شناسه خبر: 4620 | منتشر شده در مورخ: 1393/1/14 | ساعت: 17:23 | گروه: فرهنگ و هنر |
دولت نگاه حداقلی به فرهنگ دارد! |
به گزارش شبکه خبری هزاره سوم به نقل از برهان؛ مسئلهی فرهنگ و حفظ ارزشها و هنجارهای فرهنگی یکی از مهمترین دغدغههای نظامهای سیاسی در جوامع محسوب میشود. فرهنگ جوامع از یک سو بر پایهی ارزشها و هنجارهای بومی، میهنی و دینی بنیان گذاشته شده است و از سوی دیگر، بخشی از ارزشهای فرهنگی، تبلور دادوستد جوامع با یکدیگر است. اما نکتهای که در اینجا باید مدنظر قرار گیرد این است که دادوستد فرهنگی نباید سبب پایمال شدن ارزشهای بومی شود. مسئلهای که یکی از دغدغههای مهم مقام معظم رهبری نیز هست و بارها در این رابطه، رهنمودهای خود را برای مسئولان بازگو کردهاند و از آنها خواستهاند نسبت به این مسئله حساس باشند و با تدوین سیاستهای راهبردی، مانع از تهاجم و نفوذ فرهنگی غرب شوند. در این ارتباط، گفتوگویی ترتیب دادیم با دکتر حسن بنیانیان، رئیس کمیسیون فرهنگی-اجتماعی شورای عالی انقلاب فرهنگی، که در ادامه میخوانید.
مسئلهی فرهنگ یکی از دغدغههای مهم مقام معظم رهبری است و بارها در این زمینه رهنمودهایی به مسئولین ارائه دادهاند و از آنها خواستهاند راجع به این مسئله حساس باشند. به نظر شما، چرا رهبری در این زمینه به مسئولین تذکرات جدی دادهاند و اساساً دغدغهی ایشان از کجا ناشی میشود؟
بحثهایی که مقام معظم رهبری مطرح میکنند باید در مجموعهی رهنمودها و تذکراتی که در طول چند دههی اخیر مطرح فرمودند تحلیل شود تا به درک درستی برسیم. آنچه مسلم است جامعهی نخبگان و مدیران ما متناسب با انتظارات ایشان به فرهنگ توجه نمیکنند. عمدهی این کمتوجهی، مسائل ریشهای است که ناشناخته مانده است و تا این مسائل ریشهای شناسایی نشود و متناسب با هر کدام راهحل پیدا نکنیم، این توجه عملیاتی نمیشود. من بعضی از آنها را در بحثهای دیگر خود اشاره کردهام. یکی از آنها خود سازوکار مردمسالاری است که فینفسه فرهنگ را از دید مدیران اجرایی و قوهی مقننه به حاشیه میبرد؛ یعنی نمایندگان مردم در مراجعات مردمی، فقط نیازهای کوتاهمدت و روزمره را مطالبه میکنند و آنها هم از وزرا همین را مطالبه میکنند. وزرا هم میخواهند با همان ساختاری که تحویل گرفتهاند، مشکلات را حل کنند. در این شیوهی حل مسائل، کارکردهای فرهنگی مجموعهی دولت همچنان ناشناخته باقی میماند. به این امر، وجود درآمدهای نفتی هم کمک میکند که ما نارساییهای ساختارهای اجرایی خود را متوجه نشویم.
برای مثال، در مورد بهرهوری نیروی انسانی، مقامات رسمی کشور، عدد ده دقیقه در روز را گفتهاند تا مثلاً یکصد دقیقه. فاصلهی این اعداد را داشته باشید تا حدود هفت ساعت در روز که در کشور ژاپن مطرح است. با اینکه این معضل به زبان اعتراف میشود، ولی هیچ دولتی روی ریشههای فرهنگی پایین بودن بهرهوری، کاری جدی صورت نمیدهد. این متأثر از همان ساختار درآمدهای نفتی است که به نمایندهی مجلس و به رئیسجمهور اجازه میدهد که بیاید توقعات یکطرفهی مردم را فهرست کند و بگوید من از این توقعات اینها را اگر به من رأی دادید، پاسخ خواهم داد و مابهازای این توقعات، کار و تولید ثروت و تولید ارزش افزوده از جامعه مطالبه نمیکنم. اگر دولتها اراده کنند که نه از طریق نفت، بلکه از طریق مالیات، جامعه را اداره کنند، ابتدائاً باید موانع تولید ثروت و ارزش افزوده را برطرف کنند.
بنابراین آن مردمسالاری و مسئلهی نفت موجب میشود که صرفنظر از اینکه ما فرهنگ دینی میخواهیم یا نمیخواهیم، نفس تحولات فرهنگی به معنای باورها، ارزشها و الگوهای رفتاری که برای ساختن یک جامعه لازم است، مورد توجه مدیران اجرایی قرار نگیرد. وقتی بهصورت ریشهای تحولات فرهنگی دنبال نشود، میآییم در سطح رویی فرهنگ که تولید آثار هنری فرهنگی است، تمرکز پیدا میکنیم و دولتها میشوند عامل توزیع کمکهای دولتی بین هنرمندان. حالا چون برای این کمکها منطق علمی نداریم و به همین راحتی هم نمیشود برای آن منطق علمی درست کرد، توزیع آن موجب نارضایتی جامعهی هنرمندی میشود و اینها با توجه به اندیشههای خودشان میشوند آدمهای منتقد. بخشی از این انتقادات را در آثار هنریشان منعکس میکنند و اینجا موجی از گلهمندی و نارضایتی در بین جامعهی هنرمندی ما شکل میگیرد و در فیلم، تئاتر، رمان، موسیقی و... منعکس میشود و ما میشویم مردمی گلهمند.
بنابراین تحلیل اینکه چرا بخشی از هنرمندان ما دگراندیش میشوند اینگونه نیست که بشود بهراحتی گفت که از اساس تقصیر خود آنهاست؛ بلکه ما فرآیندهای توجه به فرهنگمان هنوز علمی نشده است.
جامعهی نخبگان و مدیران ما، متناسب با انتظارات مقام معظم رهبری به فرهنگ توجه نمیکنند. عمدهی این کمتوجهی، مسائل ریشهای است که ناشناخته مانده است و تا این مسائل ریشهای شناسایی نشود و متناسب با هر کدام راهحل پیدا نکنیم، این توجه عملیاتی نمیشود.
تصور کنید که ما پول نفت نداشتیم و میبایست جامعه را اداره میکردیم. در اولین قدم میآمدیم تلاش میکردیم که بخش خصوصی را فعال کنیم تا بتوانیم تولید کالای صنعتی باکیفیت داشته باشیم و بتوانیم آن را صادر کنیم تا ارز به دست بیاوریم و جامعه را با آن اداره کنیم. در همان اولین قدم، متوجه میشدیم که نیروی انسانی جامعه دانش، مهارت و فرهنگش، متناسب با تولید صنعتی و متناسب با شرایط زمان نیست و باید یک بخشی از منابع جامعه را برای کار فرهنگی جامعه هزینه کرد. اولین وزارتخانهای که در ذهنمان اولویت پیدا میکرد آموزش و پرورش بود. اولین جایی که به نظرمان میرسید باید مسائل آن بهصورت ریشهای حل شود رسانههای جمعی و مطبوعات و امثال آن بود. یعنی نهادهایی که در تغییر ذهنیت نیروی انسانی و انتقال دانش و فرهنگ نقش دارند برای ما در اولویت قرار میگرفت. اما الآن که شما اینها را نمیبینید، ما ضعیفترین ساختارهایمان دستگاههای فرهنگی هستند و قویترین ساختارهایمان ساختارهایی سختافزاری هستند که در مسیر پول نفت قرار دارند و این پول میآید هزینه میشود و جاده، سد یا پالایشگاه استخراج و استحصال نفت ساخته میشود.
آیا به همین دلیل رشتههای علوم انسانی در ایران نسبت به رشتههای مهندسی جایگاه پایینتری دارند و گرایش جوانان به این رشتهها کمتر است؟
بله. ببینید چون گردش مالی آنجا زیاد است، قویترین استعدادهای درخشان ما هم میروند رشتههای مهندسی و میروند در دستگاههای مرتبط با این بخش، مشغول به کار میشوند و این عدم تعادل در کشور شکل میگیرد.
چطور میتوان این نابسامانیهای فرهنگی را اصلاح کرد؟
میشود بهصورت ریشهای اینها را تجزیه و تحلیل کرد و برای اصلاحات این شرایط نتایجی گرفت. این هم میشود که مثل گذشته، با هیجانات سیاسی دو جریان شوند؛ یک جریان محکوم کند و یک جریان دفاع کند. یک روز این طرفدار این شود و یک روز آن طرفدار آن شود و اتفاق خاصی هم در کشور نیفتد. آنچه مسلم است در جامعهی ما یک طیفی نزدیکترند به اعتقادات دینی و انقلاب و ارزشها و یک طیفی دورترند و منتقدند. باید فضایی ایجاد شود که هر دو گروه احساس کنند اگر در خدمت انقلاب و اصلاح فرهنگ جامعه قرار بگیرند، میتوانند از مزایای آن استفاده کنند.
ما الآن روشهایمان این را نمیگوید. در عالم فعالیتهای فرهنگی، به افراد و سوابق افراد کمک میکنیم، نه به محصول و به زحمت افراد. چون سبک حمایتهایمان علمی نشده، هیچ نوع ساختار تعامل منطقی مستمر بین جامعهی هنرمندی و حاکمیت تعریف نشده است.
از گذشته هم یک سری نابسامانی فرهنگی در کشور داریم. ۲۵۰۰ سال فرهنگ نامناسب داشتهایم. افرادی که با حکومتهای فاسد، مسئلهدار بودند اسمشان را گذاشتند روشنفکر که آدمهای فرهیختهای بودند. این در فرهنگ ما رسوخ کرده است و هنوز هم اگر کسی منتقد کلیت نظام باشد، حس روشنفکری به او دست میدهد. در حالی که حکومت مردمی شده است. شما اگر میخواهید به حکومت کمک کنید، باید نقد گروهی کنید، معایب آن را طوری نقد کنید که کمکی بشود به اصلاح جامعه. اما وقتی یک فیلم ساخته میشود که ریشههای انقلاب را میخواهد بزند، طبیعی است که جامعهی مذهبی و انقلابی و متدین ما نمیتواند تحمل کند.
از تودهی مردم انتظار نیست که تحلیل عمیق روی اینها بکنند، اما از جامعهی مدیران فرهنگی انتظار هست که مشکل را عمیقاً مورد توجه قرار بدهند و بدانند که مثلاً ما باید فضایی را در کشور فراهم کنیم که تقاضا برای کار متعهدانه در عالم هنر گسترش پیدا کند. مثلاً تعداد سینماهای مناسب کشور که بشود در آن آبرومندانه یک فیلم را نمایش داد ۱۳۰ یا ۱۴۰ سالن بیشتر نیست. اما در سال ۳۰۰ الی ۴۰۰ فیلم میسازیم. بنابراین در قدمهای اولیه، دچار گرفتاری هستیم. فیلم بسازند و کجا نمایش بدهند که بازگشت سرمایه داشته باشد؟ بنابراین وقتی این فیلمساز بیکار میشود و وقتی که حس میکند اگر فیلم هم بسازد نوبت نمایش به دست نمیآورد، تبدیل میشود به منتقد. البته یکی از دلایلش این است که اساساً بازار فرهنگی شکل نگرفته، ولی ما چون پول نفت داریم، فرآیند تربیت نیروی انسانی در دانشگاههایمان کار خودش را انجام میدهد و کسی نیست که این تعادل منطقی را ایجاد کند که این تربیت نیروی انسانی با عرضهی نیروی انسانی در بازار کار و امکاناتی که باید در کشور شکل بگیرد، تناسب داشته باشد و موجب تولید سرمایه و رونق بازار فرهنگی شود. مثل این است که شما پزشک تربیت کنید، اما بیمارستانی و درمانگاهی نباشد در کشور که اینها بروند در آنجا خدمت عرضه کنند. طبیعتاً آن پزشک ناراضی میشود.
در عالم هنر، ما مشکلات عدیدهای از این دست داریم و لحظهبهلحظه هم مشکلات ما افزایش پیدا میکند. دانشگاههایمان هم کار خودشان را میکنند. در دانشگاههایمان تعداد زیادی دانشجو رشتهی عکاسی، گرافیک، نمایش، فیلمنامهنویسی، کارگردانی و... میخوانند و بهتدریج وارد بازار کار میشوند، ولی تقاضای هنری شکل نگرفته است. چون هنوز نگاه ما در دولتها نگاه حداقلی به فرهنگ است و تذکرات مقام معظم رهبری راجع به لزوم انتخاب رویکرد فرهنگی در همهی دستگاهها و نهادهای اجرایی کشور، مورد پذیرش قرار نگرفته است. مثلاً در وزارت صنایع، یک مدیر کارخانه باید حس کند که من ده هزار کارگر دارم، یک مرکز فرهنگی باید درست کنم و چند نفر هنرمند آنجا مشغول تولید آثار هنری باشند برای اینکه این ده هزار نفر را تغذیهی فرهنگی کنم و یک بازار تقاضا در متن صنعت ایجاد شود.
الآن در وزرش این اتفاق افتاده است؛ یعنی کارخانه حس میکند که من باید یک تیم داشته باشد که اسمم همیشه در نظام تبلیغاتی کشور تکرار شود. بعضی از کارخانهها بخش خصوصی هستند و از این طریق پول صنعت میآید در عرصهی ورزش. گرچه آنجا هم ما آسیبهای متعدد فرهنگی داریم، ولی منظورم منابع اقتصادی است. این هنوز در هنر شکل نگرفته است و یکی از منشأهای مهم نارضایتی جامعهی هنرمندی ماست.
حالا اگر آمدید اینها را طیفبندی کردید و گفتید از آنها که به ما نزدیکترند حمایت مالی بیشتری میکنیم. آنهایی که پولی میگیرند، یک کار ارزشمند انجام میدهند، اما طیفی اینجا نارضایتی پیدا میکنند. این نارضایتی تمرکز پیدا میکند و یک زمانی بروز مییابد. برای اینکه شما حمایتهایت هم باید یک ضابطهی معقول و منطقی داشته باشد. حمایتهای ما الآن حمایتهایی نیست که متأثر از یک منطق مورد تفاهم جمعی باشد. خیلی گره میخورد به سلایق مدیرانی که در آن مقطع میآیند و اینکه با چه گروهی از هنرمندان بیشتر ارتباط عاطفی و فکری داشته باشند و این سیاستها مرتب عوض میشود. بعد از مدتی هم میبینید که هم نیروهای متعهد و وفادارتر به انقلاب ناراضی هستند و هم نیروهایی که با فاصلهی بیشتری از انقلاب هستند. همه در کشور ناراضی هستند. میخواهم بگویم بخشی از مشکل، ریشه در سبک مدیریت در حوزهی فرهنگ دارد.
شما به مشکلات فرهنگی و ریشهی آنها اشاره کردید. بهطور کلی بفرمایید وضعیت فرهنگی کشور در چند ماه اخیر را چگونه ارزیابی میکنید؟
فرهنگی که ما در ذهنمان تعریف کردهایم و براساس آن حرف میزنیم، نظامی از اعتقادات، ارزشها و الگوهای رفتاری و نمادهای جامعه است و این ریشههای اعتقادی مختص به یک دولت و اساساً مختص به دولتها نیست. عوارض این اعتقادات در مقطعی، مخفی است و در مقطع دیگری، آشکار میشود. این عوارض بهصورت الگوهای رفتاری خودش را ظاهر میکند. ما اسم آن را میگذاریم تغییرات فرهنگی. در حقیقت الآن تغییرات فرهنگی خاصی اتفاق نیفتاده، بلکه فضا در این دولت باز شده و آن اعتقادات و ارزشهای ذهنی هنرمندان که پنهان مانده بود جلوی چشم افراد قرار گرفته است.
بنابراین اگر امروز کسی قرار است محاکمه شود یا مورد سؤال یا تذکر قرار بگیرد یا از او تشکر شود، باید دید چه کسی در ده یا پنج سال پیش، سرمنشأ این کارها بوده است که امروز نتیجهی آن ظاهر شده است.
در حقیقت شما ریشهی مشکلات فرهنگی را در عملکرد غلط دولتهای قبل میبینید. سهم دولت فعلی در این مشکلات چقدر است؟
در مناسبات فرهنگی جامعه، ما چون فرهنگ را فقط همان لایهی ظاهری و پوستهای میبینیم، حس میکنیم این روزها در فرهنگ اتفاقاتی افتاده است و آدمهایی آمدهاند با سلیقهای متفاوت که فضا را باز کردهاند تا هنرمندان طیفهای مختلف بتوانند کارهای هنری خود را عرضه کنند. خوب و بد آن یک بحث دیگری است. من الآن دارم فقط تحلیل میکنم که اینها آمدهاند فضا را باز کردهاند تا این آثار طیف فکری خودشان را عرضه کنند. حالا میرویم میبینیم که چقدر مسئله داریم، چقدر به جامعهی هنرمندی کمتوجهی کردهایم، چقدر در عرصهی فرهنگ خلأ داریم.
اینها نتیجهی بیتوجهی به تذکرات سالها پیش مقام معظم رهبری است. همان وقتی که به عالمان دینی متذکر میشدند که شما باید درکی از هنر داشته باشید، با هنرمندان نشستوبرخاست کنید، با اینها تعامل کنید. همان وقتی که به مدیران اجرایی، استانداران و سایر مدیران تذکر میدادند که با جوانان عرصهی هنر و عرصهی فرهنگ نشستوبرخاست کنید، آنها حرف بزنند، شما حرف بزنید. در حالی که ما مشغول کار ساختوساز بودیم و صرفاً مشغول کار حلوفصل مسائل اقتصادی، سیاسی و روزمره بودیم. این ارتباط با جامعهی هنرمندی قطع شد و اینها با زاویهی دید خودشان منتقد شرایط شدند و کسی هم نیامد پاسخ آنها را بدهد.
چند بار تا حالا مقام معظم رهبری گفتهاند که مسئولین بروند در محیط دانشگاهها با دانشجویان حرف بزنند؟ چقدر این بحث مورد توجه قرار گرفته است؟ اگر بهطور سازمانیافته و منسجم وزرای ما ماهی یکدفعه بروند در دانشگاهها بنشینند با دانشجویان حرف بزنند، هم ذهن وزیر در مورد جنس مطالبات دانشجویی اصلاح میشود و هم توضیحاتی میدهد که ذهن دانشجو اصلاح میشود و این شکافها ایجاد نمیشود که بخشی از آن بعداً در قالب فسادهای اداری ظاهر شود و بخشی از آن در فرار نیروها از کشور ظاهر شود و امثالهم. آن نارضایتی در جامعهی هنرمندی هم بهصورت ساختن آثار مخالف ارزشهای اسلامی ما خودش را ظاهر میکند، چون اگر مدیران فرهنگی عادت میکردند در درون جامعهی هنرمندی امور کشور را اداره کنند، متوجه میشدند که مثلاً تحلیلهای اینها نسبت به انقلاب غلط است، ماهواره روی بعضی از اینها اثرات مخرب خود را گذاشته است و...
ما باید تعامل برقرار کنیم و سؤالهای ذهنی اینها را جواب بدهیم. چون میدانید ضمن اینکه هنرمندان در فرهنگ جامعه بسیار تأثیرگذار هستند، برای ارتقای آثار هنری خودشان اولین گروهی هستند که به رسانههای دنیا مراجعه میکنند تا از آخرین آثار هنری اطلاع پیدا کنند و بیشترین تأثیر را از فرهنگ غرب میپذیرند و چون خودشان کار فرهنگی میکنند، این جامعهی هنرمندی بیشترین کانال انتقال فرهنگ غرب به داخل کشور است. اگر غافل بشویم که اینها را تربیت عمیق فرهنگی کنیم و اینها تصویر فرهنگ غرب را در ذهنشان داشته باشند، از زاویهی فعالیتهای هنری بسیار آسیب میبینیم.
طبیعی است که مقام معظم رهبری مرتباً و به صورتهای مختلف، هشدار و تذکر میدهند؛ همانطور که علما نیز تذکر میدهند. ما با این بحثها میخواهیم بگوییم این تذکرات بجاست، اما راهحل آن راهحلهای مقطعی نیست که دنبال داروهایی بگردیم که مثلاً چند بار به اینها تذکر بدهیم و مسئله حل شود. میشود چند بار یک فضایی را درست کرد که اینها دوباره حول محور انقلاب جمع شوند، اما مدتی بعد، دوباره با شکل حادتری برمیگردند، مگر اینکه یک درمان ریشهای برای حل این مسائل بیندیشیم.
فرهنگ یک قاعدهی بزرگ دارد به نام آموزش و پرورش دوازدهمیلیونی که یک میلیون معلم در آن است. فرهنگ یک قاعدهای دارد که اسم آن خانواده است. یک قاعدهای دارد که اسم آن کارکرد فرهنگی روحانیت و مساجد ماست. ما باید به مسائل فرهنگی ریشهای نگاه کنیم.
در حوزهی فرهنگ انتظار هست براساس آرمانهای امام راحل و رهنمودهای مقام معظم رهبری عمل شود و فرصت برای فتنهگران و کسانی که درصدد براندازی هستند فراهم نشود، اما به نظر میرسد دولت یازدهم رویکرد فرهنگی دولت سازندگی و اصلاحات را ادامه میدهد. نظر شما در این خصوص چیست؟
باید ببینید برآیند کارکرد فرهنگی دولت قبل، در شکلگیری فضای موجود، چقدر نقش دارد و ما چقدر برای این سؤال فضای طرح کردن داریم. این جریان فرهنگی یک جریان پیوستهای است با افراط و تفریطهایی. بسیاری از این فسادهایی که الآن ما داریم، دو سه سال پیش هم بود، اما فضای کشور فضای طرح کردن این مسائل از سوی ما وجود نداشت. فساد در عرصهی آثار هنری یکمرتبه شکل نگرفته است. چند سال قبل هم بوده است. من میخواهم بگویم که ما بهعنوان عناصر فرهنگی، باید مسئله را درست ببینیم. اگر ما با رویکرد سیاسی اینها را تحلیل کنیم، به نتیجهای که شما گفتید میرسیم، اما وقتی با رویکرد فرهنگی نگاه کنید، میبینید که همهی دولتهای بعد از انقلاب، به دلیل بیتوجهی و عدم درک فرهنگی، خطاهای گستردهای در حوزهی فرهنگ داشتهاند. حتی آن وقتی که دولتها میخواستند کار فرهنگی کنند، چون دانش کافی نبوده، آسیب فرهنگی آن بیشتر از منافع آن بوده است.
تا موقعی که شما بهصورت عالمانه تحولات فرهنگی در اقشار مختلف را رصد علمی مستقل و جدا از گرایشهای سیاسی نکنید و بعد اینها روی میز مطالعه قرار نگیرد و راجع به راهحلهایش اندیشهی اساسی صورت نگیرد، مشکلات فرهنگی کشور حل نمیشود. یکی از آثار و نمودهای این شیوه این است که شما ببینید دولتها اگر هفتهای چند ساعت وقت میگذارند برای بررسی مسائل اقتصادی یا سیاسی کشور، از این مثلاً هشت ساعت، یک ساعت هم برای بررسی مسائل فرهنگی وقت میگذارند. اینها هم آدمهای متدینی هستند، هرچند زاویهی تحلیل سیاسی آنها متفاوت باشد.
وقتی اصل موضوع مورد بحث قرار نمیگیرد تا ذهنها به هم نزدیک بشود، راهحلها میشود راهحلهای روبنایی. یکی میآید تحلیل میکند میگوید فضا را باز کنید تا اینها حرفشان را بزنند و بعد شمای متدین بیایید پاسخ آنها را بدهید تا به این سؤالهای مطرحشده در ذهن اینها پاسخ داده شود و در یک شرایط آرامی گفتوگو انجام شود. کسی هم این سلیقه را نمیپسندد و میگوید اینها نباید در جامعهی ما، فضای تنفس داشته باشند. در این صورت، تعدادی از آنها میروند در شغل دیگری یا سکوت میکنند و تعدادی از آنها هم میروند خارج از کشور، ولی واقعیت وجودیشان گم نمیشود و اینها باقی میمانند.
بهطور کلی، شما ریشهی اصلی مشکلات فرهنگی کشور را در چه میبینید؟
این وضعیت میوهی کمتوجهی سیوپنجسالهی ما به آموزش و پرورش است. هنرمندی که امروز دگراندیش است، در دبیرستان و دانشگاه بعد از انقلاب درس خوانده است. شما باید آن رئیس دانشگاهی را که فقط مسائل آموزشی را تعقیب میکند مورد سؤال قرار میدادید. مگر الآن همین کار را نمیکنیم؟ مگر چند رئیس دانشگاه داریم که نگران گرایشها و علایق و اندیشههای فرهنگی دانشجویان باشد؟ چند مدیر مدرسه داریم که دارد فکر میکند بچههای ما باید طرفدار انقلاب تربیت شوند و من باید برنامهی فرهنگی برای مدرسهی خودم داشته باشم؟
میخواهم بگویم که وقتی فرهنگ را کوچک میکنیم و در حد عرضه و تقاضای آثار هنری تنزل میدهیم، نمیشود مسئله را درست کرد. فرهنگ یک قاعدهی بزرگ دارد به نام آموزش و پرورش دوازدهمیلیونی که یک میلیون معلم در آن است. فرهنگ یک قاعدهای دارد که اسم آن خانواده است. یک قاعدهای دارد که اسم آن کارکرد فرهنگی روحانیت و مساجد ماست. ما کار ریشهای در فرهنگ را رها کردهایم. آیا میتوانیم ورزش همگانی، فوتبال محلی و فوتبال استانی و همهی اینها را رها کنیم و بعد انتظار داشته باشیم که یک تیم فوتبال داشته باشیم که در دنیا اول شود؟ شما سالها سرمایهگذاری کردید در والیبال و فوتبال و ریشههای آن را در دبیرستانها شروع کردید. استعدادها کشف میشوند، بالا میآیند و یک تیم والیبال حرفهای درست میکنید. اما در فرهنگ ظاهراً این اعتقاد نیست. میخواهیم یکروزه فیلمساز مسلمان و متدین داشته باشیم!
این را هم دقت کنید که هنرمند خودش را با فضای عمومی جامعه تنظیم میکند. وقتی میبیند با حرفهایی که میزند مشتری دارد، آن کتاب را مینویسد. اما اگر حس کند مشتری ندارد و با بازخورد منفی جامعه روبهرو خواهد شد، خودش هم کتاب را نمینویسد. او هم آبرویش را دوست دارد. او هم با کتاب خود میخواهد سری در سرها داشته باشد. این دو مسئله، یعنی عرضه و تقاضا را کنار هم باید ببینید. شما همانقدر که باید نگران نویسندهای باشید که این متن را نوشته است، همانقدر هم باید نگران تودهای باشید که این کتاب مثلاً مخالف دین را میبینند و برافروخته نمیشوند. این دو را در کنار هم ببینید.
اگر مسئلهی هنر را درک میکردیم، باید سؤال میکردیم چه اتفاقی افتاده در جامعه که هنرمندی به خودش اجازه میدهد فلان جمله را در کتاب خود بنویسد یا فلان جمله را بگوید؟ ما در طول سال، چند فعالیت فرهنگی عمیق در ساختارهای حکومتیمان برای نخبگان جامعهی خودمان داریم؟ ما همچنان در عرصهی فرهنگ به جلسات سنتی گذشته متکی هستیم، در حالی که آنها کارکرد فرهنگی خودشان را در جامعه دارند. میخواهم بگویم که در جامعهی مدرنی داریم زندگی میکنیم که بخش مهمی از نخبگان در آن، سال تا سال هم نه به مسجد میروند و نه به هیئت. بعضی از آنها مدیر کارخانه میشوند و چند هزار کارگر زیر دستشان است. این هیچجا بهصورت منسجم و سازمانیافته تحت تأثیر اندیشههای اسلامی قرار نمیگیرد. شب که میرود در خانه ماهواره نگاه میکند، صبح که میآید سر کار جلوی اینترنت است که مثلاً راجع به شغلش اطلاعات پیدا کند، در حالی که رابطهی او با فضای فرهنگی داخلی کشور بد شده است. ما اول باید به این واقعیتهای تلخ توجه کنیم، بعد ببینیم بابت چه چیزی باید نگران باشیم. ما باید بابت بیتوجهی همهجانبه به فرهنگ، که این نتیجهها را دارد، نگران باشیم.