شبکه خبری هزاره سوم
printlogo


کد خبر: 1832تاریخ: 1392/11/27 11:36
کاش صورت مردم را شطرنجی می کردید!
کاش صورت مردم را شطرنجی می کردید!
باید از این مشاور محترم رئیس جمهور تشکر کرد که با شجاعت به دولت «مدعی تدبیر» اعلام کرده است که این تصمیمش ناشی از «بی تدبیری» بوده اما ای کاش این نوع مشاوره ها قبل از اقدام و تحقیر مردم صورت می گرفت.

هفته نامه ۹ دی نوشت: حسام الدین آشنا یکی از مشاوران ارشد حسن روحانی است که با انتشار یادداشتی در وبلاگ شخصی اش نسبت به انتشار تصاویر مردم در صفوف بلند سبد کالا اعتراض کرد و این کار را بر خلاف اخلاق رسانه ای دانست و نویسنده ادعا کرد که ای کاش تصاویر مردمی که برای سبد کالا صف بسته بودند، مبهم می شد تا شناخته نشوند! نگران کرامت و شأن مردم شده ایم. درست هم هست. حق و شأن مردم این نیست، هر چند واقعیت بخشی از جامعه همین باشد. تیتر یک روزنامه و سایت مان را اختصاص به صف های طویل مردم برای دریافت سبد کالای حمایتی می دهیم. خیلی هم خوب است. اصلا چنین نگرانی هایی باید دغدغه رسانه باشد. اما وقت انتخاب عکس و انتشار مطلب به چه فکر می کرده ایم؟ به کرامت انسان ها یا اینکه چطور یک انتقاد تند و تیزتر از دولت داشته باشیم؟ احتمالا همین دومی بوده، که اگر نبود، دست کم عکس ها را کمی دستکاری می کردیم تا چهره مردم دیده نشود. خانمی که روی زمین افتاده یا مردی که دستش دراز است، در ردیف همان آدم هایی هستند که مدعی صیانت از کرامت شان هستیم. آنها حتما محتاج همین ۴ قلم کالا بوده اند که توی برف و سرما صف ایستاده اند آن طور به آب و آتش زده اند. اما آیا راضی اند که تصویرشان این طور گسترده منتشر شود؟ دارم فکر می کنم به خانواده یکی از این آدم ها، اگرهمسرش، فرزندش، دامادش، عروسش یا دوستان و بستگانش این عکس ها را در سایت یا روزنامه ما ببیند.
در ادامه یادداشت آمده است: وقتی سردبیر مجله ای هفتگی بودم، گزارشی منتشر کردیم از به اصطلاح «شپش بازار» های تهران. آنهایی که بساط می کنند و بی ارزش ترین وسیله ها را می فروشند؛ یک ساعت مچی بدون بند، ریش تراش ۳۰ ساله، دسته آتاری و اینجور خرت و پرت ها. عکاس مجله عکس های خوبی گرفته بود و البته مخفیانه. گزارش خواندنی بود و با آن عکس ها بهتر هم شد. دو روز بعد پیرمرد تکیده ای به دفتر مجله آمد. یکی از همان فروشنده هایی بود که عکسش را چاپ کرده بودیم. روبروی من نشست، مجله را روی میز گذاشت و زد زیر گربه. گفت: «به خدا قسم دو عروسم فکر می کنند من در یک شرکت کار می کنم. دیروز نوه ام مجله شما را دیده و به همه نشان داده. آبرو برایم نگذاشته اید.» بعد هم صورت خیس اشکش را پاک کرد و گفت: «حلال تان نمی کنم»
وی تاکید می کند: ما بی هیچ سوء نیتی عکسش را چاپ کرده بودیم و نمی دانم او حلالم کرده است یا نه، اما در همه این سال ها هر وقت قرار بوده عکسی را منتشر کنم، همه حواسم را جمع کرده ام. یاد گرفته ام در کنار سوژه حواسم به «ملت» هم باشد. اگر موقع انتشار عکس عمدا آنها را دستکاری نکرده ایم که نکند اثر و ضربش کم شود که حساب مان با کرام الکاتبین است. اگر هم چنین نیتی نداشته ایم، باید حواس را بیشتر جمع کنیم. سنگینی بغض این آدم ها، تقریبا غیر قابل تحمل است. خواستم این خاطره تلخ را بهانه ای کنم برای یادآوری «اخلاق در رسانه». خواستم این خاطره تلخ را بهانه ای کنم برای یادآوری «اخلاق در رسانه»، همین!
این یادداشت در حالی در وبلاگ مشاور رئیس جمهور منتشر شده که نویسنده آن فرد دیگری معرفی شده اما هیچ اشاره ای به منبع این یادداشت و نویسنده آن نشده.
بدیهی است که وقتی این یادداشت بدون هیچ توضیحی در وبلاگ مشاور رئیس جمهور منتشر می شود بدین معناست که وی در این خصوص با نویسنده یادداشت هم عقیده است بویژه که آشنا در تمام کامنت هایی که ذیل این یادداشت به آنها فرصت انتشارداده، از یادداشت مورد نظر دفاع کرده از جمله وقتی مشاور رئیس جمهور با کامنت و اشکال منطقی یکی از کاربران مواجه می شود که خطاب به وی نوشته است: «سلام/ اخلاق رسانه ای نداریم، اخلاق حکمرانی چطور؟ اگه انتشار عکس اونایی که تو صف سبدن غیر اخلاقیه چون ممکنه شناخته بشن، کشوندن همونا به صفای خیابونی جلوی چشم صدها آدم شناس و ناشناس چطور؟ کدوم قبیح تره؟ به نظر شما دغدغه مشاور فرهنگی رئیس جمهور معطوف به کدوم طرف باشه شایسته تره؟» و مشاور فرهنگی رئیس جمهور در پاسخ به اشکال منطقی این کاربر نوشته است: «اولی خلاف اخلاق است و دومی خلاف تدبیر.» البته باید از این مشاور محترم رئیس جمهور تشکر کرد که با شجاعت به دولت «مدعی تدبیر» اعلام کرده است که این تصمیمش ناشی از «بی تدبیری» بوده اما ای کاش این نوع مشاوره ها قبل از اقدام و تحقیر مردم صورت می گرفت.


لینک مطلب: http://h3nn.ir/News/1832.html

Page Generated in 0/0108 sec