شناسه خبر: 3444 | منتشر شده در مورخ: 1392/12/21 | ساعت: 18:15 | گروه: اقتصادی |
فرار مغزها چقدر برای ایران هزینه دارد؟ |
به گزارش شبکه خبری هزاره سوم خبرآنلاین نوشت: شاگرد اول دوره لیسانس رشته صنایع غذایی دانشگاه شهید بهشتی بوده و الان هفت سالی می شود که برای ادامه تحصیل، زندگی، کار و آینده از ایران خارج شده است. می گوید دوستانش هم مثل او همگی از کشور خارج شده اند و نمی خواهند دیگر برگردند. راضیه دلیل رفتنش را اینگونه بیان می کند: «میخواستم جایی برم که براشون مدرک و تخصص مهم باشه و مدرک گرایی الکی وجود نداشته باشه. جایی برم که به مدرک، تخصص و مهارت آدم احترام بذارند.»
چندی پیش رضا فرجی دانا، وزیر علوم اعلام کرد: « هر سال 150 هزار نفر از نخبگان ایران، کشور را ترک می کنند.» این یعنی ماهی 12 هزار و 500 نفر یا روزی 410 نفر از نخبگان کشور بدون قصد بازگشت به خارج سفر می کنند. سفر بدون بازگشتی که به گفته وزیر علوم، باعث می شود «سالانه 150 میلیارد دلار» به کشورهای دیگر کمک کنیم و خودمان ضرر ببینیم؛ یعنی برای هر یک دانش آموخته مهاجرت کرده، یک میلیون دلار. ضرری که باعث شده ایران در زمینه فرار مغزها در میان کشور های دنیا در رتبه دوم قرار گیرد.
بر اساس نتیجه تحقیقاتی که صندوق بین المللی پول در سال 1999 انجام داده است، ایران در میان کشورهای در حال توسعه بیشترین میزان مهاجرت نخبگان را به خود اختصاص داده است. به طوری که نزدیک به 150 هزار نفر از بهترین جوانان و نخبگان ایرانی هر سال کشور را ترک می کنند. این صندوق بین المللی همچنین در گزارش سال 2009 خود نیز اعلام کد ایران در میان 91 کشور توسعه یافته و توسعه نیافته بیشترین میزان فرار مغزها را به خود اختصاص داده است. به طوری که در حال حاضر 250 هزار مهندس و فیزیکدان ایرانی و بیش از 170 هزار ایرانی با مدارک علمی بالا در ایالات متحده آمریکا زندگی می کنند. حتی بر اساس تحقیقات نهاد ملی علوم 89 درصد از ایرانی هایی که به آمریکا پرواز کرده اند پس از اخذ مدرک دکترا در این کشور برای همیشه می مانند و اقامت می گیرند.
بر اساس آمارها همچنین در سال 2011 و 2012 هم در حدود 8/48 از کل دانشجویان فارغ التحصیل لیسانس، ایران را ترک کرده اند. از سویی دیگر موج جدیدی از مهاجرت ها درست دو سال بعد روی می دهد، زمانی که دانشجویان فوق لیسانس خود را گرفته و برای کسب دکترا از ایران خارج می شوند. خارج می شوند تا به کشورهای دیگر بروند. کشورهایی که در صدر آنها امریکا و کانادا قرار دارد و در این سویش هم دانشکده مهندسی دانشگاه شریف.
آزاده هم جزو همان دانشجویانی است که برای گرفتن مدرک دکترا کشور را ترک کرده است. او که مدرک کارشناسی ارشدش را از دانشگاه علامه طباطبایی گرفته است، می گوید: «بعد از آمدن صدرالدین شریعتی به دانشگاه علامه، اوضاع دانشگاه بهم ریخت. با اینکه بچه ها رتبه های خوبی توی کنکور دکترا می گرفتند، ولی دانشگاه علامه برای مصاحبه از آن ها دعوت نمی کرد. حتی چند بار، چند نفر از آنها برای اعتراض پیش شریعتی، رییس دانشگاه رفتند اما جوابی نگرفتند.» آزاده در ادامه می گوید: «حتی اگر اتفاقی می افتاد و چند نفر هم برای مصاحبه دعوت می شدند، ترکیب استادانی که برای مصاحبه دکترا حضور داشتند، همگی از نزدیکان به صدرالدین شریعتی بودند و به این ترتیب باز هم بیشتر بچه ها در مرحله مصاحبه رد می شدند.» در نهایت همه این مسایل باعث می شود که او برای گرفتن مدرک دکترای خود کشور را ترک کند و با هزینه شخصی به انگلیس برود.
به هرحال فرار مغازهای ایرانی از کشور و مهاجرت آنها به کشورهای دیگر درحدی است که باعث شد سه سال پیش حتی مجله نیوزویک هم گزارشی در مورد این گروه از ایرانیان منتشر کند. در بخشی از این گزارش نوشته شده: «مسوولان واحد مهندسی برق دانشگاه استانفورد با گروهی از دانشجویان خارجی مواجه شدند که بالاترین نمرات را در آزمون سخت دکترای این رشته به دست آورده اند. به گفته یکی از آن مسوولان آن دانشگاه، این دانشجویان از یک دانشگاه امریکائی یا دیگر موسسات آموزشی سایر کشورهائی که با موسسات امریکائی مرتبط هستند و تمایز خود را در چنین آزمونهائی نشان می دهند نیامده بودند، بلکه اکثر آنها ایرانیانی بودند که از دانشگاه صنعتی شریف فارغ التحصیل شده بودند. دانشگاه استانفورد محبوب ترین مقصد فارغ التحصیلان دانشگاه شریف برای ادامه تحصیلات عالی است. به گفته «بروس وولی» مدیر پیشین واحد مهندسی برق استانفورد، دانشگاه شریف دارای یکی از بهترین برنامه های آموزشی برای کارشناسی در رشته مهندسی برق است. سرآمدی این دانشگاه را نباید با داشتن رقیبانی چون ام.آی.تی امریکائی و کمبریج انگلیسی و دیگرانی چون چین دست کم گرفت.»
همچنین در این گزارش نوشته شده که دانشگاههای دیگری در کانادا و استرالیا که از مقررات آسانتری برای اعطای روادید برخوردارند از رونق چشمگیر دانشجویان ایرانی در کشورهای خود سخن می گویند. در حالی که آمارهای دانشگاه های کانادا نسبت به سال ۱۹۸۵ با جهش ۲۴۰ درصدی دانشجویان ایرانی مواجه شده است، رسانه های استرالیا هم از پنج برابر شدن تعداد دانشجویان ایرانی در پنج سال گذشته و رسیدن آنها به مرز ۱۵۰۰ نفر خبر می دهند.
هر سال حدود یک میلیون نفر از فارغ التحصیلان دبیرستان های کشور در آزمون ورودی موسسات آموزش عالی شرکت می کنند ولی تنها ده در صد از آنها موفق به ورود به دانشگاههای دولتی شده و فقط یک در صد از آنها بخت راهیابی به موسسات آموزشی عالی چون شریف را پیدا می کند. به این ترتیب، روال گزینشی در ایران، با هوش ترین، پر انگیزه ترین و کوشاترین دانشجویان کشور را در اختیار موسسات آموزش عالی سرآمدی، چون دانشگاه شریف قرار می دهد. از سوی دیگر هم یکی از علل موفقیت دانشجویان ایرانی در دانشگاه های خارج از کشور را می توان در سیستم آموزشی دوره تحصیلات متوسطه در ایران جستجو کرد. در این سیستم دروسی تدریس می شود، که دانش آموزان در امریکا تا رسیدن به مقطع کالج از آن بهره ای نمی برند. این روش آموزشی پیشرفته به مقاطع بالاتری چون لیسانس نیز تعمیم دارد. محمد منصوری و سایر دانش آموختگان در مصاحبه با مجله نیوزویک گفته اند که «در مقطع لیسانس در ایران مواردی به ما تدریس می شد که در امریکا، تنها به مقاطع بالاتری چون فوق لیسانس اختصاص دارد.»
به هرحال، تمام این مشکلات و شرایط باعث شده تا از هر 125 دانش آموز المپیادی ایران، 90 نفر در دانشگاههای آمریکا تحصیل کنند و از هر 96 دانشجوی اعزامی به خارج، تنها 30 نفر به ایران باز گردند. همین طور ۶۰ هزار دانشجوی ایرانی هم در خارج از کشور تحصیل کنند. طبق آمارهای رسمی نسبت خروج فارغ التحصیلان از ایران به تعداد کل این افراد، ۱۵ درصد است. طبق آمار منتشره از سازمانها و نهادهای دولتی مثل هفته نامه سازمان مدیریت و برنامه ریزی، ۹۰ نفر از ۱۲۵ دانش آموزی که در سه سال گذشته در المپیادهای جهانی رتبه کسب کردهاند، هم اکنون در دانشگاههای آمریکا تحصیل میکنند و بسیاری از آنان هرگز به ایران برای زندگی دائم باز نمیگردند. طبق آمار رسمی اداره گذرنامه، در سال ۸۷ روزانه ۱۵ کارشناس ارشد، ۳/۲ دکترا و در مجموع ۵۴۷۵ نفر لیسانس از کشور مهاجرت کرده اند.
براساس گزارش صندوق بینالمللی پول هر سال 15 درصد از سرمایههای انسانی فرهیخته ایران به آمریکا و 25 درصد به کشورهای عضو سازمان توسعه و همکاری اقتصادی اروپا مهاجرت میکنند. علاوه بر این، بیش از 5 میلیون ایرانی خارج از کشور زندگی کنند که حدود دو میلیون نفر آن ها یعنی بیش از 40 درصد مقیم آمریکا هستند. همچنین دو هزار نفر از استادان دانشگاه ها در امریکا ایرانی هستند و 5 هزار ایرانی در امریکا مدرک دکترا دارند. بر اساس آمار ها با سواد ترین اقلیت مهاجر در جامعه آمریکا را ایرانیان تشکیل می دهند.
راضیه هم یکی از این اقلیت های باسواد ایرانی در امریکاست. او بعد از اینکه در سال 2006 ایران را ترک می کند، فوق لیسانس و دکترایش را در رشته فناوری زیست شناسی و بازاریابی دارویی در هند می گذارند و از سال 2011 به امریکا می رود، ازدواج می کند و الان تحلیلگر بازاریابی و کسب و کار است.
او می گوید: «سال 2006 تا 2008، کل هزینه فوق لیسانسم شد شش میلیون تومان. دکترا هم مجانی خوندم. البته اون موقع یه سری پروژه دانشگاهی از استادام می گرفتم و خرج زندگیم راحت در می اومد. الان هم به خاطر اینکه بچه ام تازه به دنیا اومده، نیمه وقت کار می کنم و حقوقم ماهی نزدیک به سه هزار دلار است.» راضیه ادامه می دهد که برای اینکه می خواسته با کیفیت بهتر و به زبان انگیسی درس بخواند با اینکه رشته دوره فوق لیسانش را دانشگاه هایی مانند دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتی شریف داشته اند، ایران را ترک کرده است، حتی با اینکه سال آخر دوره لیسانش در دانشگاه شهید بهشتی قانونی تصویب می شود که نفر اول دوره لیسانس می تواند بدون کنکور وارد دوره فوق لیسانس شود در او انگیزه ای به وجود نمی آید تا کشور را ترک نکند. راضیه در حالی دکترایش را در هند مجانی خوانده است که در حال حاضر دانشجویان دوره دکتری دوره های شبانه در دانشگاه های دولتی باید هزینه ای حدود 45 میلیون تومان بپردازند.
با این که مغزها از کشور فرار می کنند و آمار های ملی و بین المللی هم این موضوع را تایید می کند، اما محمود احمدینژاد، رئیس دولت دهم گفته بود که ایران مطلقا فرار مغزها ندارد و اصلا تعبیر «فرار مغزها» تعبیر نادرستی است. کامران دانشجو، وزیر علوم دولت احمدی نژاد هم به پیروی از رییس کابینه گفته بود: «فرار مغزها را قبول ندارم» و فرار مغزها اصلا «واژه» درستی نیست. در ادامه حتی ارسلان قربانی شیخ نشین، معاون وزیر علوم، هم گفته بود که واژه «فرار مغزها» را صحیح نمی داند و معتقد به «گردش مغزها» است. البته با توجه به آمار، گردش مغزها در ایران یک طرفه بوده است اتفاقی که در دیگر کشورها از جمله چین، هند و کره جنوبی نیفتاده است. دانش آموختگان این کشورها که در سال های گذشته برای ادامه تحصیل به دانشگاههای اروپا و آمریکا رفته اند با حفظ ارتباط با کشور مادر توانسته اند در توسعه صنعتی و علمی کشورشان مشارکت فعالی داشته باشند. اما آنچه در ایران می گذرد، فرار مغز هاست، نه مهاجرت. چرا که آنها بعد از خروج از کشور هیچ ارتباطی در زمینه توسعه صنعتی و علمی با کشور ندارند.
مجله نیوزویک در بررسی دلایل مهاجرت نخبگان ایرانی گفته است که ایران با مشکلات و بیماریهای گوناگونی چون تورم مزمن، در جا زدن دستمزدها و بخش خصوصی بی بنیه ناشی از مدیریت ناکارآمد اقتصادی، روبرو است. بر اساس ادعای این نشریه، اساتید دانشگاه ها در ایران به ندرت به حقوقی که کفاف زندگی آنها را بدهد دسترسی دارند و بدین سبب ناچارند به شغل دومی چون رانندگی تاکسی و خرده کاسبی دست بزنند. تحریم های سیاسی نیز مزید بر علت شده و تاخیر در واردات تجهیزات علمی، وضع را مشکل تر کرده است.
به هرحال دلایلی متعددی وجود دارد که ایران را در رتبه دوم فرار مغزها قرار داده است. از جمله اینکه در کشور توجه خاصی به جایگاه علم و دانش نمی شود. برای مثال انقدر که در رسانه ها مثلا خوانندگان، هنر پیشه ها، وزشکاران، تجلیل می شوند، به چهره های ماندگار علمی، استادان برجسته و مبتکران و مخترعان و یا المپیاد ها احترام گذاشته نمی شود. از سوی دیگر هم به رشد کیفی، تحقیق و پژوهش بهایی داده نمی شود. یکی از عواملی که دانشجویان بسیاری را به کشور آمریکا می کشاند، امکانات تحصیلی، تحقیقی، کامپیوتری و اعطای کمکهای تحصیلی رفاهی و بورسیه ها است که در ایران خبری از آنها نیست. همین طور، درسال های اخیر تعداد دانشگاه های داخل کشور بدون هیچ گونه برنامه مدونی و یا تناسب رشته ها با مشاغل گسترش یافته اند و توجه بیشتر به ارزشهای کمی و کیفی بوده است به طوری که روش های تدریس بسیاری از کلاس ها صرفا مبتنی بر تئوری ها و حفظیات قدیمی و سنتی است. به روز نبودن اطلاعات، استفاده از روش های سنتی و قدیمی و ابزار های غیر استاندارد، پایین بودن میزان تحقیق و پژوهش در مراکز علمی و عدم هماهنگی بین تحقیقات و کار برد آنها و تخصیص بودجه نا کافی به امر تحقیق و پژوهش، ترویج و گسترش مدرک گرایی، از عوامل دیگری هستند که بیشترین نا رضایتی را در بین دانشجویان به دنبال داشته است. مسایل اقتصادی که شامل حقوق و مزایا برای آینده شغلی است، مسایل سیاسی و قانونی، اجتماعی، عدم شایسته سالاری، انحصار دولتی، امید به آینده، همه و همه باعث شده تا مغزهای کشور فرار کنند و اصلا به برگشتن خود فکر هم نکنند.