شناسه خبر: 7502 | منتشر شده در مورخ: 1393/3/16 | ساعت: 23:01 | گروه: صفحه نخست |
سفرنامه
در جستجوی یاران (قسمت چهل و هشتم) |
ملاقات پر ثمر با سیمون روانشناس ایتالیایی
مدخل ورودی شهر کوچک خمام مزین به تصاویر 3 سردار شهید حسینموسوی، غلامحسین زحمتکش، مهدی شریفی پور و 10 تن دیگر ازشهدای گرانقدر شهر بود.
آبادی کوچک خواچکین با 7 شهید دفاع مقدس وصل به شهر خمام بود، روستای فتاتو به فاصله 2 کیلومتر 4 شهید تقدیم کرده بود.
بعد از 2 کیلومتر رکابزنی روستای چاپارخانه با 11شهید را نیز طی کردیم، اندکی بعد وارد روستای گوراب جیرصحرا شدیم که مدفن 7 شهید دفاع مقدس میباشد، روستای لیجارکی نیز با 4 شهید در فاصله 2 کیلومتری گورابجیر قرار دارد.
در فاصله 5 کیلومتری بندر انزلی تابلوی امام زاده سیدمحمد خرمکیا قرار داشت، اما هر چه پیرامون را جستجو کردم جز صندوق کوچک اعانات که شبیه صندوق صدقات بود چیز دیگری را مشاهده نکردم!
بدون شرح
ظهر هنگام وارد شهر بندری انزلی شدیم، هوا نسبتاً گرم شده بود، فرصتی برای گشت و گذار داخل شهر نداشتیم ، نهار کنار ساحل توقف کردیم و آب دوغ خیار صرف کردیم، دقایقی تنی به آب زدیم و شنا کردیم و ساعتی به استراحت پرداختیم.
ساعت 5 بعد از ظهر بعد از استراحتی کوتاه و تجدید قوا آماده حرکت شدیم.
پنج شنبه 28 اردیبهشت بعد از ظهر به دلیل تردد سنگین وسایل نقلیه در جادههای شمال رکابزنی با مشکلاتی همراه بود، شانه جاده نیز برای ترمیم تراشیده شده بود و امکان استفاده از این بخش از جاده وجود نداشت.
آهسته رکاب میزدیم. به روستای سنگاچین با 9 شهید دفاع مقدس رسیدیم، در حاشیه جاده کنار مسجد جامع روستای سنگاچین، بقعه امام زاده ابراهیم قرار داشت.
جمعیت زیادی برای زیارت اهل قبور بر سر مزارعزیزانشان گرد آمده بودند و با نذر خرما، حلوا و... از سایرین پذیرایی میکردند، گلزار شهدا و گورستان روستای سنگاچین جنب امام زاده ابراهیم قرار داشت، حضور 2 دوچرخهسوار با دسته گل در گلزار شهدا مورد استقبال خانواده شهدایی که در آنجا حضور داشتند قرار گرفت، اشک مادران شهدا از حرکت ارزشی میثاق با شهدا هوای دل ما را نیز بهاری کرد.
احساس کردم با دیدن صحنههای زیبای انسانی سبک شدهام، دقایقی به زیارت پرداختم و آماده حرکت شدم.
بقعه امام زاده ابراهیم ، روستای سنگاچین، پنج شنبه 28 اردیبهشت 1391
در حالی که همچنان دلم گرفته بود بشدت رکاب میزدم، بدون توجه به پیرامون چند آبادی کوچک را پشت سر گذاشتم، غروب دلگیری بود که حال و هوای غروبهای دوران اسارت را در من زنده کرد، مهدی که متوجه حالاتم شده بود با خواندن غزلیاتی از حافظ سعی داشت شادی و نشاط را به جمع برگرداند، لحظاتی در روستای کپورچال که مدفن 12شهید یود توقف کردیم.
ساعتی به غروب آفتاب باقی بود که در فاصله 3 کیلومتری رضوان شهر با دو توریست خارجی برخورد کردیم، یکی از توریستها پیاده و دیگری دوچرخهسوار بود!، صحنهای که موجب حیرتم شد! در نگاه اول تصور کردم دوچرخه یکی از توریستها به سرقت رفته است از این رو کنجکاو بودم تا از نزدیک با آنها همصحبت گردم.
هر دو توریست با گشاده رویی از ما استقبال کردند، برای سهولت ارتباط با آنها به زبان انگلیسی صحبت کردم، اریک اولسون اهل کشور سوئد بود و سیمون 27 ساله اهل کشور ایتالیا بود که در مرز ورودی ایران با هم هم سفر شده بودند.
من از تماشای دویدن سیمون در پی دوچرخه اریک احساس شرم کردم به همین خاطر هنگام صحبت با وی از او سئوال کردم که آیا برای انجام تشریفات ویزا به تهران خواهد رفت؟
پاسخ وی مثبت بود، من تلفن اخوی را به وی دادم تا به محض رسیدن به تهران برای وی دوچرخهای به عنوان هدیه در اختیارش قرار دهد.
سیمون ایتالیایی،علی قربانپور، اریک سوئدی، رضوان شهر، پنج شنبه، 28 اردیبهشت 1391
وقتی اریک از نیت من مطلع شد لبخند شیرینی بر لبانش نقش بست و ضمن تمجید از میهماننوازی ایرانیان یادآور شد که وی از مبدا تا مقصد را پیاده روی خواهد کرد! و فقط در کشور هندوستان دوچرخهای تهیه خواهد کرد که تعجب من را دو چندان کرد.
سیمون روان شناس جوانی بود که بیش از 16 کشور را پیاده طی کرده بود و از سفر خود نهایت لذت و یهره را برده بود، وی از ملت ایران به عنوان بهترین و مهربانترین ملت جهان یاد کرد.
تقریباً نیم ساعتی با گروه دوچرخهسواران خارجی به گفتگو پرداختیم. سئوالات متعددی برای سیمون و هم چنین ما وجود داشت که نیازمند پاسخ گویی بودیم.
سیمون در ضمن صحبت از حرکت کسانی با پیاده یاد کرد که به نظرم مشتاقان زیارت حرم امام خمینی (ره) بودند لذا بر خود واجب دیدیم توضیحات مبسوطی بدهم.
در جستجوی یاران علی قربان پور(علی فاروج)
|
|||||||||
سلام حاج علی خدا قوت . ایام شعبانیه هم بر شما مبارک. به امید ظهورش
|