شناسه خبر: 4090 | منتشر شده در مورخ: 1393/1/4 | ساعت: 01:19 | گروه: صفحه نخست |
سفرنامه
در جستجوی یاران (قسمت هیجدهم) |
ترک بجنورد شهر خاطره ها:
روز دوشنبه 18 اردیبهشت ماه 1391قبل از طلوع آفتاب از خواب بیدار شدیم، نماز صبح را اقامه نمودم، ریخت و پاش اجباری لباس شب گذشته حداقل 1 ساعت زمان نیاز داشت تا آنها را مرتب نماییم و بسته بندی شوند.
کمی تب داشتم و احساس کسالت کردم با هر زحمتی بود وسایل را مرتب کردم و درون کیف های ویژه سفر مرتب چیدم، مهدی تلاش زیادی داشت تا زودتر حرکت کنیم، کفشهای سفر روز گذشته پرآب شده بودند، آنها را تمیز شسته بودیم، خوشبختانه کفشها خشک شده بودند،
اما چون نوع کفش چرمی بود کاملاً خشک و شکننده شده بودند و پا را اذیت میکردند، واکس غلیظی بر آنها مالیدیم، اسپری ضد عفونی توسط آقا مهدی پیش بینی شده بود داخل آنها پاشیدیم.
صبحانه مختصری به همراه چای میل کردیم وسوئیت را مرتب نمودیم، ساعت 7 صبح مهیای حرکت شدیم، قبل از اینکه اعضای شرکت سینمایی اترک در محل کارشان حضور بهم برسانند شرکت را ترک نمودیم ساعت هفت و نیم صبح خیابان بسیج بجنورد را پشت سر گذاشتیم،
خروجی شهر بجنورد، اردیبهشت 1391
متاسفانه در جمع نمودن وسایل دقت کافی نداشتم و ابزار پنچرگیریام را جا گذاشتم، این ابزار از ضروریترین وسایل در طول سفر بود، زمانی متوجه موضوع شدم که شهر خاطره ها را پشت سر گذاشته بودیم.
امکان برگشتن در هوای بارانی برای من عذاب آور بود، چون آقا مهدی یک دست ابزار یدک در میان وسایلش پیش بینی کرده بود زیاد نگران نشدم خروج از شهر زیبای بجنورد هم زمان با شروع بارش های خفیف بهاری بود، گویا طبیعت مایل نبود به ما روی خوش نشان دهد.
دو روز پیاپی بود که به دلیل بارش های شدید کمتر از میانگین روزانه رکاب زده بودیم، اگر شرایط به همین صورت پیش می رفت ناچار بودیم برای جبران مسافت طی شده فشار بیشتری را متحمل شویم، قبل از خروج از شهر نیازهای روزانه را تهیه نمودیم.
آب از ضروری ترین نیازهای ما در طول مسیر بود، حداقل دو بطری آب معدنی همراه هر کدام از ما بود، کمی میوه ،آب میوه و سایر نوشیدنیها را نیز تا حد ممکن همراه داشتیم. با شدت گرفتن باران روکش های ضد آب کیف ها را بر روی بنه خود نهادیم تا دچار مشکلاتی که روز قبل تجربه کرده بودیم نشویم، سپس بانجوها را بر تن نمودیم.
رکاب زدن درهوای بارانی لذت بخش و کمی مشکل و البته خطرناک نیز بود، با همت و اراده 15 کیلومتر از مسیر سربالایی را زیر نمنم باران رکاب زدیم، خوشبختانه گشت پلیس راهور قسمتی ازمسیر را در کنار ما بود، از اینکه نیروهای خدوم پلیس درچند مرحله با احساس مسئولیت ما را مشایعت نموده بودند بسیار خوشحال بودم.
ارتفاعات مشرف به شهر بجنورد را در هوای بارانی بسختی پشت سرگذاشتیم، گاه برای رفع خستگی چند صد متر پیاده روی می کردیم، پیاده روی علاوه بر اینکه موجب رفع خستگی می شد باعث برطرف شدن گرفتگی و کوفتکی عضلانی می گردید، اولین شهر پیش رو شهرآشخانه بود که در فاصله 45 کیلومتری بجنورد قرار داشت.
بجنورد مرکز استان خراسان شمالی می باشد، در آن قومیت های مختلفی درکنار یکدیگر بطور مسالمتآمیز زندگی می کنند، بیشتر جمعیت شهر به سه زبان کرمانجی، ترکی، ترکمنی و فارسی تکلم می کنند، هنوز در بین افراد میانسال و کهن سال کسانی را میتوان دید که کاملاً پایبند به سنت ها می باشند.
در سطح شهرگاه بانوان وآقایانی را با لباس سنتی بسیار زیبای کرمانجی و ترکمنی مشاهده کردم، بجنوردی ها مردمی بسیار فهیم، خونگرم و مهربان هستند، سوغات مهم بجنورد شکر پنیر(نوعی محصول ازشکر) می باشد که شهرتی بسیار دارد.
اوایل انقلاب به دلیل تنوع دیدگاههای سیاسی و تاثیر آن درخانواده های بجنوردی، و زیباییهای منحصر به فرد شهر، این شهر زیبای نسبتاً صنعتی به پاریس کوچولوی ایران شهرت یافت.
از جاذبههای زیبای شهر اماکن توریستی، تاریخی، بابا امان در 5 کیلومتری خروجی شهر به سمت مشهد و مکان چشمه های آب درمانی بشقارداش در منتها الیه خروجی شهر به سمت اسفراین را می توان نام برد.
کاخ و تفرجگاه سالارمفخم از جنگ سالاران اواخر حکومت قاجار و زیارتگاه امام زاده معصوم نیزگردشگران زیادی را درطول سال جذب می کند، ناصرالدین شاه قاجار در سفرنامه خراسان به آن ها اشاره نموده است
صنایع دستی بجنورد هنوز هم در میان هنر دوستان کشور از جایگاه خاصی برخوردار است.
به دلیل هوای نسبتاً سرد صبحگاهی و تب خفیفی که بر من عارض شده بود از لباسهای ورزشی گرم استفاده نمودم،
خروجی شهر زیبای بجنورد، مهدی خانزاده، 18/2/1391
بعد از پشت سرنهادن ارتفاعات مشرف به شهر، دقایقی استراحت کردیم و مجدداً مسیر 10 کیومتر از راه را که شیب نسبتاً ملایمی داشت به آسانی رکاب زدیم، در این بخش از سفر بارش باران نیز قطع شد به قول آقا مهدی هر وقت سر بالایی و دشواری سفر پیش می آمد باران و باد نیز به مدد طبیعت می شتافت تا شاهد نبرد بین اراده انسان و طبیعت شود.
به قول شاعر سه پلشت آید و ... زاید و میهمان ز در آید! چون که بد آید یک به ده و ده به صد آید!
به نظر آمد این شعر مصداق حال ما گردیده بود تا در اراده ما خللی وارد سازد، با پشت سرگذاشتن سراشیبی 10 کیلومتری به گردنه های صعب العبور بدرانلو رسیدیم.
دره بدرانلو کنار روستای زیبای بدرانلو مناظر بسیار زیبا و چشم انداز دلنوازی برای هر رهگذری ایجاد نموده است، تاکستان های ویژه بدرانلو با تولید انگوری منحصر به فرد با ماندگاری بالا براهمیت این منطقه زیبای کشور افزوده است.
درختان بادام کوهی و درختان ازگیل به وفور در اطراف جاده به چشم می خورند و هر زائری را برای توقفی کوتاه وسوسه می کنند، محو تماشای صنع الهی وغرق درافکارم بودم، به آرامی رکاب می زدم به محض اینکه برای بالا رفتن از گردنه پا در رکاب شدیم توده ابرهای سیاه از راه رسید، دقایقی بعد باران نسبتاً شدیدی شروع به باریدن کرد مجدداً بانجوها را بر تن کردیم.
طبیعت برای مبارزه هل من مبارزمی طلبید بازی قایم با شک بازی طبیعت با ما شروع شده بود، اما ما مصمم تر از آن بودیم که خود را تسلیم قهر طبیعت کنیم، گردنههای زیبای بدرانلو را که به دلیل سختی راه و بدی شرایط جوی برایم جذابیتی نداشت طی 2 ساعت بسختی طی کردیم.
مناطق زیبا ئبکر ارتفاعات شهر بجنورد
رادارخانه بدرانلو در بلندترین نقطه ارتفاعات قرار داشت، کنار مسجد بینراهی رادارخانه توقف نمودیم، باران نیز متوقف شد!
احساس خستگی را در چهره مهدی بوضوح مشاهده کردم، حال من نیز بهتر از مهدی نبود تصمیم گرفتیم تا ساعتی به استراحت بپردازیم .
بساط چای را فراهم کردم، میان وعدهای مفصل را در آرامش کامل و به دور از هیاهوی شهری صرف نمودیم، برای احتیاط قرص مسکنی را بعد از صرف چای خوردم تا از شدت تبم جلوگیری کند، نیم ساعتی را نیز فارغ از مشکلات روزانه چرتی زدیم.
درآن مکان به جز ما کسی نبود، درب تنها مسجد بین راهی بسته بود، تنها مغازه موجود نیز خالی بود، شیشه های شکسته با قفلی بزرگ نشان می داد که مدت زمانی طولانی کسی به محل پای نگذاشته است، گویا با رسیدن فصل تابستان و حضور زائران مرقد امام هشتم (ع) به برکت ثامن الجج(ع) روح زندگی نیز در کالبد طبیعت این منطقه دمیده می شد.
برگرفته از سفرنامه در جستجوی یاران به قلم علی قربان پور یامی