شناسه خبر: 6605 | منتشر شده در مورخ: 1393/2/27 | ساعت: 08:38 | گروه: صفحه نخست |
سفرنامه
در جستجوی یاران (قسمت سی و نهم) |
شهر زیبای ساحلی بابلسر یادآور خاطرات دوران تحصیل
به سمت شهر رویاهایم بابلسر ادامه مسیر دادیم به دلیل زیباییهای پیوسته منطقه شمال کمتر احساس خستگی کردم. کمتر از نیم ساعت بعد به شهر بسیار زیبا و دوست داشتنی باقرتنگه رسیدیم.
بسیاری از این شهرها طی چند سال گذشته از دهستان به شهر ارتقا یافتهاند. فاصله شهر زیبای باقرتنگه تا بابلسر راهی نبود و پیوستگی ساختمانها به گونهای بود که گویا یک شهر واحد میباشند.
قبل از ظهر وارد شهر خاطرهها بابلسر شدم. من سالهای 1354 و 1356 در شهر زیبا و خاطرهانگیز بابلسر تحصیل کرده بودم. با ورود مجدد به این شهر خاطره دوران نوجوانیم زنده شده بود!
مشاهده همان پل فلزی قدیمی مرا به خاطرات رویایی سالها قبل پرواز داد. اشک شوق در چشمانم جمع شده بود با خود شعرعجب رسمیه رسم زمانه را زمزمه کردم!
مهدی خانزاده پل فلزی بابلسر، 24/2/1381
مهدی این بار با کمال صبر و حوصله به دنبال مکانی مناسب برای اطراق بود و زحمت تهیه نهار نیز بر عهده وی بود. برای زنده کردن خاطرات نوجوانیم در بازار شهر گشتی زدم. ظاهراً یکشنبه بازاری بود مثل دوشنبه بازارهای قدیم!
دیدن یک شنبه بازار حال و هوای نوجوانی را به من باز گردانده بود.همچون سابق شلوغ و پر طرفدار با انواع تولیدات خانگی، از انواع میوه گرفته تا غاز و مرغ .... و صنایع دستی که به وفور در بازار یافت می شد.
در امتداد پل قدیمی کنار رودخانه حاشیه پارکی تمیز اطراق نمودیم. ماست و خیار را آماده کردم و مهدی برای خرید سایر نیازمندیها از من جدا شد. بعد از صرف نهار ساعتی را به استراحت پرداختم. در پناه سایه درختان و نسیم خنک بهاری خواب عمیق و خوشی را تجربه کردم، وقتی از خواب بیدار شدم نهار آماده شده بود اما از مهدی خبری نبود!
دقایقی گذشت تا مهدی سر حال و خوشحال از راه رسید از اینکه میدیدم جاذبه شهر زیبای بابلسر وی را خوشحال کرده است من نیز شاد شدم.
نماز را اقامه کردم سپس به اتفاق نهار را در فضایی دلنشین صرف کردیم ساعت 4 بعد از آماده حرکت شدیم، بیش از نیم ساعت در داخل شهر رکاب زدیم. چند نقطه شهر برای تهیه عکس توقف کردیم، کسالت صبح کامل محو شده بود و لذت تماشای مناظر زیبا جای آن را گرفته بود!
نیم ساعت تا منطقه گردشگری چابکسر بیشتر فاصله نمود. 16 شهید گلگون کفن نام خود را در تاریخ سراسر افتخار منطقه ثبت کرده بودند وقتی تصاویر شهدا را نظاره کردم حال و هوای جبهه دوباره زنده شد.
صدای مارش نظامی، صدای آهنگران، کویتی پور که نوعی دعوت به میهمانی خدا بود چقدر سعادتمند بودند آنانی که به این میهمانی دعوت شدند و دعوت حق را لبیک گفتند و برای ابد عندربهم یرزقون را برگزیدند.پ
بر حال خودم افسوس خوردم که نتوانسته بودم با گوش دل آوای دلنشین دعوت کنندهای را بشنوم و چقدر سخت است هنگامی که احساس کنی حاصل تلاشت نمره قبولی نگرفته است و من چنین حالتی داشتم.
غروب آفتاب وارد شهر فریدونکنار شدیم. شهرهای شمال طی سالیان اخیر تغییرات زیادی کرده است توجه شهرداریها به نظافت و تمیزی معابر شهر کاملاً احساس میشد.
منظره زیبای پل قدیمی، شهر بابلسر،24 اردیبهشت 1391
تمیزی شهر، دیدن مناظر جذاب را لذت بخشتر کرده بود. هوا کمکم بارانی شد اما هنوز سویتی برای اقامت نیافته بودیم چند جا مراجعه کردیم اما مکان مناسبی برای اقامت نیافتیم. باران نمنم شروع به باریدن کرد و هر لحظه بر شدت آن افزوده شد،
پسر جوانی که مسئولیت دکهای ساحلی را بر عهده داشت وضع ما را زیر نظر داشت، وقتی دید ما مستاصل از یافتن سویتی شدهایم پیش آمد و ضمن خوش آمدگویی برای تهیه سویت به چند جا زنگ زد.
با کمک شهروند خوب فریدونکاری موفق شدیم سویتی مناسب در منزلی نزدیک به دریا برای با قیمتی بسیار نازل تهیه کنیم. از اینکه میدیدم مردم مهربان شمال برای توریستها ارزش و احترامی ویژه قائل هستند احساس امنیت کردم در حالی که خیس شده بودیم به سویت مناسبی که در اختیار ما قرار داده بودند رفتیم.
ساعتی را به شستشوی البسه و نظافت فردی پرداختیم کمی استراحت نمودیم آقامهدی بساط چای را آماده کرد بعد از نوشیدن چند استکان چای تصمیم گرفتیم سری به ساحل زیبای فریدون کار بزنیم و لحظاتی را با صدای خوش نواز امواج خلوت نمائیم!
تماشای امواج مواج دریا برای من لذت بخش بود. هوا تاریک شده بود تماشای امواج دریا که در شب زیبایی آن دو چندان به نظر میرسید لجظات شیرینی را برای هر دوی ما رقم زده بود مقداری خرید کردیم، ساعتی بعد برای صرف شام و شارژ باطری گوشیها به مکان خواب مراجعه کردیم.
ساحل زیبای فریدون کار مهدی خان زاده،غروب بیست و چهارم اردیبهشت 1391
گزارش روزانه را به اطلاع سیدمحسن حیدری وعبدالکریم مازندرانی رساندم. چند تماس تلفنی را نیز پاسخ دادم تا مهیای خوابی آرام در محیطی امن گردم تماس با دخترم فاطمه برایم بسیار لذت بخش بود.
سوئیت گرچه نسبتاً کوچک بود اما برای استراحتی شبانه محیطی آرام و دنج بود نزدیکی سوئیت به دریا موجب حضور چند باره ما در کنار ساحل گردید.
وجود شهرکهای توریستی بسیار زیبا بین دو شهر بابلسر و فریدونکنار با جادهای فوقالعاده مرتب و ساختمانهای تجاری مجلل متعدد که نشان از رونق کسب و کار بود توجه مرا به خود جلب کرده بود.
یکشنبه نیز به مدد آب و هوای بهاری و همت گروه بیش از میانگین روزانه (100 کیلومتر) رکاب زدیم.
باغ پرندگان کنار ساحل دریای فریدون کنار
مهدی از دیدن پرندگان بسیار زیبای موجود در باغ لذت میبرد و چهرهای بشاش داشت از این که آغاز خوبی داشتیم خرسند بودم.
در جستجوی یاران علی قربان پور(علی فاروج)
|
|||||||||
سلام حاج علی خدا قوت
|