شناسه خبر: 7501 | منتشر شده در مورخ: 1393/3/17 | ساعت: 12:17 | گروه: صفحه نخست |
داستان / ظاهر مردم، باطن مسئولان |
هزاره سوم:داشتم از دانشگاه به سمت خونه راه می افتادم که علی و آرمین را دم در دانشگاه دیدم که داشتند با هم گفتگو می کردند. اونها از بچه های فعال و سیاسی دانشگاهمون بودند. اما از دو جناح کاملا مخالف. همین مساله باعث تعجبم شده بود و تصمیم گرفتم قسمتی از راه رو همراهشون برم تا ببینم در مورد چه موضوعی با هم صحبت می کنند.
بعد از سلام و احوال پرسی، علی رو به آرمین کرد و گفت: ببین آقا آرمین! درسته که امروز استاد، اصلاح جامعه رو مشروط کرد به اصلاح تک تک اعضای جامعه؛ ولی من معتقدم تا زمانی که زمامداران جامعه خودشون رو اصلاح نکنن اصلاح تک تک اون جامعه هم اصلا امکان پذیر نیست... شاید شنیده باشی! حدیث معروفی هست که میگه «مردم بر دین ملوک خویشند، یا مردم به امیرانشان شبیه تر هستند تا به پدرانشان». میشه از این مساله اینطور برداشت کرد که هرکاری که مسئولین مردم انجام بدهند روی زندگی و حتی اعتقادات مردم اون جامعه تاثیر میذاره. درست نمیگم؟!»
آرمین در حالی که داشت عینک آفتابیش رو از توی کیفش در می آورد و به چشمش می زد با لحن کنایه آمیزی گفت: «گل گفتی علی جان! یعنی الآن مسائلی مثل دروغ و اعتیاد و بی اعتمادی و مال دوستی که در جامعه فراوون دیده می شه ناشی از عملکرد مسئولین شماست؟! همونهایی که سنگشون رو به سینه می زنی دیگه؟!»
علی پوزخندی زد. کمی به ریش پرپشتش دستی کشید و گفت: «حالا دیگه از حرف خودم علیه خودم استفاده می کنی آرمین خان؟!»
بعد کمی مکث کرد و گفت: «خب از حرف حق نباید ناراحت بشیم. بالاخره عملکرد مسئولین در ناهنجاریهای اجتماع بی تاثیر نبوده. بزار با مثال قضیه رو روشنتر کنیم..... وقتی یک رئیس جمهور بعد از انتخاب شدنش، تمام عملکرد رئیس جمهور قبل از خودش رو زیر سوال می بره و با سیاه نمایی وانمود می کنه که حتی یک کار مفید در 8 سال گذشته اتفاق نیفتاده و تنها و تنها ویرانی، خرابی و یک خزانه خالی نصیب دولت من شده، شاید خودش هم ندونه ولی با این گفته ها، در اصل داره بداخلاقی و ناسپاسی رو به مرد جامعه آموزش میده.»
آرمین بچه مذهبی ای نبود. این رو کاملا از طرز اصلاح سر و صورت و همینطور از طرز لباس پوشیدنش میشد فهمید. اما تو انتخابات اخیر از طرفدارای سرسخت رئیس جمهور فعلی بود. برای همین بود که صحبتهای علی رو گوشه و کنایه ای به خودش قلمداد کرد.
این بود که بعد از صحبتهای علی، آرمین هم بلافاصله جواب داد: «اونوقت به نظر شما اونهمه آمار و ارقام ضد و نقیضی که تو دولت قبل اعلام می شد، باعث ترویج دروغ و ریا در جامعه نبود؟!»
علی که بعنوان نماینده اصولگراها در دانشگاه شناخته می شد و از منتقدین دولت فعلی هم محسوب می شد، کمی مکث کرد. به من و آرمین نگاهی انداخت و گفت: «آمار و ارقام متناقض!.... البته ارائه ی آمار و ارقام عجیب و غریب تو همه دولتها بوده و هنوز هم ادامه داره. یه کم هم مطبوعات بهش دامن می زنن.»
بعد کمی عینکش رو جابجا کرد و با لحن ملایم تری گفت: «اما حق با تو هم هست. اگر تعصب رو کنار بگذاریم و عملکرد دولتهای اصلاح طلب و اصولگرای قبلی و فعلی رو مورد بررسی قرار دهیم، کم نیستند بدآموزی هایی که از طرف اونها به مردم جامعه انتقال پیدا می کرده. مثلا وقتی مردم می بینند که جوانهای اونها بیکار هستند و بسیاری از مسئولین مملکت در چندین شغل کلیدی مشغول به کار هستند، بی اعتمادی و سوء استفاده از جایگاه، در بین مردم رواج پیدا می کنه. یا وقتی دادگاه تخلفات مسئولین کشور و یا آقازاده های آنها به صورت مخفیانه و بدون نتیجه به اتمام می رسه، تساوی حقوق مردم، در حد یک شعار باقی می مونه. یا اگر فرزندان مسئولین برای تحصیل، به خارج از کشور برن، یا از اجناس و خودروی خارجی استفاده کنن، شعار استفاده از کالای داخلی، تنها یک توهین آشکار به ملت محسوب می شه...»
علی همینطور مثال پشت مثال بود که پشت سر هم ردیف می کرد.... من هم خواستم از این گفتگو عقب نیفتم. گفتم: من هم میتونم یه مثال بزنم؟»
علی و آرمین با هم سرشون رو به طرف من چرخوندن. انگار تازه متوجه حضور من شده بودند. کمی مکث کردند و بعد هر دو با هم گفتند: «چرا که نه!؟»
من هم گفتم: «مثلا تو یکی از دولتهای گذشته، روزی نبود که کارخونه ای افتتاح نشه و پروژه ای کلنگ نخوره. اما همه مردم می دونستند که اغلب این افتتاح ها صوری و نمایشیه. یعنی هنوز نصف کارهای کارخانه باقی مونده بود و هیچ کسی سر کار نرفته بود، ولی آقای رییس جمهور اون کارخانه رو اقتتاح می کرد! به نظر من، این قبیل امور نمایشی، فرهنگ ریا و تظاهر رو در جامعه ترویج می کرد. اینه که خیلی از مردم بجای انجام کارهای درست و اصولی، صرفا سعی می کنن ظاهر امور رو زیبا و درست نشون بدن و خیلی از کارها به صورت اصولی و صحیح انجام نمیشه.»
آرمین گفت: «مثال تو هم که اونوریه، آقا رضا! تو هم که طرف علی آقا رو گرفتی!»
من که نمی خواستم بهم برچسب چپ و راست بخوره و همیشه سعی داشتم اینجور جاها بی طرف نشون بدم، خواستم یه مثال هم از این طرفیا بزنم. برای همین ادامه دادم: «نه آرمین! من مثال اینوری هم دارم. مثلا وقتی در بعضی دولتها، به بسیاری از قوانین بی توجهی میشد، یا حداقل مطبوعات اینطور وانمود می کردند که دولت داره از قانون سرپیچی می کنه، مردم به طور غیر مستقیم، دور زدن قانون رو آموزش می دیدند.»
علی و آرمین هر دو سکوت کردند و به فکر فرو رفتند. شاید من به جای اینکه نظر هر دو رو تامین کرده باشم، برعکس هر دو نفر رو در مقابل خودم قرار داده بودم! ترجیح دادم دیگه چیزی نگم.... و هر سه نفرمون همچنان سکوت کردیم تا مسیرهایمان از هم جدا شد...