تأثیر اسلام بر شکلگیری انقلاب ایران در اندیشهی استاد مطهری؛
آیا انقلاب ایران، «اسلامی» بود؟ / پنج عامل مهم در نقش آفرینی انقلاب اسلامی ایران
«ایدئولوژی انقلاب» افزون بر این که وضعیت موجود را «نامطلوب» و «بحرانی» توصیف میکند و در تودههای مردم، «نارضایتی» و «ناخرسندی» تولید مینماید، باید دارای «آموزههای انقلابزا و تحرکبخش» نیز باشد تا بتواند به انقلاب اجتماعی منجر گردد. اما آیا «اسلام» به عنوان مکتب و ایدئولوژی انقلاب، از چنین قابلیتی برخوردار است؟
|
به گزارش شبکه خبری هزاره سوم، اسلام به پنج واسطه، در ایجاد انقلاب اسلامی ایران، نقش آفرینی بنیادی کرده است: تولید «ایدئولوژی انقلابی»، تولید «کنش انقلابی»، تولید «رهبر انقلابی»، تولید «طبقهی پیشرو انقلابی» و تولید «بسیج فرا طبقاتی انقلابی». در این بخش، به بیان اجمالی چگونگی مدخلیت علّی فرهنگ اسلامی در وقوع انقلاب اسلامی در قالب پنج کارکرد و نقش پیشگفته میپردازیم.
۱- اسلام و تولید ایدئولوژی انقلابی
پیش از به قدرت رسیدن سلسلهی پهلوی، یک ساختار هنجاری و ارزشی بر جامعهی ایران مسلط بود که هرچند با ساختاری هنجاری و ارزشی مطلوب که ساختار هنجاری و ارزشی برآمده از اسلام است، فاصله و شکاف داشت؛ اما این فاصله و شکاف در مقایسه با دورهی حاکمیت سلسلهی پهلوی، آن چنان گسترده نبود. از آغاز استقرار سلسلهی پهلوی، این فاصله و شکاف به صورت روزافزونی گسترش یافت. سیاستها و اقدامهای «رضا و محمدرضا پهلوی» بر مداری قرار داشت که همواره، هنجارها و ارزشهای مسلط دینی را به چالش میطلبید و سرکوب میکرد.
در واقع، این دو در پی محقق ساختن پروژهای برنامهریزی شده بودند که ماهیتش، اضمحلال ساختار هنجاری و ارزشی مسلط و جایگزین کردن ساختار هنجاری و ارزشی دیگری بود. این گونه «جایگزینی ساختاری» مورد پذیرش تودههای مردم قرار نگرفت و نتوانست مشروعیت اجتماعی کسب کند. از این رو، جایگزینی ساختاری که حاکمیت سیاسی در پی تحقق آن بود، به شکلگیری تدریجی «تنش ساختاری» انجامید.
به بیان دیگر «تنش ساختاری»، آنگاه پدید میآید که حاکمیت سیاسی قصد کند ساختار هنجاری و ارزشی مورد پذیرش جامعه را مضمحل کرده و ساختار هنجاری و ارزشی دیگری را جایگزین آن نماید که فاقد مشروعیت اجتماعی است. تنش ساختاری، یک زمینهی اجتماعی مناسب برای ظهور انقلاب اجتماعی است، اما خود به تنهایی شرط کافی نیست. علامه «مطهری» بر این باور است که زمینهی شکلگیری نهضت اسلامی مردم ایران که از سال ١٣٤٢ه.ش. آغاز شد[۱] و به وقوع انقلاب اسلامی در سال ١٣٥٧ه.ش. انجامید، پیدایش تنش ساختاری برآمده از تلاش ۵۰ سالهی رژیم پهلوی در راستای تحمیل هنجارها و ارزشهای سکولاریستی (اعم از لیبرالیستی، ناسیونالیستی، استبدادی و...) به جامعهی دینگرای ایران بود که در تضاد آشکار با هنجارها و ارزشهای اسلامی قرار داشت:
«ریشهی این نهضت را در جریانهای نیم قرن اخیر کشور از نظر تصادم آن جریانها با روح اسلامی این جامعه باید جستوجو کرد. در نیم قرن اخیر، جریانهایی رخ داده که برضد اهداف عالیهی اسلامی و در جهت مخالف آرمانهای مصلحان صد سالهی اخیر بوده و هست و طبعاً نمیتوانست برای همیشه از طرف جامعهی ما بدون عکسالعمل بماند.»[۲]
وی به جزییات و مفاد این «جایگزینی ساختاری» نیز اشاره کرده است: «آن چه در این نیم قرن در جامعهی اسلامی ایران رخ داد عبارت است از:
- استبدادی خشن و وحشی و سلب هر نوع آزادی؛ نفوذ استعمار نو، یعنی شکل نامریی و خطرناک استعمار، چه از جنبهی سیاسی و چه از جنبهی اقتصادی و چه از جنبهی فرهنگی؛
- دور نگه داشتن دین از سیاست، بلکه بیرون کردن دین از میدان سیاست؛
- کوشش برای بازگرداندن ایران به جاهلیت قبل از اسلام و احیای شعارهای مجوسی و میراندن شعارهای اسلامی؛
- تغییر تاریخ هجری محمدی با تاریخ مجوسی یک نمونهی آن است؛ قلب و تحریف در میراث گرانقدر فرهنگ اسلامی و صادر کردن شناسنامهی جعلی برای این فرهنگ به نام فرهنگ موهوم ایرانی؛
- تبلیغ و اشاعهی مارکسیسم دولتی، یعنی جنبههای الحادی مارکسیسم منهای جنبههای سیاسی و اجتماعی آن [...]؛
- کشتارهای بیرحمانه و ارزش قائل نشدن برای خون مسلمانان ایرانی و همچنین زندانها و شکنجهها برای متهمان سیاسی؛
- تبعیض و ازدیاد روزافزون شکاف طبقاتی علیرغم اصلاحات ظاهری ادعایی؛
- تسلط عناصر غیر مسلمان بر مسلمانان در دولت و سایر دستگاهها؛
- نقض آشکار قوانین و مقررات اسلامی، چه به صورت مستقیم و چه به صورت ترویج و اشاعهی فساد در همه زمینههای فرهنگی و اجتماعی؛
- مبارزه با ادبیات فارسی اسلامی که حافظ و نگهبان روح اسلامی ایران است به نام مبارزه با واژههای بیگانه؛ بریدن پیوند از کشورهای اسلامی و پیوند با کشورهای غیر اسلامی و احیاناً ضد اسلامی که اسراییل نمونهی آن است.
این امور و امثال اینها، در طول نیم قرن، وجدان مذهبی جامعهی ما را جریحهدار ساخت و به صورت عقدههای مستعد انفجار درآورد.[۳]
آیت الله شهید تصریح میکند که انقلاب اسلامی از نظر فرهنگی، تلاش برای «احیای هویت اسلامی» ایرانیان بود؛ چراکه آنها احساس میکردند حاکمیت سیاسی با فرهنگ اسلامی، اصطحکاک و تضاد زیادی پیدا کرده است:
«انقلاب اسلامی ایران، تنها قیام علیه استبداد سیاسی یا اقتصادی نبود؛ بلکه قیام علیه فرهنگ غرب، ایدئولوژی غربی، دنبالهروی از تفکر غربی بود، بازگشت به هویت اسلامی و خود واقعی و روح جمعی این مردم بود یعنی قرآن. این قیام نوعی سرخوردگی از راه و روشها و راه حلهای غربی و بازیابی خود جمعی و ملی اسلامی- ایرانی بود.»[۴]
آزادی، استبداد ستیزی، نفی استعمار، عدالت، برابری و... جزو ریشهها و هدفهای انقلاب اسلامی بوده، اما هیچ یک از اینها به تنهایی مراد و مقصود تودههای مردم نبوده است؛ چراکه تمامی این اهداف، در درون اسلام تعریف شدهاند و اسلام یک «کل تجزیه ناپذیر» است: «آری، یعنی همهی آن هدفها، جزو اهداف نهضت است و نه، یعنی محدود به هیچ یک از آنها نیست. یک نهضت اسلامی نمیتواند از نظر هدف محدود باشد، زیرا اسلام در ذات خود یک کل تجزیهناپذیر است و با به دست آوردن هیچ یک از آن هدفها، پایان نمیپذیرد.»[۵]
علامه «مطهری» بر این باور است که زمینهی شکلگیری نهضت اسلامی مردم ایران که از سال ١٣٤٢ه.ش. آغاز شد و به وقوع انقلاب اسلامی در سال ١٣٥٧ه.ش. انجامید، پیدایش تنش ساختاری برآمده از تلاش ۵۰ سالهی رژیم پهلوی در راستای تحمیل هنجارها و ارزشهای سکولاریستی (اعم از لیبرالیستی، ناسیونالیستی، استبدادی و...) به جامعهی دینگرای ایران بود که در تضاد آشکار با هنجارها و ارزشهای اسلامی قرار داشت.
علامه مطهری اظهار میدارد:
«بعضی خیال میکنند اسلام چون دین است، یک معنویت [محض] است و در کنار سایر عناصر [از قبیل آزادیخواهی، عدالتطلبی و...] قرار میگیرد»[۶]، در حالی که «اسلام یک مکتب جامع است.»[۷] از این رو انقلاب اسلامی «همهی جنبههایش آمیخته به جنبهی اسلامی بود» [۸] «در جامعهی ما واقعاً برای پر کردن شکاف طبقاتی مبارزه میشد ولی در این حد مبارزه میشد که یک رنگ معنوی هم گرفته بود که اسلام میگوید نباید شکاف طبقاتی در جامعه باشد[...] جنبههای آزادیخواهانه هم، رنگ اسلامی به خود گرفته بود.»[۹]
«علت عمدهای که این انقلاب اسلامی را در جهان، بینظیر ساخته این است که تعرض به خاطر بیعدالتی هم، رنگ اسلامی به خود گرفت، چون اسلام در متن تعلیماتش گنجانده است که نباید بیعدالتی وجود داشته باشد. ما دیدیم که وقتی هم که مردم ما علیه بیعدالتی میجنگیدند و از بیعدالتیها شکایت میکردند باز تکیهشان روی اهرم دین و مذهب بود، باز میرفتند سراغ سخنان علی، سخنان پیغمبر، آیات قرآن، یعنی همین هم رنگ معنوی به خود گرفته بود. وقتی که میرفتند سراغ استبدادها و استعمارها و اختناقها و این که باید اینها را از میان برد، باز روی منطق اسلام تکیه میکردند که اسلام میگوید با ظالم باید مبارزه کرد، با استبداد باید مبارزه کرد، در مقابل خارجی که قصد استعمار تو را دارد باید ایستادگی کرد، در مقابل اختناق باید ایستادگی کرد[...].»[۱۰]
«این انقلاب از ابتدا همه جانبگی دارد؛ به این نحو که پیکری کامل و جامع دارد که روح این پیکر را اسلام تشکیل میدهد؛ یعنی انقلابی داریم سیاسی، انقلابی داریم اقتصادی، انقلابی داریم اخلاقی و معنوی، انقلابی داریم همه جانبه، ولی روح انقلاب را اسلام تشکیل میدهد.»[۱۱]
اسلام سازندهی ماهیت انقلاب مردم ایران است و این فرضیه را با رجوع به شواهد تجربی از قبیل موارد ذیل میتوان اثبات کرد: «الف) افراد و گروههایی که بار نهضت را به دوش میگیرند؛ ب) علل و ریشههایی که رابطه با انقلاب دارد؛ ج) هدفهایی که انقلاب تعقیب میکند؛ د) شعارهایی که به نهضت روح و حیات و تحرک میبخشد؛ هـ) رهبری که به مقام رهبری میرسد و تاکتیکهایش»[۱۲]
علامه مطهری دربارهی شعارهایی که تودههای مردم ایران در سراسر کشور به صورت خودجوش، ساخته و پرداخته کرده و سر میدادند مینویسد: «شعارهای اسلامی نهضت، سراسر کشور را از مرکز تا دورترین دهات مرزی گرفته است. کسی به این مردم دیکته نکرده و برایشان شعار انتخاب نکرده است. این شعارها را مردم از اعماق ضمیر اسلامی خود الهام میگیرند. در همهی شعارهایی که این مردم از پیش خود ابتکار میکنند، شعارهای غیراسلامی دیده میشود؟!»[۱۳]
به این ترتیب بود که انقلاب مردم ایران در سال ١٣٥٧، «انقلاب اسلامی» نام گرفت. این تعبیر خود، به روشنی نمایانگر ایدئولوژی، ماهیت و اهداف انقلاب ایران است: «انقلاب اسلامی یعنی راهی که هدف، اسلام و ارزشهای اسلامی است، انقلاب و مبارزه برای برقراری ارزشهای اسلامی است، یعنی مبارزه برای ما هدف نیست، وسیله است. اسلام و ارزشهای اسلامی برای ما هدف است.»[۱۴] بنابراین، فرهنگ اسلامی هم در یک سوی تنش ساختاری مولد انقلاب قرار داشت، هم ایدئولوژی انقلاب به شمار میآمد و هم آرمان و مبنای جامعهپردازی پس از انقلاب انگاشته میشد.
۲- اسلام و تولید کنش انقلابی
لازمهی وقوع انقلاب اجتماعی، «نارضایتی» و «ناخشنودی» افراد جامعه از وضعیت موجود است، آن هم در حدی که اصلاح نظام موجود را برای دستیابی به وضعیت مطلوب، کافی نپندارند: «هر انقلابی معلول یک سلسله نارضایتیها و ناراحتیهاست، یعنی وقتی که مردمی از وضع حاکم، ناراضی و خشمگین باشند و وضع مطلوبی را آرزو کنند، زمینهی انقلاب به وجود میآید.»[۱۵]
اما آیا ناراضی بودن از وضعیت موجود، خود به خود به وقوع انقلاب اجتماعی میانجامد؟ روشن است که پاسخ منفی است. نارضایتی از وضعیت موجود، آنگاه تحقق انقلاب اجتماعی را فراهم میکند که به «تحرک عملی و ستیزهجویانهی» تودههای مردم پیوند بخورد: «انقلاب علاوه بر نارضایی از وضع موجود و آرزومندی وضع مطلوب، چیز دیگری میخواهد و آن، روحیهی پرخاشگری و روحیهی انکار و طرد و نفی است. ناراضی بودن به تنهایی کاری نمیسازد، بلکه هجوم، شورشگری، قیام، تعرض لازم است.»[۱۶]
بدین ترتیب، «ایدئولوژی انقلاب» باید افزون بر این که وضعیت موجود را «نامطلوب» و «بحرانی» توصیف میکند و در تودههای مردم، «نارضایتی» و «ناخرسندی» تولید مینماید، باید دارای «آموزههای انقلابزا و تحرکبخش» نیز باشد تا بتواند به انقلاب اجتماعی منجر گردد. «اسلام» به عنوان مکتب و ایدئولوژی انقلاب، از چنین قابلیتی برخوردار است؛ یعنی دارای آموزههای انقلاب و تحرکبخش است که عبارتاند از: «جهاد»، «امر به معروف»، «نهی از منکر» و «شهادتطلبی». در بخش حاضر سعی میکنیم مدخلیت علّی این آموزهها را در وقوع انقلاب اسلامی، با تکیه بر فهم معنای آنها در چارچوب جهانبینی اسلامی – که مولد و خاستگاه آنهاست- دریابیم.
الف) جهاد و امر به معروف و نهی از منکر
در اسلام، دو آموزهی قطعی «جهاد» و «امر به معروف و نهی از منکر»، نشانگر این واقعیت است که اسلام، دین نخوت و ظلمپذیری نیست بلکه پیروان خود را دعوت به قیام، خیزش و انقلاب میکند: «اسلام خصوصیتش این است که به مردم خودش، حس پرخاشگری، حس مبارزه، حس طرد و نفی وضع نامطلوب را میدهد. جهاد و امر به معروف و نهی از منکر – هر کدام در جای خود – این روحیه و حس را در افراد ایجاد میکند [...] بدون شک، اسلام یک دین انقلابی است، اسلام دین مبارزه است.»[۱۷]
«در اسلام، عنصر تعرض و تهاجم وجود دارد. آن چه که در اسلام در یک جا به نام جهاد و در جای دیگر به نام امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد؛ یعنی بذر تعرض و تهاجم در مقابل وضع نامطلوب حاکم موجود. اسلام میگوید متعرض باش، مهاجم باش، قیام کن، شورش کن و وضع نامطلوب موجود را در هم بریز تا وضع مطلوب را به وجود بیاوری»[۱۸]
آیت الله شهید، بیشترین حجم بحث خود را بر روی امر به معروف و نهی از منکر متمرکز ساخته و کمتر به مسألهی جهاد اشاره کرده است؛ البته جهاد خود یکی از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر به شمار میآید. از این رو، در این جا به شناخت معنا و ماهیت آموزهی امر به معروف و نهی از منکر و چگونگی تأثیر آن بر وقوع انقلاب اسلامی میپردازیم.
وی در ابتدا تأکید کرده که قلمرو ایدئولوژی اسلامی، افزون بر احکام فردی، دربردارندهی «احکام اجتماعی» نیز است که جهاد و امر به معروف و نهی از منکر در زمرهی آنها قرار میگیرند:
«مقررات اسلامی، ماهیت اجتماعی دارد؛ حتی در فردیترین مقررات از قبیل نماز و روزه، چاشنی اجتماعی در آنها زده شده است. مقررات فراوان اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی، جزایی اسلام ناشی از این خصلت است، همچنان که مقرراتی از قبیل جهاد و امر به معروف و نهی از منکر از مسؤولیت اجتماعی اسلامی ناشی میشود.»[۱۹] از این رو، امر به معروف و نهی از منکر بر نوعی مسؤولیت عمومی در قبال تحقق اهداف اسلامی در جامعه دلالت دارد[۲۰] «اسلام نه تنها فرد را برای خود و در مقابل خداوند از نظر شخص خود، مسؤول و متعهد میداند، بلکه فرد را از نظر اجتماع هم مسؤول و متعهد میداند. امر به معروف و نهی از منکر همین است که ای انسان! تو تنها از نظر شخصی و فردی در برابر ذات پروردگار، مسؤول و متعهد نیستی، تو در مقابل اجتماع خود هم مسؤولیت و تعهد داری»[۲۱] امر به معروف و نهی از منکر در اسلام، ارزش بسیار اصیلی دارد و از ارکان تعلیمات اسلامی به شمار میآید.[۲۲]) این اصل یکی از اصول عملی اسلام است که هم در قرآن با صراحت و تأکید آمده و هم در روایات دربارهی آن بسیار سخن گفته شده است.[۲۳]
در قرآن کریم میخوانیم:
«وَالمُؤمِنونَ وَالمُؤمِناتُ بَعضُهُم اَولیاءُ بَعضٍ یَأمٌرونَ بِالمَعروفِ وَ یَنهَونَ عَنِ المُنکَر»[۲۴]
مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند، امر به معروف و نهی از منکر میکنند.
همچنین، «اسلام از جهاد و لااقل آرزوی جهاد، جدا شدنی نیست؛ صداقت اسلام انسان، با این معیار شناخته میشود.»[۲۵]
در تعبیر امر به معروف و نهی از منکر، معروف شامل «تمامی هدفهای مثبت اسلامی» و منکر شامل «تمامی هدفهای منفی اسلامی» است.[۲۶] امر به معروف و نهی از منکر گرچه با تعبیر امر و نهی است، ولی به نصّ حدیث، فقه و تاریخ قطعی اسلامی، دربردارندهی به کارگیری هر وسیلهی مشروعی است که برای هدفهای اسلامی بتوان از آن استفاده کرد.[۲۷]
اما ارتباط این اصل با شکلگیری انگیزهی انقلابیگری در تودههای مردم چیست؟ مطهری تأکید میکند: «این اصل، مسلمان را در حال یک انقلاب فکری مداوم و اصلاحجویی جاودان و مبارزهی پیگیر و ناآرام با فسادها و تباهیها نگه میدارد.»[۲۸]
«امر به معروف و نهی از منکر یعنی اگر وضع حاکم، وضع نامطلوب و غیر اسلامی بود تو نباید تسلیم وضع بشوی و تمکین وضع بکنی؛ تو باید برای طرد، نفی و انکار این وضع، جهت برقرار ساختن وضع مطلوب و ایدهآل کوشش کنی. جهاد هم همینطور است. [...] اگر در مکتبی عنصر تعرض و تهاجم نسبت به ظلم و ستم و اختناق وجود داشته باشد، این مکتب میتواند بذر انقلاب را در میان مردم خود بکارد.»[۲۹]
اما با وجود اینکه «سراسر قرآن، حماسهی پیکار و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر است»[۳۰] ، آیت الله شهید تصریح میکند که «باید اعتراف کنیم که مفاهیم دینی در عصر ما از هرگونه حماسه تهی گشته است.»[۳۱] وی میگوید: «اگر این اصل در دورههای اخیر متروک نشده بود، در جامعهی اسلامی، مصلحان اجتماعی و دینی زیادی ظهور میکردند.»[۳۲]
از این رو، ایشان همواره اصرار میورزید که تلقی متعارف از آموزههای اسلام را به سوی تحرک، تکاپو و خیزش، متحول سازد: «دراین عصر، باید علاقهمندان و آشنایان به مفاهیم واقعی اسلام، سعی کنند بار دیگر حماسه را که رکنی از مفاهیم اسلامی بود، بدانها برگردانند.»[۳۳]
سرانجام، این تلاش فکری و فرهنگی به ثمر نشست و از متن خوانش انقلابی و حماسی از اسلام، خیزش انقلابی تودههای مردم ایران شکل گرفت و انقلاب اسلامی واقع گردید: «خوشبختانه به قدر کافی این بذر[بذر انقلابخواهی و عصیانطلبی] در میان ما پاشیده شده است، بعد از آن که سالها بلکه قرنها بود که جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه، در میان ما فراموش شده بود.»[۳۴]
روی آوردن مردم به آموزه های انقلابزای اسلام، نتیجهی تبلیغها و آگاهی بخشیهای امام خمینی(ره) و روحانیون بوده است: «مسلمانان و رهبران انقلابی، بذر این حالت تهاجم، تعرض و شورش بر نظامهای فاسد حاکم را در حالی که از روح اسلامی سرچشمه میگرفت در روح ملت مسلمان میکاشتند و همین خود یک دگرگونی روحی بنیادی در جامعهی ما به وجود آورد.»[۳۵](*)
ادامه دارد...
پینوشتها:
۱. مرتضی مطهری، بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سالهی اخیر، تهران: صدرا، ۱۳۸۶، ص۶۱.
.۲ همان، ص ٦٥.
۳. همان، صص٦٦-٦٥
۴. مرتضی مطهری، آینده انقلاب اسلامی ایران، تهران: صدرا،١٣٨٧، ص ٢٤٧
۵.همان، بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سالهی اخیر، ص ٦٩
۶. همان، آیندهی انقلاب اسلامی ایران، ص ١٢٦
۷. همان، ص١٢٦
۸. همان، ص١٢٩-١٢٨
۹. همان، ص ٦٨[۹]
۱۰. همان، ص١٢٦[۱۰]
۱۱. همان، ص ٢٧٧[۱۱]
۱۲. مرتضی مطهری، یادداشتهای استاد مطهری. جلد دهم. تهران: صدرا ، ١٣٨٥، ص ٢٥[۱۲]
۱۳. همان، بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص ٦٧[۱۳]
۱۴. همان، آینده انقلاب اسلامی ایران، ص٩٢[۱۴]
۱۵. همان، ص٩٠[۱۵]
۱۶. همان، صص١١٩-١٢٠[۱۶]
۱۷. همان، ص٩٠[۱۷]
۱۸. همان، ص١٢٠[۱۸]
۱۹. مرتضی مطهری، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی: وحی و نبوت، جلد سوم، تهران: صدرا،١٣٨٧، ص ١١٦[۱۹]
۲۰. همان، حماسهی حسینی، جلد دوم. تهران: صدرا ،١٣٨٧، صص١٦٠-١٦١[۲۰]
۲۱. همان، حماسهی حسینی، جلد اول. تهران: صدرا ،١٣٨٧، ص ٢٠٧[۲۱]
۲۲. همان، حماسهی حسینی، جلد دوم، ص ١٥٩[۲۲]
۲۳. همان، ده گفتار، تهران: صدرا ،١٣٨٨، ص ٧٣[۲۳]
۲۴. سورهی توبه، آیهی ٧١ [۲۴]
۲۵. همان، قیام و انقلاب مهدی(عج) از دیدگاه فلسفهی تاریخ. تهران: صدرا ،١٣٨٧، ص ٧٩[۲۵]
۲۶. همان، حماسهی حسینی، جلد دوم، ص ١٥٩[۲۶]
۲۷. همان، ص ١٥٩[۲۷]
۲۸. همان، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی: وحی و نبوت، جلد سوم، ص١٢٢[۲۸]
۲۹. همان، آیندهی انقلاب اسلامی ایران، صص ٩٠-٩١[۲۹]
۳۰. همان، علل گرایش به مادیگری، تهران: صدرا ،١٣٨٦، ص ١٨٤[۳۰]
۳۱. همان، ص١٨٠[۳۱]
۳۲. همان، ده گفتار ،ص ١٠٠[۳۲]
۳۳. همان، علل گرایش به مادیگری، صص١٩٣-١٩٤[۳۳]
۳۴.همان، آیندهی انقلاب اسلامی ایران، ص ٩١[۳۴]
۳۵. همان، صص ١٣٣-١٣٤[۳۵]
لینک مطلب: | http://h3nn.ir/News/11436.html |