دختر جوانی همراه با پدرومادرش منتظر نوبت شیمی درمانی نشسته است. میگوید نزدیک به یک سال از سالروز عقدشان میگذرد اما نزدیک به 5 ماه است که در جریان بیماریاش قرار گرفته است گویا همسرش تمایلی برای ادامه زندگی با او ندارد و اغلب همراه با پدرومادرش برای پیگیری درمان به بیمارستان میآید و از هزینههای دهها میلیونی درمان نگران هستند
معاون توسعه منابع و مدیریت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی با اشاره به اینکه هر سال 90 هزار نفر در کشور به سرطان مبتلا میشوند و نیم میلیون نفر با سرطان زندگی میکنند میگوید: «سرطان سومین عامل مرگومیر در کشور است، این در حالی است که دومین عامل تصادفات است اما چون بهصورت غیرعادی بالاست، سرطان پس از بیماریهای قلبی و عروقی دومین عامل مرگومیر باید باشد و از این بابت باید نگران بود.»
به نوشته تهران امروز، دکتر حریریچی حق دارد نگران باشد. این روزها سرطان پیرو جوان نمیشناسد. هر جا که بتواند یقه ایرانیها را میگیرد و متاسفانه در اکثر مواقع بر مقاومت آنها غلبه میکند. آلودگی هوا، سبک زندگی غلط و عدم توجه به علائم این بیماری از جمله دلایل افزایش آمار انواع سرطانها در ایران است. سرطان معده در بین مردان و سرطان سینه در بین زنان، دارای بیشترین آمار هستند. اما به غیر از موضوع ابتلای افراد به این بیماری صعبالعلاج، موضوع درمان و تقبل هزینههای درمانی هم جزو مشکلات مهم بیماران و خانوادههای آنها شده است که طی 2سال گذشته با نوسانات قیمتها و افزایش قیمت دلار و ناکارآمدی دفترچههای بیمه درمانی، هزینههای بیماری بیش از پیش بر دوش بیماران و خانوادههایشان سنگینی میکند بهطوری که زالی رئیس سازمان نظام پزشکی میگوید: «هزینههای درمانی بیماریها بخصوص بیماریهای صعبالعلاج 7درصد خانوادهها را زیر فقر برده است.»
به انستیتو کانسر ایران خوش آمدید
اینجا انستیتوکانسر بیمارستان امام خمینی(ره) است. تعداد زیادی از بیماران هنوز در مرحله اولیه تشخیص سرطان هستند و تعدادی در حال انجام دادن مراحل شیمی درمانی هستند. نگرانی و استرس در چهره بیماران و همراهانشان موج میزند. البته تعدادی هم بیآنکه حرفی بزنند مات و مبهوت اطرافشان را نگاه میکنند. دختر جوانی همراه با پدرومادرش منتظر نوبت شیمی درمانی نشسته است. میگوید نزدیک به یک سال از سالروز عقدشان میگذرد اما نزدیک به 5 ماه است که در جریان بیماریاش قرار گرفته است. گویا همسرش تمایلی برای ادامه زندگی با او ندارد و اغلب همراه با پدرومادرش برای پیگیری درمان به بیمارستان میآید. از مادرش درباره هزینههای درمان او میپرسم و میگویم گویا قرار است هزینههای درمان بیماران سرطانی رایگان شود. آه از نهادش بلند میشود و میگوید: آخر دارویی که قیمتش در بازار آزاد 40میلیون تومان است را چگونه میتوان به صورت رایگان به مردم داد. او ادامه میدهد:من بیمه تامیناجتماعی هستم اما بیمه هیچکدام از هزینههایی که به صورت آزاد پرداخت میکنم را نمیپردازد چون میگوید این داروها با نرخ دولتی هم عرضه میشوند! گاهی آنقدر برای تهیه یک قلم دارو به مشکل میخوریم که از زندگی پشیمان میشویم. میپرسم برای درمان بیماریتان چقدر هزینه کردهاید؟ میگوید: برای 5ماه حدود200میلیون تومان هزینه درمان پرداخت کردهایم. از او میپرسم درآمد ماهانه خانوادهتان چقدر است؟ لبخند تلخی میزند و میگوید:من و همسرم هردو کارمند هستیم و حقوقمان روی هم چیزی حدود 3میلیون تومان است.آنقدر زیربار قرض و قوله رفتهایم که توی آشنا و فامیل رویی برایمان نمانده. آنوقت مسئولان مینشینند و میگویند هزینه بیماران سرطانی رایگان میشود.
زن و شوهر میانسالی از ساختمان بیمارستان بیرون میآیند. زن روی سکوهای کناری مینشیند و مرد در حال صحبت کردن با تلفن است. میگوید همسرم سرطان سینه دارد. انگار هنوز بیماری سرطان همسرش را باور ندارد و با بردن اسم سرطان چهرهاش به هم میریزد. او درباره نحوه تشخیص سرطان همسرش ادامه میدهد: برای تشخیص سرطان سه بار ماموگرافی با هزینه یک میلیون تومان انجام دادهایم و تازه سرطانش را تشخیص دادهاند. بیمه تامیناجتماعی هستیم اما هنوز نتوانستهایم مدارک بیمه را برای استفاده از خدمات آن تکمیل کنیم و توی نوبت هستیم.
خانم میانسالی که برای طی کردن مراحل درمان مادرش جلوی در بیمارستان ایستاده و منتظر رسیدن تاکسی و رسیدن مدارکش است میگوید: مادرم سرطان سینه دارد. نزدیک به دو ماه و نیم است که در حال رفت و آمد و تکمیل پروندهها هستیم اما هنوز مراحل تکمیل پرونده بیمه برای اولین نوبت شیمی درمانی تمام نشده است. متاسفانه تعداد بیماران برای استفاده از خدمات درمانی دولتی این بیمارستان بسیار زیاد است و دورههای نوبتدهی آنها طولانی است. تا به حال نزدیک به یک میلیون و نیم برای ماموگرافی و نمونهبرداری هزینه کردهایم. نوع سرطان را بدخیم و در حال رشد تشخیص دادهاند اما هنوز اقدامی برای درمان انجام نشده است. اگر بیماری همین هزینه اولیه را نداشته باشد از دست میرود. حالا هم که روزهای آخر سال است و گویا امروز روز آخری است که دکتر مادرم در بیمارستان است. نوبت بعدی که برای مادرم دادهاند 2 اردیبهشت ماه است و همین باعث نگرانی ما وخانواده مان شده است. حالا باید تا آن زمان مراحل شیمی درمانی را به صورت آزاد انجام دهیم. یکی از پرستاران درباره صفهای طولانی شیمی درمانی میگوید: بعضی از متخصصان آنکولوژی به ناچار در مطب خود بیماران را تحت شیمیدرمانی قرار میدهند. به گفته کارشناسان حوزه بهداشت و درمان باید 750 متخصص آنکولوژی در کشور فعال باشند که هنوز نصف این تعداد متخصص هم در ایران فعالیت نمیکنند. از یکی از منشیهای بخش شیمی درمانی درباره وجود دلالان دارو در اطراف بیمارستان میپرسم میگوید: تا به حال چنین کسانی را در اطراف بیمارستان ندیده اما کسانی هستند که به دلیل فوت عزیزانشان داروهای آنها را برای فروش به اینجا میآورند البته تعدادی هم هستند که داروها را به بیمارستان اهدا میکنند.
داغ دل شده است این داروها
هرسپتین دارویی است که برای درمان سرطان سینه در زنان استفاده میشود که هزینه یک دوره درمان با این دارو تا سال گذشته 50 میلیون تومان بود اما بعد از قضایای تحریمها، به 200 میلیون تومان رسیده است.یکی از مراجعان همسرش سرطان سینه دارد.نزدیک به دوماه است که پزشک تشخیص سرطان داده است.می گوید: تا به حال دوبار شیمی درمانی کردهایم. از دست هرسپتین دلخور است که پیدا یش نمیکند. از من میپرسد: «تو هم دنبال هرسپتینی؟» نگاه ملتمسانهاش آزارم میدهد. میگویم: «نه بابا من دنبال یه چیز دیگهام.» سرش را تکان میدهد و ناامیدانه رو به سربالایی بیمارستان سُر میخورد.
از بوشهر آمده آن هم ناامید
ایمان 46ساله مبتلا به سرطان پروستات شده است. او اهل بوشهر است و بههمراه برادر همسرش ماهی دوبار به تهران و بیمارستان امام خمینی(ره) میآید، تا درمان شود. ایمان در تهران کسی را ندارد و زمانی که او در بیمارستان بستری است، همسر و برادر همسرش در پارکهای تهران چادر میزنند و شب را در چادرهای مسافرتی میخوابند. ایمان در بوشهر راننده تاکسی بوده است و هزینه سفر به تهران و هزینههای دارو و هزینههای بستری برای او بسیار بالاست. او درباره چگونگی تامین هزینههای درمانی خود میگوید: در اولین قدم طلاهای همسرم را فروختیم، سهونیممیلیونی شد و پول یک ماهمان شد، بیمه فقط 20درصد هزینههای ما را داد.
بخش زیادی از هزینههای درمانی من را پسرخالهام در شیراز تامین کرد. وضع اقتصادیاش خوب است و پارسال قبل از عید 30میلیونتومان به من پول داد.َ یکی دیگر از بیماران برای درمان سرطان پدرش از مشهد آمده. میگوید برای عمل غده سرطان فک پدرش به بیمارستان آمده. او میگوید: یکی از ابزارهای پزشکی که به دستور پزشکان برای عمل پدرم تهیه کردم چیزی در حدود750 هزار تومان است که برای نصب آن هزینهای معادل 250 هزار تومان باید پرداخت کنم. این هزینه غیر از هزینهای است که برای عملش باید پرداخت کنم. البته پدرم در بیمارستان دیگری بستری بود و متاسفانه نتوانستند به صورت صحیح وسیله را روی فکش جایگذاری کنند و مجبور شدیم به این بیمارستان منتقلش کنیم. در حال حاضر دو میلیون برای هزینه عمل و ورودی بیمارستان پرداخت کردهام.
یکی دیگر از همراهان بیمار که خود را بازرس اداره بازرگانی معرفی میکند میگوید: نمیدانم چه قراردادی میان بیمارستان و یک سری شرکتهای فروشنده و توزیعکننده لوازم پزشکی وجود دارد که باید لوازم مورد نیاز عمل را از آن شرکتها تهیه کنیم. باید چنین مواردی توسط اداره بازرگانی پیگیری شود تا تخلفی در این زمینه صورت نگیرد.
اینجا همه التماس دعا دارند
کارشان به التماس کشیده. نه التماس از بنده؛ «از خدا» او تنها پناهگاه دوران بیچارگیشان است. پولهایشان که ته میکشد. داروها که جواب نمیدهند. دکترها که قطع امید میکنند. دفترچهها که کار نمیکنند. آنها هنوز یک پناهگاه دارند. برای همین هر گوشهای که همکلامشان میشوم انتهای گفتوگویمان میگویند: «التماس دعا» و من چه کاری میتوانم بکنم به غیر از: «دعـــا»