قدر مسلم یکی از دورانهای حساس زندگی آدمی پس از دوران کودکی که نیاز به حمایت عاطفی، روانی و جسمانی در آن بسیار احساس میشود، دوران سالمندی است.
به گزارش شبکه خبری هزاره سوم به نقل از مشرق، در دوران سالمندی زندگی فرد دستخوش تغییرات زیادی میشود که گاهاً برای فرزندان قابل درک نیست و همین موضوع و برآورده نشدن نیازهای سالمندان موجب میشود که مشکلات جسمی و روحی فراوانی را متحمل شوند. حال اگر این سالمند به دلیل فوت همسرش یا عدم ازدواج در دوران جوانی مجبور به گذران این دوران به تنهایی باشد، مطمئناً با آسیبها و مشکلات مضاعفی باید روبرو شود و این درحالی است که متاسفانه پذیرش ازدواج سالمندان در جامعه ما متأثر از شرایط خاصی است که موافقت فرزندان و خانواده فرد سالمند از جمله همین شرایط خاص است.
خجالت میکشم ازدواج کنم
خانم کرمی زن 62 سالهای است که نزدیک به ده سال است همسر خود را از دست داده و از اینکه روزها و گاهی هفتههایی را مجبور است به تنهایی بگذراند، ابراز ناراحتی میکند. او میگوید: «متأسفانه از نگاه بسیاری از افراد کارکرد ازدواج تنها تأمین نیازهای جنسی است و همین مسئله هم باعث شد من از این خواسته چشمپوشی کنم. در واقع خجالت میکشیدم حتی زمانی که خواستگارانی هم داشتم، با فرزندانم در این خصوص حرف بزنم. در هر حال زمانی که همسرم را از دست دادم، قدری جوانتر بودم و فرصتهای بیشتری داشتم اما به دلیل این طرز تفکرات و نگاههای خاصی که نه تنها فرزندانم، بلکه بسیاری از اطرافیانم نسبت به ازدواج مجدد من داشتند، این کار را انجام ندادم، به خصوص اینکه فکر میکنم این نگاهها در مورد زنان بیش از مردان باشد.»
امید به زندگی و نشاط در من بیشتر شده است
آقای قاسمی نیز که 67 سال دارد و بازنشسته شرکت نفت است و پنج سال است که همسر اولش را به دلیل تصادف از دست داده، در مورد ازدواج مجددش میگوید: «وقتی که دو سال از فوت همسرم گذشت و رفت و آمد فرزندان و اقوام کم کم کمتر شد، بسیار احساس تنهایی میکردم، البته بگذرد که برای خورد و خوراک و کارهای دیگر روزمره هم با مشکل مواجه بودم اما دلیل اصلی که به فکر ازدواج مجدد افتادم، حس تنهایی و دلتنگی بود. بیشترین کارکرد ازدواج در جوانی، رفع نیاز جنسی و تولید مثل است اما در پیری من گمان میکنم مهمتر از آن، رفع نیاز عاطفی و حمایت متقابل است. در همسایگی ما خانمی زندگی میکرد که او نیز همسرش را از دست داده بود و مانند من فرزندانش هر کدام به سراغ زندگی خود رفته بودند و گاهی به او سر میزدند. البته ابتدا هم از طرف آن خانم و هم دیگران قدری از انجام این کار ناامید شدم، اما بعد از صحبت و گفتوگو توانستم آنها را به این کار متقاعد کنم و حالا بعد از شش ماه امید به زندگی و نشاط و شادابی در من و همسرم بیشتر از قبل شده است و همین برای ما کافی است.»
باید تابوهای فرهنگی را از میان برداشت
دکتر رابعه موحد، روانشناس نیز در خصوص ازدواج مجدد افراد سالمند میگوید: «نکته نخستی که باید به آن اشاره کنم، وجود تابویی است که در این زمینه وجود دارد و وظیفه ما این است که تابوهایی که فرهنگمان برای ما ایجاد کرده است را از میان برداریم. نکته دیگر اینکه باید توجه داشته باشیم خصوصیات دوران سالمندی بسیار حائز اهمیت است و همین خصوصیات است که ضرورت ازدواج سالمندانی را که به تنهایی زندگی میکنند را مورد تأکید قرار میدهد.»
این روانشناس ادامه میدهد: «همانطور که میدانید سن تعریف شده برای سالمندی در هر کشوری متفاوت است و در کشور ما میتوانیم این سن را شروع دوران بازنشستگی بدانیم. یعنی تقریباً 60 سالگی که دوره فعالیت و کارایی فرد برای جامعه تا حدود بسیار زیادی اتمام یافته است و متأسفانه آنچه که گذران این دوران را برای سالمندان مشکل میکند، تنها شدن است. چرا که عده زیادی از آنها، همسران خود را از دست میدهند و از آنجا که فرهنگ ما ازدواج را تنها رفع نیاز جنسی میداند، بسیاری از این افراد از ترس همین تصور دیگران تن به ازدواج نمیدهند. در هر حال باید توجه داشت که تنها کارکرد ازدواج، رفع نیازهای جنسی و تولید مثل نیست. گرچه این نیازها نیز بسیار مهم است و شاید بتوان گفت در دوران جوانی فردی که برای ازدواج اقدام میکند، تولید مثل و رابطه جنسی برای او حائز اهمیت است، اما مطمئناً او نیز به دنبال اهداف دیگری نیز هست و اصل پیدا کردن جفت است؛ جفتی که برای تعامل، همدلی، همدردی و پرکردن تنهایی، فرد به او نیاز دارد.»
عدم کارایی و بروز احساس پوچی
دکتر موحد، ضمن اشاره به اینکه در دوره سالمندی به دلیل عدم مشغولیتهای شغلی و اجتماعی، فرد ممکن است با بحران مواجه شود، تصریح می کند: «قدر مسلم کاهش فعالیتهای اجتماعی و شغلی باعث میشود که روابط اجتماعی فرد نیز کاهش پیدا کند، حال اگر در این بین فرد سالمند به هر دلیلی تنها شود، گذران شرایط برای او مشکلتر خواهد بود و ممکن است با بحران مواجه شود. فرد احساس میکند که کارایی خود را از دست داده است و وجودش بیمصرف و بیهوده است و تمام اینها موجب بروز احساس پوچی در فرد میشود. زمانی که فرد به سن سالمندی میرسد، اگر فرزند یا فرزندانی داشته باشد، قدر مسلم باید ازدواج کرده و به سراغ زندگی خود رفته باشند. بنابراین او آشیان خود را خالی میبیند و ترس از تنها شدن مدام همراه اوست. بخصوص با کمشدن یا قطع شدن فعالیتهای شغلی و اجتماعی او. در واقع خالی شدن خانه با فوت همسر برای این افراد بیماری افسردگی را نیز به همراه دارد.»
وی خاطر نشان می کند که: «باید توجه داشت که سالمندان نیز حق زندگی دارند و تا زمانی که زندهاند، باید زندگی کنند. نباید فراموش کرد که سالمندان وظایفشان را نسبت به جامعه و فرزندانشان ایفا کردهاند و حق خوب گذراندن دوران سالمندی برای آنها باید محفوظ باشد و نکته دیگری که نباید فراموش شود، این است که وقتی سالمندی احساس افسردگی و پوچی کند، به دنبال سیستم ایمنی بدن خود برای بیماریهای جسمانی خود نمیرود و در نتیجه دچار بیماریهای جسمانی متعددی میشود. در هر حال هزینههای سالمندی بر دوش جامعه باید باشد و این در تمام کشورها دیده میشود، یعنی جامعه از این افراد حمایت میکند، گرچه ما گاهی شاهد کمرنگ شدن این حمایتها از سوی دولتمردان هستیم اما جوامع از آنجا که نمیخواهند هزینههای سرسامآوری برای بیماری سالمندان پرداخت کنند، پیشگیری را سرلوحه خود قرار میدهند تا این افراد باری بر دوش جامعه نباشند.»
ازدواج مانع افسردگی و انزوا در سالمندان میشود
این روانشناس همچنین می افزاید: «برای آنکه سالمندانی که به تنهایی زندگی میکنند و همسری ندارند بتوانند به خوبی زندگی کنند و این دوران را به سلامت بگذرانند، بهترین کار ازدواج است. چرا که تنهایی، احساس پوچی میآورد و احساس پوچی، افسردگی. البته وقوع این امر برای زنان و مردان سالمند متفاوت است و به دلیل همان فرهنگی که به آن اشاره کردم، زنان سالمند ما مشکلتر از مردان میتوانند تن به این کار دهند یا شرایط برای آنها سختتر فراهم میشود. زن60 سالهای که به تنهایی زندگی میکند شاید به مرور برای خود انگیزه ایجاد کند که مثلاً امروز دخترم میآید یا فردا پسرم میآید، اما در هر حال این زن به دلیل مشغلههای فردی و اجتماعی فرزندانش در حاشیه قرار میگیرد و این موجب میشود که گمان کند مزاحمت برای فرزندانش ایجاد کرده و باری بر دوش آنهاست. بنابراین یک ازدواج مجدد که درست و سنجیده صورت گیرد، میتواند باعث شود که دو فرد سالمند دوباره همدم هم باشند و این یعنی افزایش امید به زندگی که ضد افسردگیست.»
موحد همچنین ضمن اشاره به اینکه تنهایی لزوماً فیزیکی نیست، ادامه می دهد: «وقتی که فرد ازدواج میکند، مورد محبت همسر خود قرار میگیرد و محبت میکند و این یعنی شروع دوباره زندگی و داشتن انگیزه برای ادامه آن. بنابراین تنهایی لزوماً فیزیکی نیست و ما گاهی از نظر روحی و روانی نیاز به همراه داریم. در غیر این صورت، فرد سالمند به دلیل نداشتن انگیزه ممکن است که به انزوا کشیده شده و تحریکپذیر شود، یعنی خیلی زود رنجیدهخاطر میشود، یعنی با هر کار و محبتی که نسبت به او میشود، این نتیجه را میگیرد که باری بر دوش فرزندانش است و این برای روان و روح او خوشایند نیست. به همین دلیل من توصیه میکنم که سالمندان تنهای ما ازدواج کنند چراکه شروع زندگی مستقل یعنی از حاشیه خارجشدن و دوباره اصل قرار گرفتن.»
ضرورت تبلیغ و فرهنگسازی
وی در پایان بیان اشاره می کند که: «نکته آخری که باید به آن اشاره کنم، این است که این امر نیاز به فرهنگسازی و تبلیغ دارد و برای کمک به سلامت روانی و جسمی سالمندان بسیار لازم و ضروری است، البته باید در کنار آن کانونهایی نیز وجود داشته باشند که این رویه را سرعت ببخشند، با معرفی افراد سالمند به یکدیگر، به خصوص معرفی زنان سالمند ما که نسبت به مردان با موانع بیشتری مواجهاند و خودشان نمیتوانند مستقیم اقدام به این کار کنند. باید در این کانونها مشاورانی حضور داشته باشند که افراد بدون مراجعه به فرزندان و اشنایانشان با مشاوره و راهنمایی این کارشناسان و با در نظر گرفتن تمام جوانب به یکدیگر معرفی شوند و زندگی سالمتری را در پیش بگیرند.»