شناسه خبر: 8749 | منتشر شده در مورخ: 1393/4/16 | ساعت: 10:00 | گروه: اجتماعی |
به روایت استادشان
سبک زندگی فرزندان رهبر انقلاب |
به گزارش شبکه خبری هزاره سوم به نقل از خبرگزاری حوزه، آیتالله یحیی عابدی، فرزند حاج میرزا رضای تاجر در سال ۱۳۱۰ دیده به جهان گشود. به غیر از عمویشان، کسی در اقوام، روحانی نبود. یکی از بدترین خاطرات کودکی، از دست دادن پدر می باشد که یحیی در سن ۹ سالگی طعم آن را چشید.
تا کلاس نهم را در مدارس نوین یا همان کلاسیک خواند و سپس با تلاش های مرحوم آقا سید محمود زنجانی که وصی پدر نیز بود، وارد درس و بحث دینی شد.
آنچه در پی میآید، گفت وگوی خبرگزاری حوزه با این عالم جلیل القدر میباشد:
* مدرسه فیضیه قم
سال ۱۳۲۴ وارد مدرسه فیضیه قم و مشغول تحصیل علوم دینی شدم (در آن زمان کتاب هایی همچون "قوانین" تدریس میشد که متاسفانه در حال حاضر تدریس نمی شود). از درس آقایان آیات سید میرزا سرابی، مرحوم محمد مجاهدی، رضا سید صفی (بهاءالدینی)، سلطانی و حضرات آیات سید صدرالدین صدر، بروجردی و ... نیز بهره گرفتم.
* ماجرای نجف و توصیه مرحوم آقای صدر
زمانی تصمیم گرفتیم عازم نجف شویم، موضوع را با مرحوم آقای صدر (پدر امام موسی صدر) در میان گذاشتیم. ایشان رابطه بسیار خوبی با طلاب داشت و گفتند: اگر میتوانید تغذیه خوبی داشته باشید بروید، در غیر این صورت زندگی در آنجا بسیار سخت و دشوار است.
تصمیم خود را گرفتیم و عزم سفر کردیم. من و امام موسی برای اخذ گذرنامه به دفتر مربوطه مراجعه کردیم گفتند؛ در دوره خدمت سربازی قرار دارید و نمیتوانید از کشور خارج شوید، مگر اینکه گذرنامه دانشجویی بیاورید. رفتیم اقدام کردیم و گذرنامه را گرفتیم. البته آقا موسی، چند روزی زودتر از بنده موفق شدند .
* سید ناشناس در نجف
روزی پس از اتمام درس مرحوم آقای خوانساری، امام موسی صدر را در حال مباحثه با سیدی دیدم که او را نمیشناختم (بعدها متوجه شدم، ایشان آیت الله شبیری زنجانی است).
در شهر نجف از محضربزرگانی چون آقایان خوانساری و آقاسید عبدالهادی شیرازی کسب فیض کردیم و بنده از آقاسید عبدالهادی شیرازی اجازه اجتهاد نیز گرفتم.
* ارادت و احترام علما به یکدیگر
روزی مرحوم آقا سید عبدالهادی شیرازی مسافت زیادی را پای پیاده نزد آیتالله العظمی بروجردی(ره) رفت و آقای بروجردی گفتند: این وظیفه ما بود خدمتتان برسیم، شما چرا زحمت کشیدید؟ وقتی آقای شیرازی تصمیم گرفتند بروند، آقای بروجردی شخصاً کفش های ایشان را جفت کردند. این ادب و احترام بسیار درس آموز و جالب است.
* بیماری سخت
همان طور که آقای صدر(ره) فرموده بودند؛ زندگی در نجف بسیار سخت بود و بنده بیمار شدم لذا به ایران بازگشتم. مدتی در بیمارستان بستری بودم که به اطباء گفتم، هرچه بگویید رعایت میکنم، فقط اجازه بدهید بروم منزل!
* تصحیح بحارالانوار
پس از بهبودی نسبی اطلاع یافتم آقای آخوندی می خواهند بحارالانوار را چاپ کنند، روزی بعد از نماز خدمتشان رفتم و عرض کردم "فکر میکنم بتوانم مطالب را تصحیح کنم" لطف فرمودند به من اجازه این کار را دادند. و ۱۸ جلد اولیه و مجلدات ۳۵ تا ۴۲ بحار را تصحیح کردم.
* رابطه عود بیماری با معلمی و استادی !
به دلیل کار در چاپ خانه و کار با سرب، بیماری قدیمی ام عود کرد. لذا مجبور شدم دست از کار بکشم و بستر نشین شوم. بعد از چندین ماه، بهبودی نسبی یافتم و همراه با مرحوم بهروز و علامه کرباسچیان، دبیرستان علوی (همان مدرسه ای که مرحوم حضرت امام پس از بازگشت به تهران در آنجا ساکن شدند) را راه انداختیم و چند سالی در آنجا تدریس داشتم.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی همراه با آیات مهدوی کنی و علم الهدی، دانشگاه امام صادق(ع) را راه اندازی کردیم و ۱۵ سال در آنجا بودم.
* قلم زدن برای روزنامه اطلاعات
سالیان زیادی است روزهای یکشنبه در روزنامه اطلاعات مقاله دارم. همچنین مقالات بسیاری در نشریات دیگر به مناسبت های مختلف دارم.
دست نوشته هایی نیز از درس آقایان دارم که چون سایرین مطالبی پیرامون کلاس درس آن حضرات چاپ کردند؛ دیگر قصد انتشار آن را ندارم چراکه معتقدم چاپ اضافی، کاغذبازی است.
* اجاره نشینی فرزندان رهبر
آقایان مسعود و میثم خامنه ای از شاگردان بنده بودند، با یک پیکان رفت و آمد میکردند. زندگی ساده داشتند و دارند و حتی اجاره نشین اند.
روزی به همراه حاج آقا میثم به کتابخانه آیت الله خامنه ای رفتیم که پذیرایی بسیار ساده ای از ما شد و چند دقیقه ای با ایشان دیدار داشتیم.
درباره آقازاده رهبری که داماد آقای حداد است، میدانم در شب ازدواجشان همه چیز ساده بود و هیچگونه تجملاتی که متأسفانه امروزه در میان فرزندان مسوولان دیده میشود، وجود نداشت.
* "وجوهات نمیگیرم"
بنده وجوهات نمیگیرم و زبانم به نمک هیچ کسی نخورده است. البته خیلیها اصرار کردند ولی نپذیرفتم. بر همین سیاق وارد مشاغل دولتی و حکومتی نشدم، باوجود اینکه بسیاری از آقایان از جمله مرحوم شهید بهشتی بسیار اصرار کردند. ایشان چندباری راننده برایم فرستادند و به سازمان رفتم ولی پس از آن برای اینکه در این کار نمانم، عازم عراق شدم.
* کار در منزل
تمام کارهای شخصی ام از شستن لباس تا تمیز کردن اتاق را خودم انجام میدهم، زیرا شرعاً اجازه نداریم مزاحم همسرمان شویم. سحرهای ماه مبارک رمضان نیز ابتدا خودم بیدار میشوم، غذا را آماده میکنم و سپس خانواده را به تناول سحری دعوت مینمایم.