقل به دیکتاتوری های مطیع می شود. آمریکا سابقه بلندبالایی در این زمینه دارد، یک حقیقت بسیار آزاردهنده در مورد کشوری که ادعا می کند که یکی از اهداف اصلی سیاست خارجی آن گسترش دموکراسی است. اگر این درست است، پس چرا آمریکا بارها بر ضد دموکراسی عمل کرده است؟
در سال 1953 دولت آمریکا دولت دموکراتیک ایران را از طریق کودتا واژگون کرد. در سال 1954 آنها همین کار را در گواتمالا انجام دادند. در سال 1956 آمریکا از همراهی با انتخابات آزاد مورد تایید سازمان ملل در ویتنام خودداری کرد و در عوض از رژیم منفور مستبد در جنوب این کشور دفاع کرد.
در سال 1958، واشنگتن تفنگداران دریایی خود را به سواحل لبنان فرستاد تا از تلاش یک حزب مسیحی در اقلیت برای واژگون ساختن حکومت آن کشور حمایت کند. در سال 1973، آمریکا در براندازی حکومت منتخب شیلی همدستی کرد. از اواخر دهه 1990، آمریکا درگیر تلاش برای براندازی حکومت دموکراتیک ونزوئلا بوده است، به خاطر اینکه از هوگو چاوز، رییس جمهور منتخب و جانشین وی خوشش نمی آید. و البته، آمریکا باعث متوقف شدن انتخالات آزاد و عادلانه ای شد که در سال 2006 در فلسطین در حال برگزاری بود.
نمونه های دیگری از چنین طرز رفتاری وجود دارند که می توان به آنها پرداخت، اما همین موارد ذکر شده نیز برای دریافتن این حقیقت کافی است که دموکراسی ها ممکن است با یکدیگر دشمن باشند. بنابراین، این گزاره که اگر تمام کشورهای جهان از دموکراسی برخوردار باشند هیچ درگیری نظامی ای رخ نمی دهد تنها یک خیال خام است.
اخیرا پژوهشی توسط محققان دانشگاه پرینستون انجام شد که نتیجه گرفت که آمریکا دیگر یک دموکراسی متشکل از شهروندان رای دهنده نیست، بلکه این کشور یک الیگارشی (حکومت تعداد معدودی از ثروتمندان و بزرگان بر تمام مردم) از «اشخاص ثروتمند و مرتبط با یکدیگر در صحنه سیاسی است که جهت حرکت کشور را مشخص می کنند، بدون توجه به خواست اکثریت رای دهندگان و حتی برخلاف آن.»
برداشت ما از قضیه تنها کمی تفاوت دارد. خیلی وقت پیش من به این نتیجه رسیدم که آمریکا در واقع یک «دموکراسی» متشکل از گروه های خاص رقیب هم است که اهداف کوته بینانه شان بر منافع ملی و یا منافع شهروندان عادی غلبه می کند.
رای دهندگان معمولی تنها زمانی برای نمایندگان کنگره، سناتورها، فرمانداران یا حتی شهرداران مهم هستند که باید آنها را قانع کرد رای بدهند. وقتی رای ها انداخته شد، رای دهندگان دوباره بی اهمیت می شوند و همه کاره گروه های خاصی می باشند که بخشی از الیگارشی حاکم بر کشور هستند.
این شبه دموکراسی ای است که خیلی از آمریکایی ها آن را خوب می پندارند. این نظام شباهت های زیادی به اشکال استبدادی تر حکومت دارد. اما چنین حکومت هایی نیز در حال انقراض هستند.
بعد از یازده سپتامبر، حاکمیت قانون و آزادی بیان در آمریکا نقض شده است. شما هنوز می توانید مقاله ای مانند این مقاله بنویسید، اما اگر برای دولت یا رسانه های جریان حاکم کار کنید و اقدامات مجرمانه دولت را فاش کنید، احتمالا یا به زندان می افتید یا تبعید می شوید. امروز، مطمئنا دموکراسی آمریکایی آن چیزی نیست که خیلی از آمریکایی ها فکر می کنند هست.
لینک مطلب: | http://h3nn.ir/News/10651.html |