مسأله اینجاست که درست بعد از خاموش شدن عصبانیت ما، اغلب نتایج منفی و زیانباری در انتظار ماست و کمتر مواردی پیش آمده که این نوع برخورد پرخاشگرانه ما با مسائل نتایج مثبتی به همراه خود داشته باشد و به دنبال خود آرامش و زندگی بهتری را برای ما به ارمغان آورد.
به گزارش شبکه خبری هزاره سوم به نقل از تبیان، بدون شک همه ما گاهی در برهههایی از زندگی دچار عصبانیت شدهایم و یا اینکه با افراد عصبانی برخورد داشتهایم. این مورد ممکن است برای هر کدام از ما اتفاق افتاده باشد. بنابراین احساس خشم برای ما حس بیگانهای نیست. اما مسأله اینجاست که درست بعد از خاموش شدن عصبانیت ما، اغلب نتایج منفی و زیانباری در انتظار ماست و کمتر مواردی پیش آمده که این نوع برخورد پرخاشگرانه ما با مسائل نتایج مثبتی به همراه خود داشته باشد و به دنبال خود آرامش و زندگی بهتری را برای ما به ارمغان آورد. چرا که در یک چنین شرایط و جوی که منطقی بر رفتار ما حاکم نیست تسلط فکری از بین میرود و بدون هیچ تفکری و کاملاً آنی واکنش نشان میدهیم.
تعریف خشم و پرخاشگری
دکتر اسپیلبرگ روانشناس و متخصص در زمینه مطالعه خشم ، خشم را این چنین تعریف کرده است: (خشم حالتی عاطفی است که از نظر شدت از تحریک ملایم تا عصبانیت شدید تغییرمی کند) بنابراین شاید بتوان گفت: خشم یک احساس کاملاً طبیعی است که همه افراد به گونههای مختلف و با درجات مختلفی آن را در زندگی خود تجربه میکنند. اما پرخاشگری را میتوان رفتاری تعریف کرد که در اثر احساس خشم در افراد به وجود میآید؛ و هدف آن آسیب زدن به خود شخص و یا اطرافیان است. آنچه در تعریف پرخاشگری از اهمیت فراوانی برخوردار است قصد و نیت فرد پرخاشگر است. به این معنا که ما زمانی میتوانیم رفتار فرد را پرخاشگرانه تلقی کنیم که از روی عمد و با قصد ضربه زدن به خود یا دیگری انجام گرفته باشد.
به طور مثال، اگر در یک مدرسه که بچهها مشغول بازی فوتبال میباشند، بازیکنی از تیم مقابل به صورت غیرعمد موجب شکستن پای بازیکن تیم حریف شود، این عمل او پرخاشگری محسوب نخواهد شد. اما چنانچه از روی عمد و با قصد و نیت عمدی بخواهید این بازیکن را از دور مسابقه خارج کند،بی شک میتوانیم رفتار او را پرخاشگرانه بدانیم.
به طو کلی پرخاشگری به دو دسته تقسیم میشود
۱- پرخاشگری خصمانه: که در واقع هدف از آن صدمه یا آسیب رساندن به دیگران است. (برای مثال زمانی که دو فرد به شدت با هم درگیر میشوند و همدیگر را کتک میزنند).
۲- پرخاشگری وسیلهای: رفتاری است، که فرد پرخاشگری خود را وسیلهای قرار میدهد که به اهداف خود برسد (برای مثال کودکی که همبازی خود را هل میدهد تا به اسباب بازی مورد نظر خود برسد). افراد ممکن است پرخاشگری خود را به شیوههای مختلفی همچون: جسمی (کتک زدن خود و یا دیگران) لفظی (توهین کردن) تجاوز به حقوق دیگران (چیزی را با زور و ناحقی گرفتن) نشان دهند.
نگاهی کوتاه به جهان اطراف ما نشان خواهد داد که همان گونه که الیوت ارونسون یکی از علمای اجتماعی معاصر گفته است: عصر ما عصر پرخاشگری است. بخش عمدهی اخبار رادیو و تلویزیون، شرح و نمایش خشونتهایی است که در نقاط مختلف جهان از سوی انسانهایی نسبت به انسانهای دیگر اعمال میشود. کشتارهای جمعی، قتلهای انفرادی، تجاوز، تبعیض، محروم کردن از حقوق اولیه همه و همه گویای چهره خشن و زشت انسان نسبت به همنوعان خود است؛ و جای تعجب نیست که آنتونی استر( به نقل از آونسون،۱۹۷۸) عالم اجتماعی دیگر گفته است ما رفتارهای خشن انسانها را نسبت به یکدیگر حیوانی میخوانیم، ولی بررسی خشونتهای انسان نسبت به انسان نشان میدهد که به کار بردن صفت حیوانی در مورد این گونه رفتارها در واقع توهین به حیوانات است (کریمی، یوسف ۱۳۸۴).
نظریههای پرخاشگری
به طور کلی در حوزه علوم اجتماعی در رابطه با پرخاشگری با دو دسته نظریه روبرو میشویم.
۱- معتقدان به ذاتی بودن پرخاشگری: افرادی همچون فروید (واضع مکتب روانکاوی) و لورنز جانور شناس اتریشی، که پرخاشگری را در انسان یک امرذاتی و فطری میدانند. این دو معتقدند که پرخاشگری همانند یک نیروی نهفته درانسان است که این نیرو به تدریج در شخص انباشته میشود و بعد از آن نیاز به تخلیه پیدا میکند؛ و باز هم بنابرنظرفروید چنانچه این انرژی انباشته شده در فرد راه صحیحی برای تخلیه خود داشته باشد (برای مثال از طریق ورزش، بازی) جنبه سازندهای خواهد داشت و در غیراین صورت، منجر به رفتارهای مخرب و ویرانگری (قتل و...)که نه تنها خود شخص بلکه جامعه نیز دچار آسیب خواهد شد.
۲- معتقدان به اکتسابی بودن پرخاشگری: این دسته معتقدند که انسانها رفتارهای پرخاشگرانه را از طرق مختلفی یاد میگیرند. بنابرنظر این گروه پرخاشگری رفتاری است که در اثر یادگیری به وجود میآید. بنابراین با توجه به نوع نگاه این دسته از نظریه پردازان به مقوله خشم هم میتوان از آن پیشگیری کرد و هم اینکه آن را کنترل نمود.
عوامل ایجاد کننده خشم
در دنیای کنونی ما عوامل و شرایط متفاوت درونی و بیرونی میتواند منجر به ایجاد خشم شود.
- عوامل جسمی: ۱- کمبود هورمون سروتونین در مغز و نخاع شوکی ۲- مصرف زیاد از حد گوشت قرمز ۳- مصرف بیش از حد غذاهای آماده که خود میتواند منجر به احساس اضطراب و خشم گردد.۴- مصرف الکل، مواد مخدر و... ۵- پایین بودن میزان قند خون ۶- مصرف کافئینها از جمله چای و قهوه ۷- بسیاری از بیماریها، صدمات و آسیبهای مغزی.
- عوامل بیرونی: ترافیک، احساس گرسنگی شدید، ازدحام جمعیت، سرو صدای بیش از حد و...
- عوامل ذهنی و شناختی: یکی از مهم ترین شاخصه ها برای درک علت رفتار هرفردی شناخت افکار اوست. همه ما انسا نها سعی میکنیم افکار خود را معتبرترین و معقولانه ترین افکاری که منطبق برواقعیت است تلقی کنیم. در حالی که گاهی به دلایل مختلفی از جمله خطاهای شناختی که می توان آنها را موانعی برای تفکر درست برشمرد ارزیابی ما از خودمان و یا دیگران و شرایط به درستی صورت نمیگیرد. بنابراین این یک اشتباه بزرگ است اگر همیشه علت های عصبانیت خود را در دنیای بیرون جستجو کنیم . بلکه گاه تعبیروتفسیر ما از رویدادها میتواند منجر به عصبانیت شود.از جمله مهم ترین خطاهای شناختی که منجر به عصبانیت در ما می شوند عبارت اند از :۱- تفکر همه یا هیچ۲- باید و نباید ها ۳- ذهن خوانی ۴-فیلتر سازی ۴- تعمیم افراطی.
- عوامل احساسی و عاطفی: ۱- انتقاد پذیر نبودن ۲- مورد تایید و توجه قرار نگرفتن ۳- درمعرض فشار روانی قرار داشتن ۴- حساس و زود رنج بودن.