حجتالاسلام نقویان:
مدیریت خانهام را از دست مهران مدیری گرفتم
حجتالاسلام نقویان گفت: یکی از مشکلات فرهنگی ما، بعد از انقلاب این است که به منتقدین اجازه انتقاد ندادیم و با چوب سیاهنمایی آنها را کنار زدیم. ما بیشتر دنبال این بودیم که عیب خودمان معلوم نشود و عیب طرف مقابل را بزرگ کنیم.
|
به گزارش شبکه خبری هزاره سوم «اقتصاد و فرهنگ» و موضوعات جانبیاش سوالات آغاز مصاحبه تسنیم با حجتالاسلام ناصر نقویان بود. ویژگی پاسخهای این منبری مشهور و سخنران رسانهای کشور انضمامی و ملموس بودن آنها است. پاسخهایی در خور یک رسانه! عموم حرفهایش را با مثال و نمونه مطرح میکند و عمیقا اعتقاد دارد که نه تنها فرهنگ را باید در کف خیابانها و سبک زندگی روزمره رصد کرد، بلکه حتی اوضاع اقتصادی را هم باید در کف بازار ارزیابی کرد. اتفاقا اظهارات انضمامی و غیرتجریدی از موضوعات نظری مانند فرهنگ، بیشترین نیاز رسانههای ما است، این بحثها تنها راه تبدیل کردن فرهنگ به دغدغه عمومی است، انتزاعگرایی در حوزه فرهنگ شاید لازم باشد ولی کافی نیست. این رویکرد پذیرفته شده توسط حجتالاسلام نقویان، همواره باعث میشود که او ناخواسته در بحثها به موضوع «سبک زندگی» کشیده شود. مصاحبه با وی در دو بخش تنظیم شده که اکنون بخش نخست آن با محور فرهنگ و اقتصاد منتشر میشود؛ اما بخش دوم این گفتوگو بیشتر متوجه سبک زندگی است که در آیندهای نزدیک منتشر میشود.
یکی از مباحثی که امسال در سخنرانیهای مقام معظم رهبری مطرح شد، بحث اهمیت فرهنگ بود. ایشان در کنار این بحث از رخنه فرهنگی هم صحبت کردند و اینکه این رخنه از غفلت فرهنگی ناشی میشود. شما در صحبتهای اخیرتان در مورد این غفلت صحبت کردید که ماهوارها و فضای مجازی، جوانان را مال خود کرده وب ه سمت خود میبرد و از آنها به عنوان غفلت نام بردید. میخواستیم بیشتر به تحلیل این غفلت یا ایجاد رخنه فرهنگی بپردازید. همچنین بفرمائید از نظر شما نقش مسولان و دستگاههای فرهنگی در این خصوص چیست؟
رهبری؛ افسر ارشد امام زمان(عج) در جنگ نرم
من فکر میکنم در حال حاضر در حوزه فرهنگ، دفاع مقدس جدیدی داریم که در این جبهه مقابله و مبارزه با توپ و ترکشهای نامرئی صورت میگیرد. هر روز هم دشمن یک خاکریز جدیدی میزند. به اعتقاد ما فرماندهی کل قوا در این نبرد امام عصر(ع) هستند و افسر ارشد ایشان مقام معظم رهبری هستند، امیدوارم بتوانیم در این جبهه فرهنگی توفیقاتی کسب کنیم.
من به عنوان یک طلبه کوچک طبیعتا به خیلی از مسائل احاطه ندارم و شاید دایره دید من دایره کوتاهی باشد؛ فرهنگ را از زوایای مختلف میتوان نگریست. زیرا فرهنگ دارای زیرمجموعههای فراوانی است که قطعا یکی از آن اقتصاد خواهد بود. من در سخنرانی بزرگداشت مادران چشم به راه گفتم که «بالای شهر» اقتصاد دارد، بدون فرهنگ، در مقابل «پایین شهر» فرهنگ دارد، بدون اقتصاد.
وقتی حضرت آقا امسال را سال «اقتصاد و فرهنگ» مینامند، قطعا این نامگذاری از یک هوشمندی بسیار بالا و زیرساخت فکری ناشی میشود. این نامگذاری یک جملهای نبوده که همینطوری از زبان ایشان برخاسته باشد و خدای نکرده برای بازار گرمی یا برخی مسائل دیگر آن را مطرح کرده باشند.
حضرت یوسف(ع) برای ارشاد مردم، اقتصاد را به دست گرفت
شما ملاحظه کنید وقتی حضرت یوسف(ع) خواست از زندان آزاد شود؛ او یک پیامبر است و میدانیم که بیشترین دغدغه پیامبران، دغدغه فرهنگی است. فرض کنید اگر ما که پیامبر نیستیم، با همین فکر کوچک خودمان، پادشاه یک کشور به ما میگفت من میخواهیم یک جایی را به شما بسپرم برای کار، ما میگفتیم آقا وزارت ارشاد و یا صدا و سیما یا دانشگاه را بدهید. ولی حضرت یوسف(ع) فرمود اقتصاد را به من بدهید، چون او میدانست که چند روز آینده مردم گرسنه خواهند بود و میدانست وقتی مردم گرسنه باشند دهانشان باز است و گوششان بسته. گوش وقتی باز میشود که دهان بسته باشد. یعنی وقتی انسان گرسنه است دیگر گوشی برای شنیدن نخواهد داشت.
قرآن هم وقتی صراحتا میخواهد یک دستور فرهنگی به آدم و حوا بدهد اول اقتصاد آنها را حل میکند. قرآن میفرماید: «و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنه و کلا منها رغدا حیث شئتما ولا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین». اول اینکه خدا ابتدا یک شخصیتی به آنها میدهد و میفرماید «یا آدم» و بعد با آنها سخن میگوید. دوم اینکه مشکل مسکن آنها را مورد توجه قرار میدهند و حل میکند. سوم میفرماید «انت و زوجک» یعنی مشکل همسر را حل میکند و چهارم میفرماید «و کلا منها رغدا حیث شئتما» یعنی مشکل خورد و خوراک آنها را حل میکند، یعنی اگر زن داشته باشد ولی چیزی برای خوردن نباشد، فردا طلاق میگیرند. بعد که همه اینها را میفرماید در آخری فرموده «و لا تقربا هذه شجره» حالا به این درخت نزدیک نشوید. این روش و رویه قرآن کریم است که ما معتقدیم این کتاب تا قیام قیامت خواهد درخشید و دستورات آن همیشه به روز است. پس یک سر فرهنگ به اقتصاد بسته است.
یک سر فرهنگ، به رای و سلیقه مردم بسته است
یک سر دیگر «فرهنگ» به آراء خودِ مردم بسته شده است. به این معنا که اگر خود مردم نیایند دنبال امیرالمومنین(ع) و در اصطلاح ما به ایشان رای ندهند، آن مرد نازنین، با آن نسب الهی، مشروعیت آسمانی و با توصیه پیامبر(ص) در جامعهای پیغمبرمحور که جانشینی او توصیه و وصیت پیامبر(ص) بوده و همچنین دستور خدا هم هست، خانهنشین میشود. ما امروز میتوانیم مردم را به خودمان جذب کنیم، البته جدای از یک تعداد خاصی که همیشه عنود و لجوج و حرفناشنوا هستند. همچنان که خود رهبری یک وقتی راجع به این خانمهای بدحجاب فرمودند «اینها خیلیهاشان از ما هستند، با ما هستند و وقتی ما حرف میزنیم گریه میکنند».
ما با کسانی که جبهه دشمن را پرجمعیت میکنند مخالفیم
من فراوان دیدهام که در خارج از کشور زن بیحجاب آمده جلو و سلام کرده چون از طریق رسانهها من را دیده و کلام ما به دل او هم نشسته و او را هم یک تکانی داده است و آمده کلی تشکر کرده و از این فضاها تعریف کرده است. پس ما هم باید او را در جبهه خودی ببینیم، ما با کسانی که مرتب دارند جبهه دشمن را پرجمعیت میکنند و همه را با یک چوب میرانند، به شدت مخالفیم. قرآن میگوید: «اذا جاء نصرالله و الفتح، و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا» است. این «افواج»ی که قرآن میگوید در یک برههای ابوسفیان را هم شامل میشود، چون بالاخره آمده وارد دین شده ولو با ترس و خدعه و ... . وقتی ملاک این باشد، ما باید به مردم و افکار مردم فوقالعاده احترام بگذاریم و یک عده خاص برای همه مردم تصمیمگیری نکنند. امیرالمومنین (ع) در نامهاش به جناب مالک تاکید میکند که تنها یک عده از خواص نباید برای مردم تصمیمگیر نهایی نباشند، چون مطمئنا همین مردم کوچه و بازار هستند که تصمیم نهایی را خواهند گرفت.
برای ارزیابی اقتصادی به کف بازار برویم، نه سراغ اقتصاد خرد و کلان اروپایی
این موضوع احتمالا با همان عزم ملی که مقام معظم رهبری در شعار سال به کار بردند پیوند میخورد. اگر مردم در زمینه کار اقتصادی و فرهنگی به حساب بیایند و به آنها احترام گذاشته شود، به نظر میرسد که هم گشایشی در زمینه اقتصاد خواهیم داشت و هم حرکت و نوزایی در خصوص فرهنگ. به نظر شما هم اینگونه است؟
بله. بگذارید خاطرهای برای شما بگویم؛ سالها پیش در دوره دوم ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی برای خرید رفتم بازار ناصر خسرو. آن روزها خیلی معروف نبودم و زیاد کسی من را نمیشناخت. وارد یک مغازه اسباببازی فروشی شدم و بعد از سلام و علیک گفتم آقا اوضاع اقتصادی و کار چطور است؟ آقای مغازهدار گفت: «حاج آقا اگر اینها میخواهند اوضاع اقتصادی درست شود باید بیایند با ما حرف بزنند، نروند اقتصاد خرد و کلان اروپایی را مصدر کار خود قرار دهند. در این کشور ماها که کف بازار هستیم و در این بازار کار میکنیم و زندگیمان با دغدغههای اقتصادی مردم است، باید تصمیم بگیریم».
شوفر تاکسی گفت: «دروغ میگوید حاج آقا!»
بنابراین در زمینهها دیگر هم همینطور است اگر شما آمارها را بررسی کنید میبینید که گاهی فرهنگ و ارزشهای اخلاقی و دینی تا حدی در بین مردم به موضوعات فراموششده تبدیل شده است. یعنی فاصله مردم با فرهنگ زیاد شده است. مثلا آمار طلاق ما رو به هشدار و گاهی بحران میرود. آمار روابط نامشروع ما زیاد شده و هشدارهایی به ما میدهد. آمار ناهنجاریهای اخلاقی الان به وضع شکنندهای رسیده است. یا دروغ در جامعه زیاد شده و این خیلی بد است. ما روایت داریم که امام باقر(ع) فرمودند: «شاه کلید زشتیها شرابخواری است» و در همان روایت میفرمایند: «الکذب شر من الشراب»، یعنی دروغگویی از شراب خوردن بدتر است. به اعتراف دوست و دشمن، یکی از آسیبهایی که مردم ما از آن رنج می برند دروغ است؛ از دروغهای کوچک خانوادگی گرفته تا دروغهای بزرگ سیاسی. من یادم نمیرود روزی در تاکسی نشسته بودم که یکی از خطبای جمعه در رادیو صحبت میکرد؛ کسی که مسولیت بالای سیاسی هم در کشور ما داشت. خطیب جمعه عبارتی را گفت و شوفر تاکسی گفت: «دروغ میگوید حاج آقا!» این خیلی برای من سخت و غیر قابل تحمل بود که یک شوفر تاکسی با این صراحت و شجاعت به مقدسترین تریبون ما که تریبون نماز جمعه است اینگونه حرف بزند و به خطیب جمعه ما بگوید «دروغ میگوید». این برای ما زیبنده نیست و لطمه به فرهنگ ما میزند.
بسیاری از اهالی رسانه هوش سیاسی ندارند/ متفکرترینها به صدا و سیما بروند
به عنوان یک چهره رسانهای که در حوزه فرهنگ هم فعالیت دارید، ارزیابیتان از فضای فرهنگی رسانهها چیست؟ درباره آسیبهای کار رسانهها در حوزه فرهنگ چه نظری دارید؟
نکته دیگری که در حوزه فرهنگ و پیشبرد آن باید مورد توجه و عنایت ویژه قرار بگیرد، رسانههای ما هستند و در صدر آنها صدا و سیما. رسانههای دیگر مانند رگهایی هستند که از شاهرگ منشعب میشوند، رسانههای مطبوعاتی، مجلات و سایتها، نوارها، سیدیها و بلوتوثها و خیلی از چیزهای دیگری که امروز تحت عنوان رسانه از آن نام برده میشود میتواند به دنبال الگوی صدا و سیمای ما پیش بروند. جایگاه صدا و سیمای ما به گونهای است که باید متفکرترین آدمها، باهوشترین انسانها، روانشناسترین نیروهای مذهبی، جامعهشناسترین شخصیتهای اجتماعی، ذهنهای بسیار باهوش سیاسی را ببرند در آنجا استخدام کنند تا کار ثمربخشی در حوزه فرهنگ انجام شود. از اینها در اتاقهای فکر رسانهها بویژه صدا و سیما استفاده شود. متاسفانه بسیاری از آدمهایی که الان در رسانههای ما هستند، اصلا هوش سیاسی ندارند و گوش به فرمان یک گروه خاصی هستند. من همیشه ناراحتم که چرا اینها گردانندگان رسانههای ما هستند.
به نظر من هر چه برای اصلاح خط و فکر رسانههایمان سرمایهگذاری و تلاش کنیم، اسراف نیست. من یک بار وقتی که حدود ۱۴ سال قبل با اساتید دانشگاهها، خدمت رهبری رسیدیم خدمت ایشان عرض کردم، آقا به این استادهای دانشگاه هر چقدر حقوق بدهید اسراف نیست، چون اینها نسل ما را میسازند اینها هستند که شخصیت جوانهای ما را شکل میدهند. رسانهها هم به نوعی همینطور هستند.
مدیریت خانهام را از دست مهران مدیری گرفتم
من همیشه با خودم فکر میکنم که چگونه میشود کسی که در لسآنجلس نشسته میتواند فکر جوانهای ما را با خود ببرد ولی ما که اینجا نشستهایم و ارتباط نزدیکی هم با جوانان داریم نمیتوانیم این کار را بکنیم. جایگاه رسانه خیلی مهم است و استفاده از آن روش و خصوصیات خود را دارد. مثلا چطور وقتی آقای مهران مدیری سریالهایی طنز را میساخت تا این حد تاثیر میگذاشت! تا جایی که ما در خانه یک کوچولو داشتیم که همینطور میخ میشد و سریال آقای مدیری را میدید. من با خودم فکر میکردم «خدایا خانه من و مدیریتش با آقای مدیری!» اما بعد دیدم این از ناتوانی خود ما است. یک شب من تصمیم گرفتم همان شوخیها و بپربپرها را خودم در خانه انجام دهم و به اصطلاح مدیریت خانه را به دست بگیرم. به جان پاک شما آن شب دیگر بچه ما پای سریال آقای مدیری ننشست. بدینترتیب دیدم ضعف از من است و اگر ما خلاءها را پر نکنیم دیگران هر طور که دلشان خواست این خلاء را پر میکنند. چرا ما نمیتوانیم یک سریال، یا یک گفتوگوی جذاب، یک برنامه سیاسی جذاب و ... در رسانهمان داشته باشیم؟ چرا نمیتوانیم یک طنز مثبت و جذاب، یک تبلیغات زیبا و مثبت داشته باشیم. به نظر میرسد ما سرمایهگذاری لازم را در حوزه رسانه نمیکنیم و رسانه ما تبدیل شده به یک بنگاه بزرگ تبلیغاتی که لا به لای آن هم چند برنامه پخش میشود. در حالی که قرار بوده تبلیغات لا به لای برنامهها پخش شود ولی الان برعکس شده است.
برای ساختن فرهنگ نمیشود زمان تعیین کرد
ما در حوزه فرهنگ نیازمند راهکارهای ایجابی هستیم و متاسفانه کمتر به آن میپردازیم. یعنی گویا هنوز تبیین نکردهایم که دقیقا از حوزه فرهنگ چه میخواهیم. راهکارهایی که به نظر شما میرسد چیست و دورنمای فرهنگی کشور را چگونه میبینید؟
طبیعتا همه قبول دارند که ساختن فرهنگ مثل ساختن یک ساختمان نیست که مثلا روزی یک رج بالا برود و پیمانکار هم در کوچه و خیابان تابلوی تبلیغاتی نصب کند و روی آن بنویسد که مثلا ۵۶۴ روز مانده به اتمام این پروژه! فرهنگ این گونه نیست، ما نمیتوانیم برای فرهنگ زمان تعیین کنیم و بگوییم تا ۶ ماه دیگر همه خانمها را باحجاب خواهیم کرد. هیچ کس نمیتواند این حرف را بزند. من به شما قول میدهم حتی امام زمان(عج) هم این حرف را نمیزنند. چون بنای خلقت بر اختیار آدمی است و اگر قرار شد ما اختیار داشته باشیم پس کسی نمیتواند از پیش برای ما تعیین تکلیف و پیشبینی غیرقابل خدشهای بکند. اما در عین حال، دشمن دارد برای ما این نقشه را میکشد و میگوید در پنجاه سال آینده دختران و پسران ایرانی اینگونه و آنگونه خواهند شد؛ چرا چنین پیشبینیای صورت میگیرد؟ این نشانه علم و غیب دشمنان ما نیست، بلکه نشانه برنامهریزی دقیق، پرکار و پرفکر فوق العاده آنها در عرصه فرهنگ است.
برای داشتن رهبری فکور و تیزبین، باید بارها خدا را شکر کنیم
این نشان میدهد که آنها از الان نشستهاند و دارند برنامهریزی میکنند؛ برنامهریزیهای بسیار دقیق با هزینههای گزاف و سرسامآور، به طوری که میدانند برای ۳۰ تا ۴۰ سال آینده قرار است چه اتفاق فرهنگی در فلان کشور بیفتد. حالا ببینید در مقابله با چنین دشمنانی ما باید چقدر خدا را شکر کنیم و شکر نعمت به جا آوریم که رهبری هوشمند داریم، رهبری فکور و دارای یک تیزبینی بسیار بالا که از قبل پیشبینی خیلی از اتفاقات را میکند. ایشان هم درست مانند امام خمینی(ره) است که در زمان قدرتمندی کمونیسم فرمود: «کمونیسم را دیگر باید در موزهها دید». همه تعجب میکردند از حرف ایشان و میگفتند این پیرمرد چه میگوید در حالی که کمونیسم به اوج قدرت خود رسیده است. ما دیدیم به ۱۰ سال نکشید که کمونیسم رفت پشت موزهها؛ «المومن ینظر به نورالله» مومن لیزری دارد و با آن میبیند که ما درکی از آن نداریم. رهبر انقلاب هم همین تیزبینی و هوشیاری را دارند و ما با داشتن چنین رهبر هوشمندی میتوانیم مثل یک پازل و جورچین قطعات و مولفههای مختلف را کنار هم بچینیم و با انجام این کار به ۲ چیز امید داشته باشیم: یکی این که خدا فرموده: «ان الله یدافع عن الذین آمنوا» یعنی اگر خدا ایمان ما را ببیند، از ما دفاع خواهد کرد. نکته دوم اینکه ما به تکلیف خود عمل کردهایم و میرسیم به آن جمله بلند حضرت امام(ره) که «ما مامور به تکلیفیم نه مامور به نتیجه». این که نتیجه چه خواهد شد مهم نیست. اما باید بدانیم که اگر امروز ما نتیجهای نمیگیریم به دلیل آن است که به تکلیفمان درست عمل نمیکنیم.
فرهنگ، تبعی، تشریفاتی و فانتزی نیست
یکی از مشکلاتی که رهبر انقلاب هم در فرمایشات ابتدای سال بر آن دست گذاشتند، تلقی اعتباری بودن یا تبعی بودن فرهنگ در نسبت با دیگر حوزهها از جمله اقتصاد است. ما باید تکلیفمان را با این موضوع روشن کنیم. مقام معظم رهبری در صحبتهایشان فرمودند که فرهنگ مهمتر از اقتصاد است، در ایدئولوژیهای غیر اسلامی خصوصا ایدئولوژی مارکسیستی و یا حتی به طور عملی در لیبرالیسم اقتصادی، همواره مبنا، اقتصاد است. اما اقتصادی که ما به دنبال آن هستیم اقتصادی است که مبنای آن فرهنگ است. یعنی فرهنگ زیر بنای اقتصاد قرار گیرد تا سمت و سوی مشخصی داشته باشد. از سوی دیگر نگاه تبعی نسبت به فرهنگ عوارض دیگری هم دارد متاسفانه در دورههای اخیر این نگاه اعتباری و تبعی به فرهنگ باعث شده که فرهنگ یک امر فانتزی در نظر گرفته شود، یعنی فرهنگ یک حیاط خلوتی است که اگر از جدیت زندگی انسانی خسته شدیم، برویم دوری هم در این حیاط بزنیم! مثلا برای تفریح و خوشگذرانی و گاهی هم برای اینکه نشان دهیم آدم فرهنگیای هستیم به سینما یا تئاتر برویم و یک فیلم یا نمایش ببینیم یا از دیگر محصولات فرهنگی هم به عنوان اموری فانتزی استفاده کنیم. نظر شما درباره این اصیل یا اعتباری بودن فرهنگ چیست؟
قطعا من با این موضوع موافقم که فرهنگ یک قطعه به اصطلاح تشریفاتی یا یک بخش فانتزی در زندگی نیست و از این نظر نمیتواند یک امر تبعی باشد. فرهنگ این نیست که مثلا خانهای را هر گونه که میخواهیم بسازیم و سفتکاریها و فوندانسیون آن را بریزیم و آخرش مثلا در بخش ظریفکاری ۲ تا تابلوی زیبا هم در خانه بزنیم و بگوییم فرهنگش هم درست شد! در حالی که آشپزخانه اوپن است و هر مردی که وارد خانه میشود، تا عمق آشپزخانه ما را که ناموس ما در آنجا کار میکند را میبیند؛ حالا بیایید بالای سر آشپزخانه هم یک تابلوی «و ان یکاد...» آویزان کنید. گاهی این تابلوها را میزنیم که فقط بگوییم این خانه، خانه یک مسلمان است! که هیچ تاثیر فرهنگی خاصی ندارد. فرهنگ به نظر من مانند تکتک آجرهایی است که برای بنای این ساختمان به کار میرود. یعنی باید لا به لای بنا استفاده شود. در کشور و جامعه هم باید همینطور باشد.
ببینید شخص معروفی در دانشگاههای علوم تربیتی هست به اسم «آبراهام مازلو» که از بزرگترین چهرههای روانشناسی امروز دنیا است. او یک طبقهبندی نیازها دارد که در آن نیازهای انسان را به ۵ طبقه تقسیم میکند. آنها که خیلی پز روانشناسی میدهند امروز میگویند ما تازه فهمیدیم مازلو چه گفته است!
هلندیهای قحطیزده حاضر نشدند نقاشی «رامبراند» را با غذا مبادله کنند
او اولین نیاز پایهای را نیازهای فیزیو لوژیک، نیازهای جسمی و جنسی میداند و میگوید تا انسان گرسنه است اصلا نمیتواند به بحثهای بعدی که مثلا «شخصیت» و «محبت» و «خودشکوفایی» و ... است بپردازد. به قول ما آدم گرسنه خدا نمیشناسد و شما باید اول او را سیر کنید. یا مثلا جوانی که سر تا پا غریزه جنسی است، شما نمیتوانید برایش سخنرانی کنید. اول باید نیاز جنسیاش در حد مشروع تامین شود، بعد به او بگویید این کار را بکن یا فلان کار را نکن.
اما حرف مازلو ۲ مثال نقض داشته است، یکی در اروپا و دیگری در عالم اسلام. در اروپا زمانی که در جنگ جهانی دوم مردم هلند گرفتار قحطی ناشی از جنگ شدند، آمریکاییها پیغام دادند که یک نقاشی از «رامبراند» در موزه آمستردام هست، شما آن را به ما بدهید و ما به جای آن، ۲ کشتی آذوقه به شما میدهیم. جالب اینجاست که مردم هلند با اینکه گرسنه بودند، این معامله را نمیپذیرند، یعنی با اینکه نیاز اولیهشان تامین نشده بود، حاضر نشدند مواریث فرهنگیشان را با ۲ کشتی نان و آب و غذا عوض کنند. این یک بلوغ فرهنگی است، آنها داشتند خودشکوفا میشدند و به قول آن شعر به مرحلهای رسیده بودند که بگویند «گر دنیی و آخرت بیارند / کاین هر دو بگیر و دوست بگذار / ما یوسف خود نمیفروشیم/ تو سیم سپید خود نگه دار».
اما مثال نقضی که در حوزه اسلام رخ داده که آنها هرگز آن را نخواهند فهمید، قصه جانفشانی حضرت ابالفضل(ع) است که همه وجودش تشنگی و نیاز به آب است و به آب هم میرسد و طبیعتا باید این آب را بخورد و سپس حرکت کند، اما مشتی آب در دست میگیرد ولی آب را روی آب میریزد و نمینوشد و آن میراث بلند فرهنگی خودش را حفظ میکند که « به خدا قسم اگر دستهای مرا هم قطع کنید / من هرگز دست از حمایت دینم برنمیدارم»
فرهنگ مانند اکسیژن در خون است که باید مدام حضور داشته باشد
بنابراین من معتقدم که فرهنگ اکسیژنی است که همراه خون باید در تمام جسم برود و بیاید. ما به این میگوییم فرهنگ نه اینکه به آن آقایی که هر کاری دلش خواست کرد و در بازار هر دورغی خواست گفت و در تجارتش هر کلکی خواست زد و سر مردم را شیره مالید و خون مردم را در شیشه کرد، اما روز عاشورا آمد یک پلو قیمهای برای امام حسین(ع) هم داد، بگوییم بسیار خوب، الحمدلله این آقا فرهنگ خوبی دارد. نه! این یک گول زدن فرهنگی است، یک خدعه و نیرنگ فرهنگی است. ما باید حواسمان باشد از این کلاهها سر ملت ما رفته، اما دیگر نرود. فرهنگ هنگامی محقق شده که انسان به یک مبانی فکری معتقد باشد و بر سر آن مبانی بایستد و عملا آنها را نشان دهد. درست مثل جناب ابوذر که شبی سکههای سرخ خلیفه برایش آمد تا زبان سرخ او را ببندد. اما او نپذیرفت و سکهها را پس فرستاد، در حالی که تاریخ میگوید ابوذر همان شب را گرسنه خوابید، ولی رشوه قبول نکرد.
ولی یک نکته بسیار مهم اینجا هست. یادمان باشد که این نمونهها استثنایی هستند و فقط برای نقض قاعده علمی کاربرد دارند، اما شما در کوچه و بازار این نمونهها را نمیبینید. «افواجا»ی قرآن این مثالها نیست. این فوج فوج مردم شرایطی دارند که ما باید در ارتباط با آنها بخش اقتصاد را به خاطر کمک به فرهنگ درست کنیم. یعنی اگر خواستیم فرهنگ آنها درست شود، شکوفا شود و به کمال برسد، باید اقتصاد را مدنظر داشته باشیم
تقدم فرهنگ بر اقتصاد، به معنای بیتوجهی به اقتصاد نیست
ما هم فرمایش رهبری را با گوشت و پوستمان قبول داریم که «فرهنگ مقدم بر اقتصاد است»، ولی اگر اقتصاد نباشد، فرهنگی هم نمیماند. من هم فکر نمیکنم منظور رهبری این است که فرهنگ را بدون در نظر گرفتن اقتصاد و معیشت پیش ببریم. آدمی را فرض کنید که اجاره خانه اش مانده و صاحب خانه به او اولتیماتم داده که اسبابتان را بیرون میریزم، بچهاش را به خاطر عدم پرداخت پول در مدرسه ثبت نام نمیکنند، خانومش میگوید میخواهیم عروسی برویم باید یک ربع سکه تهیه کنی تا هدیه بدهیم و آبرویمان نرود و ... حالا شما فرض کنید من برای این آدم سخنرانی کنم که آقا شما باید در نماز حضور قلب داشته باشی، او میگوید حاج آقا من فقط در نماز «حضور قبر» دارم، نه «حضور قلب»! چونکه با این اوضاع اقتصادی اصلا نمیشود به این مسائل فکر کرد.
به همین خاطر من فکر میکنم باز به نوعی پایه اقتصاد است، چون فرهنگ باید بر آن پایه استوار شود. ما باید مجموعهای ببینیم، یعنی یک پازلی با قطعههای مختلف داریم که هر قطعه باید در جای خودش نهاده شده باشد. آن وقت در این مجموعه و در این طرح، فرهنگ اسلامی را متجلی خواهیم دید؛ آنجایی که یک بانو برای پاک دامنیاش حاضر است تا مرز مرگ بایستد و یا یک جوان برای غیرت مسلمانی اش حاضر است جانش را بدهد. اینگونه میتوان گفت فرهنگ اسلامی محقق شده است.
ماجرای جوانی که برای انجام حکم امام(ره) ازدواجش را عقب انداخته بود
من با جوانی در یکی از کشورهایی اسلامی آشنا شدم که در یک دانشگاه انگلیسی تحصیل میکرد، من را دعوت کرد به خانه خودش. من تصمیم داشتم با او صحبت کنم که چرا زن نمیگیرد و همچنان مجرد است! این فرد یک خانواده متدین داشت و از آن آدمهایی بود که هر وقت او را گم میکردید، میتوانستید در مسجد پیدایش کنید. به او گفتم تو که همه چیز داری و وضع مالی تو هم خوب است، چرا ازدواج نمیکنی؟ به من گفت که آقا من اتفاقا خیلی وقت است که میخواهم ازدواج کنم، ولی یک فکر من را درگیر کرده و آن حکم امام(ره) درباره سلمان رشدی است که باید به هلاکت برسد. این جوان به من میگفت، امام فرمودند «اگر خودم جوان بودم این کار را میکردم ولی حیف که پیرم و ناتوان هستم.» من به او گفتم خوب این چه ربطی به ازدواج شما دارد؟ جوان گفت اخیرا دانشگاه ما یک بورس و اردوی علمی برای انگلستان ترتیب داده و اگر من پایم به آنجا برسد، نباید این حکم امام(ره) را در حدی که میتوانم انجام دهم؟ و اگر من رفتم برای این کار، ممکن است هزار اتفاق پیش بیاید، کشته شوم، معلول شوم، زندانی شوم و خیلی از موارد دیگر. خوب چرا باید دختر مردم را بیاورم اینجا و اسیر خودم کنم؟ من اصلا از این حرف و نگاه این شخص مبهوت شدم و ماندم که خدایا این آدم چه فکری میکند و ما کجا هستیم! به قول حافظ «صلاح کار کجا و من خراب کجا / ببین تفاوت ره از کجاست تا کجا»! من خیال کردم این جوان آمده اینجا به این کشور خوشگذرانی کند و حالا یه نمازی هم میخواند. ولی ببینید چه چیزهایی در فکرش هست! به قول مولانا «چون خیالی آمد بر دل نشست / هر کجا که میگریزی با تو هست» یعنی اگر فرهنگ باشد، اگر یک مسلمان در لاس وگاس آمریکا هم باشد، باز به مسلمانی خود عمل میکند.
ما اگر بتوانیم این چنین فرهنگ را در افراد نهادینه کنیم، تا فرهنگ مثل خون حتی در موی رگهای افراد هم جریان داشته باشد، یعنی آنها را به جایگاهی رساندهایم اگر بخواهد مقام و منزلت و پول خود را هم از دست بدهد، حاضر نیست دروغ بگوید. این فرهنگ مورد تایید اسلام و پیشوایان ما است و در مجموع خود خدا هم همین را دستور میدهد که البته کار برای چنین تاثیرگذاری فرهنگیای، کاری قطعا سخت و سنگین است که امیدوارم از پس آن بربیاییم.
در دوران سازندگی ریلهای قطار فرهنگ بد کار گذاشته شد
آقای نقویان، اگر بخواهیم قدری انضمامی و تاریخیتر بحث کنیم، به نظر میرسد که دولتهای گذشته خیلی با هم فرقی نداشتند، همه دولتها در بحث فرهنگ تقریبا به یک شکل عمل کردهاند، یک وجه بین همه آنها مشترک بوده و آن هم این است که نگاه آنها به عرصه فرهنگ نگاه ابزاری و تبعی بوده و بیشتر جنبه بگو بخند داشته است. مثلا اینکه با هنرمندان بگردیم و بگو بخندی داشته باشیم و این رابطه گاهی هم جنبههای هیجانی پیدا کرده است. به نظر من این نگاه ضربه سنگینی به فرهنگ زد، زیرا ما را اسیر یک غفلت دامنهدار کرد. فکر میکنم با توجه به این شرایط است که رهبری تعبیر «شوخی با فرهنگ» را مطرح میکنند و تاکید دارند که عرصه فرهنگ، عرصه شوخی نیست. مایلم از منظر شما که سینه پردردی هم از این مسائل دارید، نگاهی به عملکرد این آقایان داشته باشیم و بگویید از نظر شما ایرادات اصلی در کجا بوده که هنوز نتوانستهایم آن بهره فرهنگی شایسته را ببریم؟
من اخیرا یک تعبیری ارائه دادم که فکر میکنم در اینجا راهگشا باشد. من فکر میکنم از زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی یک ریلی کج گذاشته شد که هر دولتی هم بعد از آن آمد، متاسفانه در خیلی از مسائل از جمله فرهنگ قطارش را در همان ریل حرکت داد. به نظر من کم هستند امیرکبیرهایی که این ریل را اساسا عوض کنند، چون اساسا این ریل اشتباه گذاشته شد. ما باید بگردیم و چنین افرادی را پیدا کنیم تا دوباره کار ریلگذاری را انجام دهند. من معتقدم آدمهایی هستند که بتوانند این ریل را عوض کنند.
امیرکبیر میگوید «اداره امور با توصیه عمه و خاله نمیشود»
یک سندی از جناب امیرکبیر وجود دارد که در آن صراحتا به شاه مینویسد «اعلاحضرت بدانند که اداره امور مملکت با توصیه عمه و خاله نمیشود»! یعنی تعارف بردار نیست. حضرت آقا هم به چنین چیزی اشاره دارند و میفرمایند که فرهنگ تعارف برنمیدارد یا به قول امیرکبیر با توصیه عمه و خاله نمیشود. اگر ما باور کردیم که فرهنگ مثل خون باید در رگهای این مملکت جاری شود، آن وقت باید یک کار خونی کنیم، یعنی بحث خون و خونریزی مطرح است. ما باید جدی پا به عرصه بگذاریم و تا پای جان برای فرهنگمان بایستیم.
اقتصاد و فرهنگ دو بال هستند که باید با هم رشد کنند
زمانی جناب آقای هاشمی شعارشان این بود که ما باید ابتدا اقتصاد را درست کنیم، بعدا به فرهنگ بپردازیم. این شعار معروف است در حالی که آن زمان که ما بچه طلبهای بیش نبودیم هم فکر میکردیم اقتصاد و فرهنگ دو بال همراه و همسان هم هستند که باید با هم رشد کنند. اگر مردم حسابی وضع مالیشان خوب شد، فارغ از دغدغههای اخلاقی چون «حیا دختران»، «غیرت پسران»، «پاکی و نجابت» و ما فقط به این فکر کنیم که فعلا از هر راهی که شد، فقط پول در بیاوریم میشویم مثل کمونیستها یا فاشیستها که میگویند هدف وسیله را توجیه میکند! در چنین شرایطی آدم به راحتطلبی و اندک اندک به عیاشی آشنا میشود و خو میگیرد. دیگر چنین آدمی را نمیتوان نماز شب خوان کرد.
شهید مطهری یک تحلیلی دارند و میگویند که پیامبر(ص) همراه و همگام با رشد وضع اقتصادی مردم نمیگذاشتند که معنویت آنها افول کند؛ در مدینه وقتی که مسلمانان در جنگها غنایم زیادی به دست آوردند و همسر دوم گرفتند، پیامبر(ص) دهه آخر ماه رمضان همه را وادار کردند که بروند اعتکاف؛ آنها به پیامبر(ص) گفتند ما تازه ازدواج کردیم پیامبر(ص) میفرمود حالا برویم مسجد و نگذارید این ده روز آخر ماه رمضان از دستتان برود، ان شاء الله بعد از ماه مبارک رمضان در خدمت همسرانتان باشید. یعنی پیامبر(ص) مثل یک کفه ترازو هر دو حوزه فرهنگ و اقتصاد را با هم پیش میبردند.
در این شرایط عدهای هم بودند که میگفتند اگر ما حتی نان هم نداشته باشیم، مهم نیست باید نمازمان را بخوانیم و دختر ما نباید چادرش را از دست بدهد. اما این نسخه برای عموم قابل اجرا نیست و فقط برای استثنائات است. این را نباید فراموش کنیم که عموم مردم را در نظر بگیریم، اگر بتوانیم این دو را با هم داشته باشیم یعنی جوری شدهایم که قرآن میگوید.
اما متاسفانه به نظر میرسد که ما در حوزه فرهنگ دچار یک دگماتیسم ناشی از جهالت و نادانی شدهایم که حتی بچه مذهبیهای ما هم فرهنگ را درست نمیفهمند، غیر مذهبیها و روشنفکرنماهای ما هم که دیگر هیچ! شما ببینید جوانانی که امروز مشکلات فرهنگی دارند، ۹۰ درصدشان محصول بعد از انقلاب هستند، یعنی ما نتوانستهایم آنها را درست تربیت کنیم. به همین جهت من کاملا موافقم که این ریلهای قطار فرهنگ، ریلهایی هستند که کاملا بد کار گذاشته شدند و باعث شدند متفکران، دانشمندان و دلسوزان اندک اندک برکنار شوند. یادمان باشد امیرالمومنین(ع) در عهد نامه مالک میفرمایند «مالک اولین حلقه دور تو باید منتقدین تو باشند».
انتقاد، انتقاد است، دلسوزانه و مغرضانه ندارد
اعتقاد من در خصوص انتقاد این است که ما در تقسیمبندی اسلامی اصلا تقسیمی با عنوان «انتقاد دلسوزانه» و «انتقاد مغرضانه»، نداریم. یعنی حتی اگر میدانیم کسی از روی غرض و مرض انتقاد میکند، ولی انتقادش درست است باید به آن توجه کنیم و خودمان را اصلاح کنیم. حتی اگر کسی ضدانقلاب است ولی انتقادش درست است، تازه میشود مصداق «عدو شود سبب خیر، گر خدا خواهد»! یعنی آن آدم مغرض و ضدانقلاب، ناخواسته دارد به ما خدمت میکند. اما ممکن است یک دوست انتقادی نابهجا کند، اگر چه دوست است ولی ممکن است انتقاد او درست نباشد. یعنی ما در تقسیمبندی انتقاد، «انتقاد وارد» و «انتقاد ناوارد» داریم ولی نباید آن را به «مغرضانه» و «سازنده» تقسیم کنیم. الان هم آقای رئیس جمهور چند بار فرمودهاند «آنهایی که به ما انتقاد دلسوزانه میکنند»! ما اصلا چنین چیزی نداریم، ما انتقاد وارد و ناوارد داریم اگر انتقاد وارد است میپذیریم و اگر ناوارد باشد نمیپذیریم. مثل اینکه بنده عبا را پشت و رو پوشیدم، یکی در جمع داد میزند که «آشیخ تو هنوز نمیتوانی عبایت را درست تن کنی، حالا میخواهی مردم را هدایت کنی؟» من باید عبایم را درست کنم و از او تشکر هم کنم ولو که داد زده باشد و آبروی من را برده باشد، یعنی اگر هم با غرض رفتار کرده ولی باز به من خدمت کرده است.
بنابراین یکی از مشکلات اصلی فرهنگی ما در دوران بعد از انقلاب این شد که به منتقدین خیلی اجازه انتقاد ندادیم و همه را با این چوب که تو داری سیاهنمایی و تخریب میکنی کنار زدیم. ما الان بیشتر دنبال این مسئله میگردیم که عیب خودمان معلوم نشود و عیب طرف مقابل را بزرگ کنیم؛ اصلا هم توجه نداریم که در این دعوای عیبجویی مسئولان از یکدیگر چه بلایی بر سر این نظام و ملت آمده است.
لینک مطلب: | http://h3nn.ir/News/8130.html |