شبکه خبری هزاره سوم
printlogo


کد خبر: 1589تاریخ: 1392/11/23 13:25
درجستجوی یاران (قسمت اول)
سفرنامه
درجستجوی یاران (قسمت اول)
توجه: علاقه مندان(درجستجوی یاران)می توانند از این پس قسمتهای بعدی این سفرنامه مهیج را در روزهای زوج در شبکه خبری هزاره سوم پیگیری نمایند

دلایل 3170 کیلومتر رکاب زنی

بنام خداوند حکیم.

آقا مهدی را بیش از 20 سال می شد ندیده بودم، بیست وچند سال قبل از آخرین دیدارم مدرسه راهنمایی شهید بهشتی شهر قوچان را خوب به خاطر دارم من تازه از اسارت آزاد شده بودم و مهدی دانش آموزسوم راهنمای ام بود که درکلاس های من حضور     داشت ، آن سال من در شهر کوچک و زیبای قوچان تدریس می کردم، اولین سالی بود که از اسارت رها شده بودم، خودم را برای تکمیل تحصیلات  دانشگاهی آماده می کردم زیرا قبل ازاسارت دانشجوی تربیت معلم بودم به همین خاطربا پایان دوره مرخصی استحقاقی به آموزش وپرورش مراجعه نمودم ومشغول تدریس شدم، مهدی نوجوانی که سخت شیفته خاطرات دوران دفاع مقدس بود زمانی که از سیاه چاله های تکریت و الرشید سخنی می گفتم هیجان تمام وجودش را می گرفت، ایام فراق زود رسیده بود،

مهدی سال ها برای دیدنم تلاش کرده بود هربار با دستانی خالی برگشته بود اما عاقبت جوینده یابنده است مصداق تلاش آقا مهدی بود، بلاخره او موفق شده بود تا یک بار دیگر معلم دیرینه اش را بیابد گویی گمشده ای را یافته بود،

من نیزازاین که مهدی را دوباره زیارت می کردم حس خوبی داشتم، روزی که مهدی به من پیشنهاد نمود دورایران را رکاب بزنیم به گمان این که شوخی معلم، شاگردی است فقط لبخند زدم! اما تکرارپیشنهاد مهدی درروزهای بعد واصراربرقصد وتصمیم جدی اومن را تا حدی وسوسه نمود، وقتی از وی سئوال کردم به چه انگیزه ای دورایران را رکاب بزنیم نا باورانه گفت: نمی دانم فقط می خواهم با هم باشیم همین،

احساس پاک و دوست داشتنی مهدی را درک نمی کردم اما صداقت کلام را با تمام وجود در کلامش حس می کردم،

سالگرد شهید رسول سری به شهرستان (فاروج) رفتم و دیداری حضوری نیز با آقا مهدی داشتم، هنوز بر تصمیم خود پافشاری می کرد! ولی من مردد بودم زیرا مدت ها بود که از تمرین و ورزش دورشده بودم، دو روزبعد سالگرد شهید رسول ( اخوی) را برگزار کردیم، بازمهدی بود که درمقابلم ایستاده بود ومنتظر پاسخ روشنی بود، همسر آقا مهدی نیز رضایت سفر را منوط به موافقت من نموده بود!

پایان مراسم به ناگاه به ذهنم رسید تا برای گل باران 114 گلزاردر 114 شهر کشور رکاب بزنم! لذا به مهدی گفتم: چطور است برای پاس داشت مردان گمنام دفاع مقدس رکاب بزنیم البته مشروط بر اینکه من نیز توانایی جسمی لازم را به دست آورم،

untitled.png

نمونه دوچرخه با بار که در طول سفر مورد استفاده قرار گرفت

مهدی از پیشنهادم بسیارخردسند شده بود وهمان هفته به تهران آمد ودوچرخه مناسب سفری طولانی را تهیه نمود! من کم کم دربرابرعمل انجام شده قرارگرفته بودم با دوستان مشورت نمودم ، تشویق پی در پی دوستان در اقصی نقاط کشورمن را هر روز مصمم تر از قبل می نمود،

نیمه دوم اسفند 1390 پیاده روی ودوچرخه سواری آزمایشی را درشهر جدید پرند که محل دفتر کارم بود آغاز نمودم، طی سه هفته به رکورد خوبی در رکاب زنی دست یافتم، لذا طی تماسی از آقا مهدی سئوال نمودم که میانگین رکاب زنی را به من اطلاع دهد،

مهدی گویا متوجه منظور من شده بود، توضیح داد با ده ها توریست دوچرخه سوار به گفتگو نشسته است اکثر آن ها به طورمیانگین 80 الی 100 کیلومتر درروز رکاب زده اند،  وی گفت: تصورمن این است که ما رقمی بیش از این مسافت را بپیمائیم!

چند روز پیایی با دوچرخه عادی رکابزدم و حتی دوبار نیز تا شهر مقدس قم رکاب زدم (حرم تا حرم) وقتی مطمئن شدم امکان این کاراز نظر جسمی برایم فراهم گردیده است موافقت خودم را با انجام سفر اعلام نمود

وقتی آقا مهدی از قطعیت سفرم مطلع شد روز بعد به تهران آمد و لنگه دوچرخه خودش را ازمیدان رازی تهران با رنگ متفاوت برای من تهیه نمود آن را به مفصد شهر قوچان بار نامه نمود تا ریزه کاری های لازم را برای طول سفر برروی آن انجام دهد،

اطلاع دوستان آزاده درسراسرایران ازحرکت ارزشی فوق با پیشنهادات جالبی همراه بود، دوست خوبم آزاده دفاع  مقدس آقای جلالوند پیشنهاد نمود تا برای تهیه بعضی از ملزومات سفر ازموسسه پیام آزادگان که موسسه ای حمایتی درزمینه حرکات فرهنگی، هنری وعلمی است داشته باشم وی تلفن مسئول موسسه جناب آقای (خ) را در اختیارم گذاشت،

گرچه من چندان تمایلی به کمک گرفتن ازموسسات و ادارات را نداشتم اما با مشورت دوستان احساس کردم حمایت موسسه ممکن است تامین بخش امنیت سفر را نیز به همراه داشته باشد!

 لذا به توصیه دوستم گوش داده  برای انجام تشریفات قانونی با برنامه ریزی قبلی و هماهنگی مسئول موسسه دوهفته بعد ازتعطیلات نوروز به میدان فردوسی تهران رفتم و قرارملاقات را سر وقت انجام دادم،

درفرصت پیش آمده درایام نوروز با دوستان شهرستان نیز رایزنی هایی انجام دادم یکی از دوستانم که مدیریت وقت سازمان آموزش و پرورش شهرفاروج را برعهده داشت از این حرکت استقبال شایسته ای نمود، وی پیشنهاد نمود تا حرکت ارزشی به قول وی منحصر به فرد را روزمعلم آغاز نماییم، با توجه به این که خودم بازنشسته سازمان آموزش و پرورش بودم ازپیشنهاد وی استقبال نمودم، دوستان وهمکارم درمنطقه دو تهران که از موضوع مطلع شده بودند نیزاصرار داشتند تا حرکت را روزمعلم 12 اردیبهشت ازمقابل اداره آموزش و پرورش منطقه دو شهرتهران درکوی نصرآغاز نماییم اما به پیشنهاد اعضای خانواده ام قرارشد حرکت ازحرم ثامن اللحجج (ع) شروع گردد.

ازاین که به عنوان اولین آزاده فرهنگی کشوربودم که درطول 22 سال بعد از آزادی، به همراه اولین دانش آموز بعد ازاسارتم تصمیم به گلباران  114 گلزارشهدا را در 114 شهرگرفته بودیم، احساس خوشی داشتم، امیدوارانه دل به حمایت متولیان ومسئولین فرهنگی کشور بسته بودم! انتظارداشتم مسیرهزاران کیلومتررکاب زنی را مورد مهر خود قراردهند!

 این حرکت درنوع خود حرکتی جدید و دارای پیام ویژه بود، زیرا حرکت رکاب زنی آزاده، فرهنگی اهل قلمی که افتخارجانبازی وخانواده شهید را به همراه داشت در کناردانش آموزی صبورومعتقد به منظورزیارت قبورشهدای گلگون کفن درگوشه، گوشه میهن عزیزسوژه ای ناب بود که می توانست با حمایت های اصولی نتایج بهتروبازتاب بیشتری داشته باشد، هرچه به روزحرکت نزدیک تر می شدم احساس دلشوره بیشتری پیدا می کردم.

untitled2.png

دوچرخه آماده حرکت روز قبل ازسفر

  نگرانی ام شاید به دلیل مشکلات جسمی وجراحات باقی مانده ازدوران جنگ تحمیلی و جراحاتی که درمدت اسارت درعراق به آنها دچار شده بودم بی مورد نبود همچنین به دلیل عدم تمرین کافی توانایی لازم جسمی را نداشته باشم و توان همراهی ادامه مسیر طولانی چند هزار کیلومتری با همسفرمشتاقم را نداشته باشم وشرمنده هم سفرم مهدی خان زاده که از ماه ها قبل خود را برای سفری مقدس آماده کرده بود گردم،

اما تشویق دوستان، خانواده و مهدی من را برای ادامه سفرمصمم نمود،

برگرفته از سفرنامه در جستجوی یاران به قلم علی قربان پور یامی


لینک مطلب: http://h3nn.ir/News/1589.html

Page Generated in 0/0255 sec