شناسه خبر: 4664 | منتشر شده در مورخ: 1393/1/15 | ساعت: 23:40 | گروه: صفحه نخست |
سفرنامه
در جستجوی یاران (قسمت بیست و سوم) |
جبران رکاب زنی روزهای گذشته
روز چهارشنبه 20 اردیبهشت 1391 هجری شمسی با پشت سرگذاشتن شبی سرد و سخت با همهمه مسافرانی که برای نماز از اتوبوس ها پیاده شده بودند ما نیز بیدارشدیم نماز صبح را اقامه نمودم سپس مهدی چای و صبحانه را آماده نمود صبحانه مفصل و سنگینی را صرف نمودیم طبق پیش بینیها امروز روز سخت و پرتلاشی را برای پیمودن در پیش داشتیم.
ساعت 6 صبح مهیای سفر شدیم متاسفانه اول صبح با برنامه تاخیری مواجه شدیم زیرا هر دو چرخ دوچرخه مهدی پنچر بود! مفهوم قوز بالا قوزحالا برای من بیشتر قابل درک بود،
آقا مهدی به سرعت با استفاده از ابزار پنچرگیری آنها را تعمیر نمود، تیوپ یدک همراه داشتیم اما با توجه به مقصد طولانی که در پیش داشتیم لازم بود نهایت استفاده مطلوب را از ابزارهمراه داشته باشیم.
با ساعتی تاخیرآماده حرکت شدیم لازم بود از زحمات خادم مسجد که درطول شب چندین بار برای کمک به ما مراجعه نموده بود تشکر گردد قبل از ترک چمن بید با خادم زحمت کش مسجد چمن بید آقای محمد یزدانی به رسم احترام و یاد بود عکسی گرفتیم در طول مدت صرف صبحانه و زمان پنچر گیری من تلفن های همراه را شارژ نمودم تا در طول مسیر مشکل جدیدی دامن گیر ما نگردد.
محمد یزدانی خادم مهربان مسجد چمن بید، علی قربانپور، اردیبهشت139
صبح آقای سیدمهدی حیدری از مشهد تماس گرفتند وی از اینکه گزارش روزانه را به موقع ارائه نداده بودم کمی دلخور بودند اما وقتی از مشکلات پیش آمده برای ما آگاه شدند طی چند دقیقه گزارش روز قبل را جهت درج در سایت تکریت 11 ارائه گردید باد به شدت از جهت مخالف میوزید این یعنی شروع مشکلی جدید درآغازحرکت روزانه، مصمم بودیم امروز را حرکت کنیم بادی که کمتر از طوفانی بنیان کن نبود اجازه حرکت را نمی داد.
خادم مسجد چمن بید آقای محمد یزدانی اطلاعات تجربی جالبی دراختیار ما گذاشت وی معتقد بود منطقه چمن بید اکثر روزهای سال بادخیراست اگر بتوانیم کمی ازاین منطقه فاصله بگیریم مشکل وزش باد کمتر و کمتر خواهد شد با استفاده از اطلاعات ذی قیمت وی ساعت 7 صبح حرکت را آغاز کردیم یک ساعتی درمقابله با باد بسختی رکاب زدیم بخشی از انرژی خود را صرف رویارویی با قهر طبیعت نمودیم خوشبختانه کم کم از شدت باد کاسته شد ساعت 8 صبح تقریباً وزش باد متوقف شده بود فرصتی بود تا حداکثر استفاده را بنماییم بر شدت رکاب زدن افزودیم امیدوار بودیم که امروز حداقل از میانگین روزانه رکاب بیشتری بزنیم تا بخشی از کاستی های سه روز گذشته را جبران نماییم.
کم کم بادی موافق شروع به وزیدن گرفت این یعنی نهایت خوش شناسی برای ما بود ساعتی را با شدت تمام رکاب زدیم تقریباً با سرعتی معادل 30 الی 40 کیلومتر در ساعت راه را می پیمودیم ساعتی بعد به منطقه حفاظت شده قره خور رسیدیم منطقهای به غایت بکر و دست نخورده که برای دوستداران طبیعت لذتی فوق العاده داشت.
قبل از رسیدن به این منطقه بسیار زیبا صحنهای جذاب و دیدنی از رابطه عاطفی بین انسان و طبیعت در طول مسیر ذهنم را به خود مشغول نمود حاشیه جاده به علت تصادف بین یک راس الاغ و یک دستگاه کامیون الاغ از بین رفته بود و به حاشیه جاده پرت شده بود حدود ساعت 9 صبح ما به سرصحنه ای از پیوند انسان و طبیعت رسیده بودیم.
چوپانی که گوسفندانش در فاصله دوری از جاده در حال چریدن بود به محل صحنه باز گشته بود تا یک بار دیگر از صحت تلف شدن الاغش مطمئن شود! وقتی با وی گپی دوستانه زدیم از علاقه و محبت وی نسبت به چهارپای تلف شده اش در حیرت بودم و از اینکه سهل انگاری خود را عامل کشته شدن حیوانش می دانست با تاسف از آن یاد میکرد. صداقت و وفاداری وی در طول مسیر مدتی مرا در فکر برد بر زندگی ساده و صمیمانه چوپان غبطه خوردم.
چوپان زحمتکش و وفادار
نمونه ای ازحوادث جاده ای 20/2/1391 حدفاصل چمن بید و جنگل گلستان
همچنان رکاب میزدیم روستای کوچک اسپاخور را پشت سرگذاشتیم روستا با وجود کوچکی در وسعت، دریادلانی برای دفاع از ثغور اسلامی در راه اسلام فدا کرده بودند چند جانباز و یک شهید حاصل این فداکاری بود به رسم یاد بود برمقبره تنها شهید آبادی ادای احترام نمودیم.
اندکی بعد به روستای رباط قره بیل رسیدیم 3 شهید دفاع مقدس در گلزار روستا خوش آرمیده بودند لحظاتی به میهمانی آنان رفتیم شهید یوسفی، یزدان پور وشهید گرمه ای با شاخه گلی که ازقبل به همراه داشتیم نسبت به مقام دوستان سفرکرده ادای احترام نمودیم بعضی ازاهالی روستا ازاین حرکت تیم بسیار تعجب نموده بودند شاید شاهد چنین صحنهای نبودند، بعضی از آنها اصرار داشتند لحظاتی برای صرف چای میهمانشان گردیم اما فرصت هر لحظه در حال از دست رفتن بود.
گلزار شهدای قره بیل
ساعت 10 صبح وارد منطقه حفاظت شده قره خور شدیم مسجدی بین راهی در سمت راست جاده قرار داشت آبی به دست و رو زدیم تا گرد وغبار مسیر را از چهره بزداییم. موزه حیاط وحش قره خوردر فاصله چند صدمتری جاده درسمت راست جاده قرارداشت در آن فصل از سال موزه تعطیل بود، من حتی احتمال وارد شدن به محوطه موزه را نیز نمی دادم اما بر اساس غریزه کنجکاوی به سمت موزه رکاب زدیم از درب ورودی آن تا عمق صحن حیاط پیش رفتیم سعی نمودیم با صدا کردن مسئولین موزه آنها را متوجه حضور خود نماییم.
برگرفته از سفرنامه در جستجوی یاران به قلم علی قربان پور یامی
|
|||||||||
سلام حاج علی خدا قوت سال نو مبارک امیدوارم سال خوبی داشته باشی . به علت تعطیلان نوروزی و عدم دسترسی به اینترنت در سفر فرصت نکردم قسمت های جدید سفرنامه را بخوانم ولی امروز شنبه 16 تمامی قسمت های نخوانده را مطالعه نمودم. بعه امید دیدار و آرزوی سالی خوب و خوش و خرم
|