آقای تحلیلگر! نفت را فراموش نکنید
|
به گزارش هزاره سوم به نقل از روزنامه جوان، یک عضو تیم سابق مذاکرهکننده هستهای ایران در جدیدترین گفت و گوی خود با سایت خبر آنلاین از لزوم برقراری ارتباط دوستانه با عربستان گفت و مهمترین دلیل این مهم را خروج امریکا از منطقه دانست. وی بر این باور است که نفت خاورمیانه دیگر برای کاخ سفید اهمیتی ندارد و این کشور تا چند سال دیگر به صادرکننده نفت جهان تبدیل خواهد شد.
به دور از هرگونه قضاوت و پیشبینی درباره دلایل این علاقه به ترمیم ارتباط با عربستان و چرایی این تحلیل که از دایره اطلاعات نگارنده خارج است، ذکر چند نکته ضروری است:
1 ـ رابطه ایران و عربستان چه پیش از انقلاب و چه پس از پیروزی انقلاب اسلامی تیره و تار بوده است زیرا هر یک از این کشورها داعیه قدرت نخست منطقه را داشته، دارند و خواهند داشت. اختلافات عمیق ایران و عربستان در دهه 40 و 50 بر سر نفت و «سوگلی» بودن برای واشنگتن موضوعی نیست که بتوان آن را کتمان کرد. این کشور به دلیل ذخایر بالای نفت جهان و استبداد بینظیرش سعی دارد خود را به عنوان ژاندارم منطقه معرفی کند، درحالی که نگاهی به شاخصهای توسعهیافتگی و ساختار سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، علمی و. . . این کشور هیچگاه قابل مقایسه با ایران نبوده و نیست. آقای موسویان به خوبی میدانند آلسعود برای تبدیل شدن به بازیگر اصلی خاورمیانه طی پنج دهه گذشته از هیچ اقدامی فروگذار نکرد؛ از مخالفت با افزایش قیمت نفت در دهه 50 تا کمک به سلفیهای سوری برای تضعیف سوریه و حزب الله لبنان، همه و همه نشان میدهد خصومت آلسعود با کشور ایران ریشهای عمیق دارد که مهمترین علت آن، نوکیسه شدن عربستان طی این چند دهه است. کشوری که به پشتوانه دلارهای نفتیاش، خود را ارجحتر از ایران در همه زمینهها میداند فراموش کرده است با شکستن پای دیگران نمیتواند بدود. استراتژی عربستان حداقل در دیپلماسی انرژی روی این اصل استوار است لذا نمیتوان القای آقای تحلیلگر را درباره کوتاهی ایران در برقراری ارتباط دوستانه با ریاض قبول داشت و بر آن صحه گذاشت هرچند که باید پذیرفت طی هشت سال گذشته از ظرفیتهای دیپلماسی استفاده نشد اما نمیتوان با علم کردن این ضعف، برای برقراری ارتباط یکطرفه با عربستان وارد گود شد. به خصوص که شاهبیت این چالش نیز به «توهم قدرت» عربستان بر میگردد، نه سیاستهای جمهوری اسلامی ایران.
2 ـ عضو تیم سابق مذاکرهکننده هستهای بر این باور است که امریکا در حال خروج از منطقه است چراکه نفت این منطقه برای امریکا جذابیتی ندارد. برای تنویر این موضوع باید گفت امریکا در اوج وابستگی به واردات نفت تنها 18درصد از نیازهای نفتی خود را از خاورمیانه وارد کرده است که تاریخ گواهی میدهد پس از کودتای ناموفق امریکا در ونزوئلا، هوگو چاوز تصمیم میگیرد صادرات نفت به امریکا متوقف شود؛ در همان زمان امریکا تصمیم میگیرد تا زمان از سرگیری مذاکرات، نفت مورد نیاز از خاورمیانه تأمین شود.
شاید آقای تحلیلگر به این مطلب آگاه نیست که امنیت عرضه بیش از هر مقوله دیگری در بازارهای نفت اهمیت دارد؛ پس از بحران نفتی سال 1973، دکترین انرژی امریکا به سیاستمداران امریکایی تکلیف میکند منابع تأمین انرژی خود را پراکنده کرده و به طور اخص روی خاورمیانه حساب باز نکنند زیرا این منطقه به هیچ عنوان قابل اطمینان نیست. بر همین اساس و البته صرفه اقتصادی و واردات، امریکا همواره سعی کرده است مقدار اندکی از نفت موردنیاز خود را از این منطقه تأمین کند و به جای پرداخت هزینههای حمل و نقل و بیمه، نفت مورد نیاز را از مکزیک، ونزوئلا، کانادا و کشورهای همسایه خود تأمین کند. با این استدلال میتوان نتیجه گرفت امریکا به صورت مستقیم از نفت خلیج فارس تغذیه نمیکند بلکه با برنامهای مدون، درآمدهای نفتی کشورهای منطقه به ویژه عربستان را به شرکتهای خود تزریق میکند که طبیعتاً دست کشیدن از میلیاردها دلار از درآمدهای نفتی منطقه، نمیتواند امریکا را مجاب به ترک منطقه کند.
3 ـ هنری کسینجر یکی از تئوریپردازان سیاست خارجی امریکا در کتاب خاطرات خود مینویسد:« کشوری که نفت دارد قدرت بالقوه است اما کشوری که بر این کشورها و منابعشان تسلط دارد ابرقدرت بالفعل است.» این اظهارنظر به خوبی نقشه راه امریکا را برای حضور در منطقه خاورمیانه نشان میدهد. بیدلیل نیست که ستاد فرماندهی مرکزی ایالات متحده امریکا معروف به«سنتکام» فقط و فقط برای تأمین امنیت مناطق نفتی جهان و خطوط لوله انتقال تأسیس شد و بیشتر عملیاتهای آن در خلیج فارس و آفریقا انجام شده است. آنطور که نورمن شوارتسکف در کتاب نفت و خون نوشته تی کلر میگوید مقامات امریکایی به این ستاد مأموریت دادند هرجا که نفت وجود دارد ناوهای سنتکام باید درآن جا حضور داشته باشند. اهمیت خاورمیانه برای ایالات متحده امریکا به قدری استراتژیک است که پس از حمله دوم امریکا، نخستین محلی که تسخیر شد وزارت نفت عراق بود، نه کاخ ریاست جمهوری! گرچه این اتفاقات متعلق به دهه فعلی نیست اما با توجه به ذخایر 60 درصدی نفت و گاز خاورمیانه، علاقه شرکتهای نفتی امریکایی ـ وابسته به کلوپهای سیاسی و چهرههای سیاسی جهان ـ برای دوشیدن این منطقه، نقش 20 درصدی در تأمین نفت جهان، تحرکات روسیه برای نفوذ به کشورهای منطقه و... نمیتوان به خروج امریکا از منطقه رأی داد.
4 ـ نگاهی گذرا به وضعیت تولید و مصرف امریکا در زمان فعلی و چشمانداز آن در آینده به خوبی نشان میدهد امریکا امروز حدود 10 میلیون بشکه نفت تولید و 15 میلیون بشکه نفت مصرف میکند که بر اساس پیش بینیهای اداره اطلاعات انرژی امریکا و سایر نهادهای معتبر تحقیقاتی مانند انجمن جهانی نفت، تولید این کشور تا چند سال آینده به 7 میلیون بشکه در روز کاهش یافته و در ازای آن مصرف این کشور تا سال 2025 به 22 میلیون بشکه در روز افزایش خواهد یافت. این شکاف 15 میلیون بشکهای در تولید و مصرف به خوبی موید این ادعاست که در صورت بهرهبرداری همه جانبه از شیلهای نفتی اختلاف 10 میلیون بشکهای میان تولید و صادرات امریکا نمیتواند ایالات متحده را در این باره خودکفا کند چه رسد به صادرات نفت. بر اساس نظر آقای تحلیلگر امریکا در آیندهای نزدیک به بزرگترین صادرکننده نفت جهان تبدیل میشود که در این صورت، تولید فعلی امریکا با توجه به صادرات 8 میلیون بشکهای عربستان، باید حداقل 24 میلیون بشکه نفت تولید کند که بیشتر شبیه یک جوک است. با توجه به موارد ذکر شده باید اذعان کرد خروج امریکا از خاورمیانه کمی دور از واقعیت است و نقش نفت در معادلات این کشور با کشورهای این منطقه یا به فراموشی سپرده شده است یا با دستمایههایی سطحی به پایینترین سطح موجود تنزل پیدا کرده است. به هر شکل امید است تحلیلگران مسائل بینالمللی با نگاهی مدقانهتر به تحولات نفتی جهان و نقش نفت در سیاست خارجی امریکا به القای نظریات خود اهتمام ورزند و چنین استدلالهایی معیار برنامهریزی برای سیاست بینالملل ما نباشد !
لینک مطلب: | http://h3nn.ir/News/1119.html |