لحن این روزهای روحانی نسبت به آمریکا،به گونهای است که گویی او از راهی طولانی و پرپیچ وخم بازگشته و اکنون،خسته و زخمخورده در انتهای مسیری قراردارد که قدم نهادن در آن را برای دیگران،«دیوانگی»میخواند.
به گزارش شبکه خبری هزاره سوم؛ روزهای نخست آبان، تصاویر حضور محمّدجواد ظریف در کشورهای آفریقایی و افتتاح یک بیمارستان در «اوگاندا» واکنش کاربران شبکههای اجتماعی را برانگیخت. همان روزها، اسحاق جهانگیری که برای شرکت در اجلاس کشورهای دی 8 به ترکیه سفر کرده بود، در دیدار با رجب طیب اردوغان از ضرورت به کارگرفتن پول ملّی در مبادلات دوجانبه سخن گفت.
معاون اوّل رئیسجمهور که چند ساعتی بیش از بازگشتش نگذشته بود، راهی سالن اجلاس سران شد تا در مراسم روز ملّی صادرات سخنرانی کند. جهانگیری از تغییر ساختار وزارت خارجه خبر داد: «وزارت امور خارجه در حال تغییر ساختار خود است و میخواهد مرکز سیاست خارجه را دیپلماسی اقتصادی قرار دهد و معاونت اقتصادی، موضوع اصلی این وزارتخانه بشود.»
چند روز بعد عبدالرضا رحمانی فضلی نامهای به اسحاق جهانگیری نوشت و در آن از تشکیل «قرارگاه مردمی اقتصاد مقاومتی» خبر داد. قرارگاهی که به گفته معاون اقتصادی وزیر کشور، قرار است زمینههای حضور اقشار مختلف مردم در اقتصاد را فراهم کند.
اینها همه نشانههایی از یک واقعیت بود. واقعیتی که نقطه عطف آن را چند روز بعد، شخص حسن روحانی رقم زد. رئیس جمهور که برای تکمیل کابینه به بهارستان رفته بود، رویه خود مبنی بر محترمانه سخن گفتن با آمریکا را کنار نهاد و آشکارا، کنایه زدن را در دستور کار قرار داد: «اگر آمریکا یک رژیم هم باشد، این تعهد یک رژیم در برابر یک نظام بزرگ به نام جمهوری اسلامی ایران است...».
به گزارش فارس، روحانی به این بسنده نکرد و کلیدواژهای را به کار برد که فردای آن روز، بر تارک بسیاری از روزنامههای صبح نشست: «امروز آمریکاییها به بعضی از کشورهای شرق آسیا پیغام مذاکره میدهند؛ مگر دیوانه شدند که با شما مذاکره کنند».
در حالی که مذاکره، دال مرکزی گفتمان روحانی در سراسر دولت یازدهم بود، حال باید بررسی کرد که کدام اتفاق یا اتفاقات باعث شده که او، مذاکره را دیوانگی بداند.
لحن و ادبیات این روزهای روحانی نسبت به آمریکا، به گونهای است که گویی او از راهی طولانی و پرپیچ و خم بازگشته و اکنون، خسته و زخمخورده در انتهای مسیری قرار دارد که قدمنهادن در آن را برای دیگران، «دیوانگی» میخواند.
حسن روحانی از چه راهی برگشته؟ راز رویکردهای متفاوت دولت دوازدهم که به نشانههایی از آن اشاره شد چیست؟ رئیس جمهور، دیگران را از گام نهادن در کدام مسیر نهی میکند؟
باید قدری به عقب برگردیم، جایی که حسن روحانی تنور سرد انتخابات 92 را با یک جمله داغ کرد: «سانتریفیوژ باید بچرخد، چرخ اقتصاد و زندگی مردم هم باید بچرخد». راهکار چرخیدن چرخ کارخانهها را هم در این سخن روحانی به خوبی میتوان دید: «بنده معتقدم مذاکره با آمریکا راحتتر از مذاکره با اروپاست چرا که اروپاییها به دنبال "آقا اجازه" از آمریکا هستند. ... آمریکاییها کدخدای ده هستند، با کدخدا بستن راحتتر است...».
قرعه دولت یازدهم به نام حسن روحانی زده شد و او برای حل و فصل نهایی پرونده هستهای ایران، خیزی بلند برداشت. روحانی ابتدا، موافقت رهبر انقلاب برای ارجاع پرونده هستهای از شورای عالی امنیت ملّی به وزارت خارجه را گرفت و محمّدجواد ظریف که از دیپلماتهای مورد اعتماد خود و آیتالله هاشمی رفسنجانی بود را به مجلس معرفی کرد تا همه چیز مهیای آغاز دورانی جدید در روابط خارجی ایران و مذاکره با رویکردی تازه باشد.
مذاکره، نه صرفاً ابزاری برای حل و فصل یک پرونده خاص در حیطه سیاست خارجه، بلکه شاهکلیدی بود در دست روحانی تا به وسیله آن، بسیاری از قفلهای داخلی نظیر رکود، تورم، اشتغال، مسکن و سایر معضلاتی برای حل و فصل آنها از مردم رأی ستانده بود را بگشاید. شاید وعده 100 روزه مشکلات نیز مبتنی بر همین پیشفرض، فرا روی افکار عمومی نهاده شد.
با اینکه بسیاری از کارشناسان با در نظر گرفتن تجارب گذشته، نسبت به چیدن همه تخم مرغها در سبد مذاکره به روحانی هشدار دادند، اما پاسخ او به همه این نصایح، یک حرف بیش نبود: «تحریمهای ظالمانه باید از بین برود تا سرمایه بیاید. تا مسئله محیط زیست حل شود. تا اشتغال جوانان حل شود. تا صنعت جامعه حل شود. تا آب خوردن مردم حل شود. تا منابع آبی زیاد شود. تا بانکهای ما احیا شود ...».
توافق ژنو در سه ماه نخست دولت، هرچند توافقی اولیه به شمار میآمد اما برای روحانی که باید گزارش فعالیتهای چندماهه خود را به مردم ارائه میکرد صید بزرگی به شمار میآمد.در این میان، نخستین سفر روحانی به سازمان ملل، تبدیل به یک نقطه عطف شد. گفتوگوی تلفنی رؤسای جمهور ایران و آمریکا برای نخستین بار پس از انقلاب، تبدیل به بمب خبری رسانهها شد و موجی از اظهارنظرهای مخالف و موافق را به راه انداخت. همان روزها بود که زمزمههای راهاندازی پرواز تهران-نیویورک نیز به گوش میرسید. این اظهار روحانی که «اوباما را فردی مؤدب و باهوش یافتم» نیز بیانگر این بود که دوران تازهای در حال رقمخوردن است.
به موازات رفت و آمدهای پرحجم دیپلماتیک، در داخل نیز طیف چشمگیری از رسانهها با فعال کردن روزشمار توافق، در حال آمادهسازی افکار عمومی برای توافقی تاریخی بودند، به گونهای که دنیای بدون توافق ایران و 1+5 به هیچ وجه قابل تصور نبود! کمی بعد که زمزمههای توافق قوت گرفت، این رسانهها مشغول زمینهسازی برای یک دوران گذار شدند. دوران گذاری که قرار بود ایران را پس از سه دهه رویارویی با آمریکا، تبدیل به عضو جامعه جهانی کند!
در حالی که انقلاب، دوران جدیدی از روابط خارجی را تجربه میکرد و خطوط مختلفی حول سیاست خارجهی جمهوری اسلامی شکل گرفته بود، اما خط اصلی و حقیقی انقلاب هیچگاه گم نشد و فردی وجود داشت که با رصد دقیق شرایط و گامهای دشمن، خط اصلی را برای افکار عمومی تفسیر میکرد و نسبت به حیله گری و بدعهدی طرف مقابل به دوستان هشدار میداد. صاحب جمله ماندگار «کلید حل مشکلات در ژنو و لوزان و نیویورک نیست»، آنچه که امروز دیوانگی خوانده میشود را آن روزها در خشت خام میدید و در حالی که مهندسی افکار عمومی به گونهای رقم خورده بود که همه چیز حکایت از یک توافق تاریخی و گشایش ماندگار داشت، در همان ابتدای مذاکرات، این پیشبینی تاریخی را رقم زد: «مذاکره در موضوعات خاص اشکالی ندارد؛ منتها گفتم من اعتماد ندارم، خوشبین نیستم به مذاکره، لکن میخواهند مذاکره کنند، بکنند؛ ما هم به اذنالله ضرری نمیکنیم. یک تجربهای در اختیار ملّت ایران است که...این تجربه ظرفیّت فکری ملّت ما را بالا خواهد برد.»
قطار پر سر و صدای مذاکرات که از ایستگاه «ژنو» و «لوزان» عبور کرده بود سرانجام به نقطه پایانی خود در «وین» رسید و پس از 11 سال کلنجار ایران و غرب، منجر به توافقی شد که باعث ترک خوردن دیوار تحریمها شد؛ البته نه در واقعیت، بلکه صرفاً در اذهان جامعه!
هر چه از «صبح بدون تحریم» فاصله گرفتیم، نه تنها خبری از گشایش و ورود به مسیر جدید نبود، بلکه گویی به یک «دوربرگردان» نزدیک میشدیم و توافق، چیزی جز از سر گیری دور تازهای از فشار علیه ایران نبود، اما این بار ذیل آنچه که خود پای آن را امضاء کرده بود؛ یعنی برجام!
حسن روحانی که فرستادهاش به سازمان ملل با دست رد دولت باراک اوباما مواجه شده بود و دو میلیارد دلار از اموال کشورش را بلوکه شده میدید شاید خیلی زود دریافت که توافق، نه مشکل آب را حل خواهد کرد و نه مسکن و تورم را؛ لذا اظهارات برجامیاش، انتزاعیتر شد. اگر تا دیروز سخن از چرخیدن چرخ کارخانه و حل مشکل آب آشامیدنی بود، امروز دفع سایه جنگ، اثبات دروغگویی آمریکا و مسائلی از این قبیل مطرح میشد.
انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نزدیک بود و ادامه حیات برجام برای دولت ایران، مستلزم استمرار دولتی بود که پای توافق را امضاء کرده بود؛ از این رو، تصویر هیلاری کلینتون، پای ثابت صفحه نخست بسیاری از رسانههای داخلی شد. اما روی کار آمدن دونالد ترامپ همه محاسبات را بهم زد. وضع پیاپی تحریم علیه ایران و توهینهای کم سابقه به ملت ایران از سوی رئیس جمهور جدید، روحانی را به نقطهای رساند که از تریبون مجلس شورای اسلامی مذاکره با آمریکا را دیوانگی بنامد.
امروز اما روحانی از یک «راه طی شده» سخن میگوید و اگر چه 4 سال عمر دولت او و ملّت ایران پای بدست آمدن تجربهای ذیقیمت و تاریخی برای او ریخته شد، اما به هر تقدیر تغییرجهت کنونی او را باید به فال نیک گرفت و از آن استقبال کرد. آنچه به عنوان نشانههای این تغییر مطرح شد، شاید نشانههایی چندان قوی و کافی به نظر نرسد و تا نقطه مطلوب فاصله داشته باشد، اما نباید فراموش کرد که این هنوز آغار راه است و باید به روحانی و تیمش فرصت داد.
حسن روحانی امروز در نقطهای سرنوشتساز ایستاده و برای مسیر طولانی پیش رو، بیمها و امیدهایی را پیش روی خود میبیند. عبرت گرفتن هرچه بیشتر از آنچه امروز دیوانگی میخواند و ادامه دادن مسیر این روزهای خود، امیدهای پیش روی اوست. در مقابل، یکی از بیمها این است که او بخواهد اروپا یا همان شرکای اصلی آمریکا را جایگزین آمریکا کند. بیم دیگر آن است که او باز هم قصد چشیدن مزه مذاکره با آمریکا کند! چه اینکه نشانههای آن کم و بیش در سخنرانی مشهور اخیر او وجود دارد: «یک کسی عهدی میبندد و میگوید پای پیمان خودم تا آخر ایستادهام و به آن عمل میکنم و جایزه من این است که راجع به موضوع دیگر گفتوگو کنیم. این حالا قابل بحث است...».
معنای این سخن اگر ارسال آخرین پالسها برای آمریکا باشد، نشاندهندهی آن است که روحانی هنوز از مذاکره با آمریکا قطع امید کامل نکرده و آنها میتوانند اهرم شرطیسازی ایران را همچنان در دست داشته باشند و در مقاطعی با کاهش فشارها و پوشیدن دستکش معروف(مخملی)، روحانی را به این نقطه برسانند که باید به آنها جایزه بدهد!
اما روحانی گرم و سرد چشیدهی روزگار است و خوب میداند که اکنون سال 92 نیست. اگر پرشدن قلب راکتور اراک، نابود شدن سانتریفیوژها و از بین بردن اورانیوم غنی شدهای که خون شهریاریها و احمدیروشنها پای آن ریخته شد، هزینهی سنجش «ایدهی مذاکره مجدد با آمریکا» شد، امروز دیگر روی آوردن به مذاکره با آمریکا، همان خواهد بود که روحانی به کشورهای شرق آسیا گوشزد کرد!
از طرفی، این پیش بینی حکیمانه که «مذاکرات، ظرفیت فکری مردم را بالا میبرد» محقق شده و جامعه متمایل به مذاکره با آمریکا در سال 92، امروز آمریکاستیزتر از هر زمان دیگر شده است.
به نظر میرسد برای حسن روحانی که 4 سال فرصت طلایی برای پیشرفت ایران را پیش رو دارد و در سیاستورزی خود به نقاط جدیدی در ارتباط با روابط بینالمللی دست یافته، وقت آن فرا رسیده است که عمیقتر به این بیان حکیمانه رهبر انقلاب در نوروز 94 بیاندیشد:
«در نگاه کلان به اقتصاد کشورمان دو جور نگاه وجود دارد. یک نگاه میگوید که ما پیشرفت اقتصاد را باید از ظرفیّتهای درون کشور و درون مردم تأمین بکنیم. ظرفیّتهای بسیار زیادی در کشور وجود دارد که از این ظرفیّتها یا استفاده نشده است یا درست استفاده نشده است؛ از این ظرفیّتها استفاده کنیم... نگاه دوّم به اقتصاد کشور نگاه به پیشرفت اقتصاد با استفاده از کمک بیرون از مرزها است؛ میگوید سیاست خارجیمان را تغییر بدهیم تا اقتصاد ما درست بشود، با فلان مستکبر کنار بیاییم تا اقتصاد رونق پیدا کند... امروز شرایط کشور به ما نشان داده است که این نگاه دوّم یک نگاه کاملاً غلط و عقیم و بیفایده است. همین تحریمهایی که امروز علیه ملّت ایران اعمال میشود، دلیل محکم و متقنی است بر غلط بودن این نگاه؛ یعنی شما وقتی که به امید قدرتهای خارجی نشستید تا آنها بیایند اقتصاد شما را رونق بدهند و با زیر بار آنها رفتن، اقتصاد را رونق بدهید، آنها به حدّ کم قانع نیستند....»